اخبار حلاج
نویسنده:
مترجم:
سید حمید طبیبیان
امتیاز دهید
این کتاب نسخه ای کهن در زندگینامه حسین بن منصور حلاج است.
حلاج از مردم روستای «تور» در شمال شرق بیضای فارس بود. سهل بن عبدالله تستری، عمرو بن عثمان مکی و جنید بغدادی از استادان او بودند. او که از مهمترین صوفیان دوران خود بود در حالت سکر عرفانی به گفتن «انا الحق» پرداخت و متشرعین او را به جرم «کفرگویی» ابتدا به قرمطی بودن متهم کردند و پس از هشت سال با کمک صوفیانی از سایر گروههای صوفیه او را اعدام نمودند. او سنگسار شد ولی جان نسپرد و به گفتن اذکار مشغول بود سپس مثله کردند ولی باز هم ذکر میگفت تا زبانش بریدند و آسمان بگرفت و آب دجله بالا آمد. بنابر وصیتاش خاکسترش را در رود ریختند تا رود آرام شد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اخبار حلاج
جُزو و کُلش حق شد و باطل نماند
محو شد و خرقهٔ جان کرد ،شق
گشت ز خود خالی و ،پُر شد ز حق
عشق چو بر کشور جانش گذشت
لفظ اناالحق به زبانش گذشت
بود زهستی نفسی همرش
دور فکند آن نفس از درگهش
عشق چو ره در دل حلاج یافت
دار و رَسن مایهٔ معراج یافت
حق چو دم از هستی مطلق زند
کیست بجز حق ،که اناالحق زند.
تا کنون هیچ مذهبی نگرفته ام ،اما از هر مذهبی ،آنچه دشوارتر است بر نفس خود اختیار کردم،
وامروز که پنجاه ساله ام،نماز کرده ام و برای هر نمازی غسلی کرده ام.
و باز نقل است که یکی به نزدیک او آمد ،
و عقربی دید که گرد او میگشت، آن شخص قصد کشتن عقرب کرد،
حلاج گفت «دست از وی بدار ، زیرا دوازده سال است ،که او همدم وهم راز من است و گرد ما میگردد.
تذکرة اولیا جلد دوم
و آنگاه هیچ اثری ،هیچ نشانی ،هیچ خبری از من باقی نخواهد ماند.)
اخبار حلاج
دل من خون شد در آرزوی فهم درست
ای جگرنوبت توست.
جان به لب آمد و نشنید کسم،جان کلام
داد از دست عوام.
غم دل با که بگویم که دلم خون نکند
غمم افزون نکند.
سر فرو برد به چاه وغم دل گفت امام
داد از دست عوام.
نادانسته قضاوت نکنیم.
لینک جدیدی اگر داشتید دریغ ندارید
[url]http://safiesfahani.com/erfan/978-1391-03-23-07-46-57[/url]
حلاج می گفت: (( من خدا هستم و در زیر عبای من بجز خدا وجود ندارد. من بودم که قوم نوح را غرق کردم. من بودم که قوم عاد و ثمود را هلاک و عذاب نمودم. ))