ناگفته ها
نویسنده:
بهاره حسنی
امتیاز دهید
آغاز داستان:
با تکان هواپیما از خواب پریدم و کتاب روی پاهایم سر خورد و کف هواپیما افتاد! خم شدم تا آن را بردارم … ولی کسی که کنار من نشسته بود سریعتر از من خم شد و کتاب را که تقریبا زیر پای خودش افتاده بود برداشت و به دستم داد! سرم را بلند کردم و با لبخندی از چهره ی جوان و خنده رویش تشکر کردم! وقتی که من سوار شدم هنوز صندلی کناری من خالی بود...
بیشتر
با تکان هواپیما از خواب پریدم و کتاب روی پاهایم سر خورد و کف هواپیما افتاد! خم شدم تا آن را بردارم … ولی کسی که کنار من نشسته بود سریعتر از من خم شد و کتاب را که تقریبا زیر پای خودش افتاده بود برداشت و به دستم داد! سرم را بلند کردم و با لبخندی از چهره ی جوان و خنده رویش تشکر کردم! وقتی که من سوار شدم هنوز صندلی کناری من خالی بود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ناگفته ها