تاثیر بیماریهای روانی در ارتکاب قتل عمد
نویسنده:
مسلم نوری
امتیاز دهید
تعریف قتل عمد از منظر گروهی از حقوقدانان: لطمه به حیات دیگری وارد ساختن خواه بهواسطهی عمل مادی و فیزیکی باشد، خواه بهوسیله ترک فعل. سلب حیات ارادی برخلاف عدالت از شخصی بهوسیلهی شخصی دیگر. قتل عمدی، عبارت است از رفتار بدون مجوز قانونی عمدی و آگاهانه یک انسان به نحوی که منتهی به مرگ انسان دیگری شود. سلب غیرقانونی حیات با قصد ابتدایی یا تبعی بهوسیلهی فعلی که بالمباشره یا بالتسبیب علیه شخص مورد حمله واقع شده است. قتل عمد آن است که فاعل معتمد در فعل عدوانی و قصد عدوانی باشد، اعم از اینکه با آلتی مرتکب شود که قتاله باشد یا نباشد. قتل عمد عبارت از کشتن انسان زندهای بهوسیلهی اسلحه سرد یا گرم و غیره است به نحوی که فاعل هم در فعل مجرمانه و هم در نتیجه حاصل از عمل مجرمانه، قصد و عمد داشته باشد (به نقل از قدسی، یحیی زاده،۱۳۸۹).
واژه Killing در لغت بهمعنای قتل، کشنده، دلربا و .. آمده است (آریان پور و آریان پور، ۱۳۶۷)؛ و در اصطلاح بهعنوان یک رفتار جنایی به نوعی انگیزه آدمکشی ارادی و عمدی اشاره دارد که سبب میشود یک انسان منطقی شخص دیگری را به قتل برساند. از نظر جامعهشناسی انحرافات، قتل یک مسئله اجتماعی تلقی میشود زیرا مسئله اجتماعی براساس ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه بهعنوان وضعیتی نامطلوب و مضر شناخته میشود که افراد جامعه را تهدید میکند در سنخشناسی باتامور، مسائل اجتماعی پدیدههایی هستند که ازهم گسیختگی اجتماعی و تضاد اجتماعی را بههمراه دارند و قتل بهعنوان یک مسئله اجتماعی در مقوله انحراف اجتماعی شکل میگیرد. در تعیین قلمرو قتل در جامعهشناسی انحرافات میتوان گفت که قتل یکی از انواع جرایم خشونتآمیز است که در آن آسیب رساندن و صدمه وارد نمودن با هدف نابودی جسمانی و تباه ساختن و از بین بردن افراد خاص است.
برای قتل عمد سه حالت را میتوان در نظر گرفت:
حالت اول؛ حالتی است که شخص قصد کشتن شخص دیگری را دارد. اعم از اینکه فعل و رفتار و عملی که برای این کار انجام میدهد به لحاظ عرفی کشنده باشد یا نباشد. به عنوان مثال، شخص الف قصد کشتن (قصد نتیجه، قصد سلب حیات، قصد وقوع جرم قتل) شخص ب را دارد. اعم از اینکه این قصد را با فعلِ عرفا کشنده انجام بدهد (مثل پرتاب از بلندی یا شلیک گلوله) یا با فعلِ عرفا غیرکشنده (مثل مشت زدن به کتف). تشخیص اینکه چه عمل و رفتاری کشنده یا غیرکشنده است با عرف است. در اینجا آنچه اهمیت دارد این است که شخص الف قصد کشتن شخص ب را دارد و صرف این قصد کافی است تا عمل او جرم قتل عمدی محسوب شود
حالت دوم؛ حالتی است که شخص، قصد کشتن شخصِ دیگری را ندارد، در حالیکه قصد فعل یعنی قصد انجام عملی را که به لحاظ عرفی کشنده است، داراست. به طور مثال شخص الف بدون آنکه قصد کشتن شخص ب را داشته باشد او را هل میدهد و شخص ب به خاطر اصابت با جدول کشته میشود. نظیر این نوع از قتل را در بسیاری از موارد در نزاع و دعوای خیابانی دیدهایم. یعنی حالتی که شخص، قصد کشتن مقتول را نداشته اما عملی انجام داده که به لحاظ عرفی مرگآور یا کشنده است. آنچه که در اینجا اهمیت دارد، این است که شخص الف به کشنده بودن عمل خود آگاهی داشته باشد.
