فرزندان شیطان
نویسنده:
ارونقی کرمانی
امتیاز دهید
سرآغاز داستان:
تهران خیلی بزرگ شلوغ شده است. وقتی که آفتاب سر می زند، هیاهو برپا می شود. صدای اتومبیل ها، فروشندگان دوره گرد، قشقرق بچه ها و سوت کارخانه ها بهم آمیخته و جار و جنجال خفه و همهمه آلودی به وجود می آورد. مردها از خانه ها بیرون می ریزند و شتابزده به دنبال کار و کاسبی خود می روند. زنها، دخترمدرسه ها و پسرها در ایستگاه صف می کشند. اتوبوسها پر از جمعیت است با قیافه های جورواجور. بعضی ها سردماغ و با نشاط و خوشحال به نظر می رسند. برخی گرفته و غمگین هستند. چرا؟ خدا می داند! هر که یک نوع درد دارد که برایش غم خلق می کند. پارکابی ها داد می زنند. یک زن با قصاب سر کوچه چک و چونه می زند تا گوشت بی استخوان بگیرد. یک پسربچه با پای برهنه می دود، نان سنگکی به دست گرفته است و یک دختر سیه چرده با دامن کثیف و آلوده و چهره زردنبو و دردآلود به دنبال دختر اربابش است تا او را به مدرسه برساند...
بیشتر
تهران خیلی بزرگ شلوغ شده است. وقتی که آفتاب سر می زند، هیاهو برپا می شود. صدای اتومبیل ها، فروشندگان دوره گرد، قشقرق بچه ها و سوت کارخانه ها بهم آمیخته و جار و جنجال خفه و همهمه آلودی به وجود می آورد. مردها از خانه ها بیرون می ریزند و شتابزده به دنبال کار و کاسبی خود می روند. زنها، دخترمدرسه ها و پسرها در ایستگاه صف می کشند. اتوبوسها پر از جمعیت است با قیافه های جورواجور. بعضی ها سردماغ و با نشاط و خوشحال به نظر می رسند. برخی گرفته و غمگین هستند. چرا؟ خدا می داند! هر که یک نوع درد دارد که برایش غم خلق می کند. پارکابی ها داد می زنند. یک زن با قصاب سر کوچه چک و چونه می زند تا گوشت بی استخوان بگیرد. یک پسربچه با پای برهنه می دود، نان سنگکی به دست گرفته است و یک دختر سیه چرده با دامن کثیف و آلوده و چهره زردنبو و دردآلود به دنبال دختر اربابش است تا او را به مدرسه برساند...
آپلود شده توسط:
froz143
1400/06/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فرزندان شیطان