کوچیکه
نویسنده:
رویا وهمی
امتیاز دهید
گزیده ای از متن کتاب:
سفینه ام آمده و باید یواش یواش بروم. می خواهد من را از اینجا دور کند. خیلی بالا ببرد من هم دوست دارم بروم. می خواهم یک کم از اینجا دور باشم تا نفسی تازه کنم. برای همین اسمش را می گذارم سفینه رهایی. سفینه من سفید رنگ است ولی نه صبر کن انگار من دارم همه جا را سفید می بینم. از وقتی حافظه ام پاک شده همه جا سفید به نظر می آید. هنوز یک نفر پیدا نشده تا قبل از رفتن با من حرف بزند و دلداریم بدهد. یعنی هنوز پیدایش نکرده ام چون می دانم منتظرم هست. وقتی در حال انتظار باشی یعنی هنوز حافظه ات کنتور می اندازد، بنابراین کاملاً ربات نشده ام. فعلاً در مرحله ای هستم که با چرخش چهل و چند درجه ای یک آدم می توانم به نیتش پی ببرم. می بینی، بدبختی بزرگی است اگر جای من بودی می گفتی سفینه ات زودتر بیاید. شاید هم از اول نباید می آمد. وقتی پا به زمین گذاشتم داشتم خفه می شدم ولی مقاومت کردم و زورکی زنده ماندم...
بیشتر
سفینه ام آمده و باید یواش یواش بروم. می خواهد من را از اینجا دور کند. خیلی بالا ببرد من هم دوست دارم بروم. می خواهم یک کم از اینجا دور باشم تا نفسی تازه کنم. برای همین اسمش را می گذارم سفینه رهایی. سفینه من سفید رنگ است ولی نه صبر کن انگار من دارم همه جا را سفید می بینم. از وقتی حافظه ام پاک شده همه جا سفید به نظر می آید. هنوز یک نفر پیدا نشده تا قبل از رفتن با من حرف بزند و دلداریم بدهد. یعنی هنوز پیدایش نکرده ام چون می دانم منتظرم هست. وقتی در حال انتظار باشی یعنی هنوز حافظه ات کنتور می اندازد، بنابراین کاملاً ربات نشده ام. فعلاً در مرحله ای هستم که با چرخش چهل و چند درجه ای یک آدم می توانم به نیتش پی ببرم. می بینی، بدبختی بزرگی است اگر جای من بودی می گفتی سفینه ات زودتر بیاید. شاید هم از اول نباید می آمد. وقتی پا به زمین گذاشتم داشتم خفه می شدم ولی مقاومت کردم و زورکی زنده ماندم...
آپلود شده توسط:
rooyawahmy
1400/06/27
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کوچیکه