حالت سوم؛ حالتی است که شخص نه قصد کشتن شخص دیگری را دارد و نه عمل و رفتار او به لحاظ عرفی کشنده است. اما وقوع این عمل نسبت به یک شخصِ خاص که دارای وضعیت خاص مثل کهولت سن، بیماری و … است، به لحاظ عرفی کشنده و سبب قتل میشود. مثلا شخص الف قصد کشتن شخص ب را ندارد، فعل و رفتار او هم به لحاظ عرفی کشنده نیست، اما به خاطر وضعیت خاصی که شخص ب داشته مثلا پیر بوده، بیمار بوده، صغیر بوده و … عمل شخص الف کشنده محسوب میشود. در اینجا آنچه که مهم است علم و آگاهی شخص الف به وضعیت خاص شخص ب است که باید ثابت گردد. یعنی ثابت شود که شخص الف میدانسته که شخص ب در یک وضعیت خاص به سر میبرد و انجام چنین عملی سبب مرگ او میشود. در غیر این صورت، اصل بر عدم علم و آگاهی شخص الف است و اگر نتوان علم و آگاهی او را ثابت کرد قتل واقع شده عمدی نیست.
در دسته بندی دیگر نیزسه نوع قتل را میتوان نام برد:
۱- قتلهایی که با انگیزههای شخصی انجام میشوند،
۲- قتلهایی که آدمکشهای مزدور و اجیرشده انجام میدهند.
- قتلهای تودهای که چند نفر از مردم بهطور همزمان در یک مکان با یک عمل تروریستی به قتل میرسند (احمدی، ۱۳۸۴).
تفاوت خودکشی با قتل
تفاوت قتل با خودکشی در این است که در قتل فرد به شخص دیگری صدمه میزند ولی در خودکشی فرد خود را نابود میکند. از نظر دورکیم خودکشی عبارت است از هرگونه مرگی که نتیجه مستقیم یا نامستقیم کردار مثبت یا منفی خود قربانی است که شخصا میدانسته است که میبایست به همین نتیجه برسد (آرون ، ترجمه پرهام، ۱۳۷۰) روانشناسان خودکشی را کنش عمدی هدایت پرخاش به درون دانسته و در مطالعه آن بر ویژگیهای فرد خودکشی کرده تأکید میکنند تا به انگیزههای او دست یابند. امّا جامعهشناسان خودکشی را در چارچوب ساختار روابط فرد با دیگران بررسی میکنند دورکیم معتقد است که عامل اصلی و عمدهای که به زندگی ما هدف و معنا میبخشد، حدود تعلق و ارتباط ما با جامعه است. در غیر این صورت هر چیزی ممکن است دستآویزی برای خلاص شدن از شرّ زندگی شود (صدیق سروستانی، ۱۳۸۷).
دورکیم با اشاره به انواع خودکشی معتقد است هرگاه انسان از جامعهاش برکنار افتد و به امیال شخصیاش واگذار شود و پیوندهایی که پیش از این او را به همگنانش وابسته میساختند سست گردند، او برای خودکشی خودخواهانه یا فردگرایانه آمادگی دارد. اگر تنظیمهای هنجاربخش رفتار فردی سست شوند و بههمین جهت نتوانند تمایلات انسانها را مهار و راهنمایی کنند در این صورت آنها برای خودکشی نابهنجار آمادگی خواهند داشت. خودکشی فردگرایانه از نظر دورکیم زمانی روی میدهد که افراد احساس کنند که گروهی را که به آن تعلق دارند و با افراد آن کنشهای متقابل معنادار داشتهاند رو به نابودی است و از اینرو دلیلی برای ادامه حیات خود نمییابند و دست به خودکشی میزنند. در خودکشی دگردوستانه بحث بر سر خودکشی مبتنیبر فردطلبی افراطی نیست بلکه بحث بر سر محو کامل فرد در گروه است. فرد برحسب فرامین اجتماعی، مرگ را برمیگزیند بیآنکه حتی در فکر دفاع از حق زندگی خویش باشد (کورز ، ترجمه ثلاثی، ۱۳۸۸)
نظریههای علل قتل
علت صدور قتل از یک شخص، از ابعاد مختلف مورد بحث قرار گرفته و در نتیجه نظریههای مختلفی ارائه شده است که در ذیل به آنها اشاره میکنیم:
نظریه بیوژنیک (جسمی-زیستی)؛ این نظریهپردازان علّت قتل را ناشی از ویژگیهای جسمی و زیستی انسانها میدانند که شامل نظریه اتولوژی و ژنتیک میباشد. نظریه اتولوژی معتقد است که انسان دارای غریزه کشتن میباشد و نظریه اتولوژی معتقد است که در انسان مذکر نرمال دو کروموزم جنسی X و Y وجود دارد که کروموزم X از مادر و آرام و منفعل میباشد و کروموزم Y از پدر و خشن و پرخاشگر میباشد درصد کمی از افراد با یک کروموزم Y متولد میشوند که این کروموزم اضافه بیش از حد فرد را خشن و پرخاشگر میسازد. نظریه سایکوژنیک (روحی و روانی)؛ این نظریهپردازان علّت آدمکشی را ناشی از شرایط روحی و روانی انسانها میدانند که شامل دو نظریه روانشناسی و روانکاوی میباشد: براساس نظریه روانکاوی، روان انسان شامل سه جزء متفاوت میباشد: نهاد (ID)، خود (Ego) و فراخود (Super-Ego). نهاد سائق ذاتی بشر برای زندگی، لذت بردن، فعالیت جنسی و خوشگذرانی است و فراخودحد و مرز لذت بردن را از طریق قوانین و مقررات جامعه به فرد تحمیل میکند. خود حد معرفت یادگیری و رفع این سائقه را نشان میدهد و تعادل میان خود و فراخود ایجاد میکند اگر خود در این وظیفه خود ناکام بماند فرد دچار بیماری روانی شده و همین امر به کنشهای خشن از جمله قتل میانجامد. نظریه روانشناختی نیز براساس نظریه ناکامیو پرخاشگری معتقد است که اگر فرد نتواند به اهداف خود برسد به قتل دیگران اقدام میکند. نظریه سوسیوژنیک (جامعهشناسی)؛ این نظریهپردازان علّت آدمکشی انسانها را ناشی از شرایط اجتماعی میدانند که شامل دو نظریه محدودیت بیرونی و خردهفرهنگ خشونت میباشد. از این رویکرد خودکشی و آدمکشی اساسا یک چیزند: کنش پرخاشگرانه ناشی از ناکامی. این نظریه مدعی است که افرادی که بهشدت دچار ناکامی شدهاند، اگر محدودیت بیرونی ضعیفی را تجربه کرده باشند، کنش پرخاشگرانه خودگرا (درونگرا) یعنی خودکشی و اگر از محدودیت بیرونی قوی رنج کشیده باشند، کنش پرخاشگرانه دیگرگرا (برونگرا)، یعنی دیگرکشی را انتخاب میکنند زیرا دیگران را مسئول ناکامی خود میدانند. نظریه جامعهپذیری در پرخاشگری با تنبیه بدنی مدعی است که تنبیه بدنی بچّهها در طی فرایند تربیت و بزرگ شدن آنها به پرخاشگری برونگرا میانجامد. اینگونه افراد در بزرگسالی، زمانی که با ناکامی مواجه و آماده کنش پرخاشگرانه شوند دیگرکشی را انتخاب میکنند. نظریه خردهفرهنگ خشونت مدعی است که ضرب و شتم افراد و توسل به پرخاشگری بهلحاظ اجتماعی موردتأیید و پذیرفته است و پیامد برخی محرکها محسوب میشود و خشونت جزء آشنا و مرگبار تلاش برای زندگی است (صدیق سروستانی، ۱۳۸۷).
بیشتر
واژه Killing در لغت بهمعنای قتل، کشنده، دلربا و .. آمده است (آریان پور و آریان پور، ۱۳۶۷)؛ و در اصطلاح بهعنوان یک رفتار جنایی به نوعی انگیزه آدمکشی ارادی و عمدی اشاره دارد که سبب میشود یک انسان منطقی شخص دیگری را به قتل برساند. از نظر جامعهشناسی انحرافات، قتل یک مسئله اجتماعی تلقی میشود زیرا مسئله اجتماعی براساس ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه بهعنوان وضعیتی نامطلوب و مضر شناخته میشود که افراد جامعه را تهدید میکند در سنخشناسی باتامور، مسائل اجتماعی پدیدههایی هستند که ازهم گسیختگی اجتماعی و تضاد اجتماعی را بههمراه دارند و قتل بهعنوان یک مسئله اجتماعی در مقوله انحراف اجتماعی شکل میگیرد. در تعیین قلمرو قتل در جامعهشناسی انحرافات میتوان گفت که قتل یکی از انواع جرایم خشونتآمیز است که در آن آسیب رساندن و صدمه وارد نمودن با هدف نابودی جسمانی و تباه ساختن و از بین بردن افراد خاص است.
برای قتل عمد سه حالت را میتوان در نظر گرفت:
حالت اول؛ حالتی است که شخص قصد کشتن شخص دیگری را دارد. اعم از اینکه فعل و رفتار و عملی که برای این کار انجام میدهد به لحاظ عرفی کشنده باشد یا نباشد. به عنوان مثال، شخص الف قصد کشتن (قصد نتیجه، قصد سلب حیات، قصد وقوع جرم قتل) شخص ب را دارد. اعم از اینکه این قصد را با فعلِ عرفا کشنده انجام بدهد (مثل پرتاب از بلندی یا شلیک گلوله) یا با فعلِ عرفا غیرکشنده (مثل مشت زدن به کتف). تشخیص اینکه چه عمل و رفتاری کشنده یا غیرکشنده است با عرف است. در اینجا آنچه اهمیت دارد این است که شخص الف قصد کشتن شخص ب را دارد و صرف این قصد کافی است تا عمل او جرم قتل عمدی محسوب شود
حالت دوم؛ حالتی است که شخص، قصد کشتن شخصِ دیگری را ندارد، در حالیکه قصد فعل یعنی قصد انجام عملی را که به لحاظ عرفی کشنده است، داراست. به طور مثال شخص الف بدون آنکه قصد کشتن شخص ب را داشته باشد او را هل میدهد و شخص ب به خاطر اصابت با جدول کشته میشود. نظیر این نوع از قتل را در بسیاری از موارد در نزاع و دعوای خیابانی دیدهایم. یعنی حالتی که شخص، قصد کشتن مقتول را نداشته اما عملی انجام داده که به لحاظ عرفی مرگآور یا کشنده است. آنچه که در اینجا اهمیت دارد، این است که شخص الف به کشنده بودن عمل خود آگاهی داشته باشد.
حالت سوم؛ حالتی است که شخص نه قصد کشتن شخص دیگری را دارد و نه عمل و رفتار او به لحاظ عرفی کشنده است. اما وقوع این عمل نسبت به یک شخصِ خاص که دارای وضعیت خاص مثل کهولت سن، بیماری و … است، به لحاظ عرفی کشنده و سبب قتل میشود. مثلا شخص الف قصد کشتن شخص ب را ندارد، فعل و رفتار او هم به لحاظ عرفی کشنده نیست، اما به خاطر وضعیت خاصی که شخص ب داشته مثلا پیر بوده، بیمار بوده، صغیر بوده و … عمل شخص الف کشنده محسوب میشود. در اینجا آنچه که مهم است علم و آگاهی شخص الف به وضعیت خاص شخص ب است که باید ثابت گردد. یعنی ثابت شود که شخص الف میدانسته که شخص ب در یک وضعیت خاص به سر میبرد و انجام چنین عملی سبب مرگ او میشود. در غیر این صورت، اصل بر عدم علم و آگاهی شخص الف است و اگر نتوان علم و آگاهی او را ثابت کرد قتل واقع شده عمدی نیست.
در دسته بندی دیگر نیزسه نوع قتل را میتوان نام برد:
۱- قتلهایی که با انگیزههای شخصی انجام میشوند،
۲- قتلهایی که آدمکشهای مزدور و اجیرشده انجام میدهند.
- قتلهای تودهای که چند نفر از مردم بهطور همزمان در یک مکان با یک عمل تروریستی به قتل میرسند (احمدی، ۱۳۸۴).
تفاوت خودکشی با قتل
تفاوت قتل با خودکشی در این است که در قتل فرد به شخص دیگری صدمه میزند ولی در خودکشی فرد خود را نابود میکند. از نظر دورکیم خودکشی عبارت است از هرگونه مرگی که نتیجه مستقیم یا نامستقیم کردار مثبت یا منفی خود قربانی است که شخصا میدانسته است که میبایست به همین نتیجه برسد (آرون ، ترجمه پرهام، ۱۳۷۰) روانشناسان خودکشی را کنش عمدی هدایت پرخاش به درون دانسته و در مطالعه آن بر ویژگیهای فرد خودکشی کرده تأکید میکنند تا به انگیزههای او دست یابند. امّا جامعهشناسان خودکشی را در چارچوب ساختار روابط فرد با دیگران بررسی میکنند دورکیم معتقد است که عامل اصلی و عمدهای که به زندگی ما هدف و معنا میبخشد، حدود تعلق و ارتباط ما با جامعه است. در غیر این صورت هر چیزی ممکن است دستآویزی برای خلاص شدن از شرّ زندگی شود (صدیق سروستانی، ۱۳۸۷).
دورکیم با اشاره به انواع خودکشی معتقد است هرگاه انسان از جامعهاش برکنار افتد و به امیال شخصیاش واگذار شود و پیوندهایی که پیش از این او را به همگنانش وابسته میساختند سست گردند، او برای خودکشی خودخواهانه یا فردگرایانه آمادگی دارد. اگر تنظیمهای هنجاربخش رفتار فردی سست شوند و بههمین جهت نتوانند تمایلات انسانها را مهار و راهنمایی کنند در این صورت آنها برای خودکشی نابهنجار آمادگی خواهند داشت. خودکشی فردگرایانه از نظر دورکیم زمانی روی میدهد که افراد احساس کنند که گروهی را که به آن تعلق دارند و با افراد آن کنشهای متقابل معنادار داشتهاند رو به نابودی است و از اینرو دلیلی برای ادامه حیات خود نمییابند و دست به خودکشی میزنند. در خودکشی دگردوستانه بحث بر سر خودکشی مبتنیبر فردطلبی افراطی نیست بلکه بحث بر سر محو کامل فرد در گروه است. فرد برحسب فرامین اجتماعی، مرگ را برمیگزیند بیآنکه حتی در فکر دفاع از حق زندگی خویش باشد (کورز ، ترجمه ثلاثی، ۱۳۸۸)
نظریههای علل قتل
علت صدور قتل از یک شخص، از ابعاد مختلف مورد بحث قرار گرفته و در نتیجه نظریههای مختلفی ارائه شده است که در ذیل به آنها اشاره میکنیم:
نظریه بیوژنیک (جسمی-زیستی)؛ این نظریهپردازان علّت قتل را ناشی از ویژگیهای جسمی و زیستی انسانها میدانند که شامل نظریه اتولوژی و ژنتیک میباشد. نظریه اتولوژی معتقد است که انسان دارای غریزه کشتن میباشد و نظریه اتولوژی معتقد است که در انسان مذکر نرمال دو کروموزم جنسی X و Y وجود دارد که کروموزم X از مادر و آرام و منفعل میباشد و کروموزم Y از پدر و خشن و پرخاشگر میباشد درصد کمی از افراد با یک کروموزم Y متولد میشوند که این کروموزم اضافه بیش از حد فرد را خشن و پرخاشگر میسازد. نظریه سایکوژنیک (روحی و روانی)؛ این نظریهپردازان علّت آدمکشی را ناشی از شرایط روحی و روانی انسانها میدانند که شامل دو نظریه روانشناسی و روانکاوی میباشد: براساس نظریه روانکاوی، روان انسان شامل سه جزء متفاوت میباشد: نهاد (ID)، خود (Ego) و فراخود (Super-Ego). نهاد سائق ذاتی بشر برای زندگی، لذت بردن، فعالیت جنسی و خوشگذرانی است و فراخودحد و مرز لذت بردن را از طریق قوانین و مقررات جامعه به فرد تحمیل میکند. خود حد معرفت یادگیری و رفع این سائقه را نشان میدهد و تعادل میان خود و فراخود ایجاد میکند اگر خود در این وظیفه خود ناکام بماند فرد دچار بیماری روانی شده و همین امر به کنشهای خشن از جمله قتل میانجامد. نظریه روانشناختی نیز براساس نظریه ناکامیو پرخاشگری معتقد است که اگر فرد نتواند به اهداف خود برسد به قتل دیگران اقدام میکند. نظریه سوسیوژنیک (جامعهشناسی)؛ این نظریهپردازان علّت آدمکشی انسانها را ناشی از شرایط اجتماعی میدانند که شامل دو نظریه محدودیت بیرونی و خردهفرهنگ خشونت میباشد. از این رویکرد خودکشی و آدمکشی اساسا یک چیزند: کنش پرخاشگرانه ناشی از ناکامی. این نظریه مدعی است که افرادی که بهشدت دچار ناکامی شدهاند، اگر محدودیت بیرونی ضعیفی را تجربه کرده باشند، کنش پرخاشگرانه خودگرا (درونگرا) یعنی خودکشی و اگر از محدودیت بیرونی قوی رنج کشیده باشند، کنش پرخاشگرانه دیگرگرا (برونگرا)، یعنی دیگرکشی را انتخاب میکنند زیرا دیگران را مسئول ناکامی خود میدانند. نظریه جامعهپذیری در پرخاشگری با تنبیه بدنی مدعی است که تنبیه بدنی بچّهها در طی فرایند تربیت و بزرگ شدن آنها به پرخاشگری برونگرا میانجامد. اینگونه افراد در بزرگسالی، زمانی که با ناکامی مواجه و آماده کنش پرخاشگرانه شوند دیگرکشی را انتخاب میکنند. نظریه خردهفرهنگ خشونت مدعی است که ضرب و شتم افراد و توسل به پرخاشگری بهلحاظ اجتماعی موردتأیید و پذیرفته است و پیامد برخی محرکها محسوب میشود و خشونت جزء آشنا و مرگبار تلاش برای زندگی است (صدیق سروستانی، ۱۳۸۷).
آپلود شده توسط:
ghanonyar021
1400/05/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تاثیر بیماریهای روانی در ارتکاب قتل عمد