بازبینی مطلق و مقید در قانون
امتیاز دهید
رویکرد علم اصول رویکردی عملیاتی بوده و علمیست آلی و در خدمت علوم دیگر ، برای رسیدن به اهداف خاص . که با این نگرش ، مبحث مهم مطلق و مقید که از جمله مباحث پیچیده علم اصول است در آیینه آیات الاحکام دنبال شده است .مراد واقعی قانون گذار در لابلای جملات و کلماتش نهفته است ؛ اینکه مستمع و مخاطب چگونه از آنها به مراد متکلم دست یابد، به نحوه استفاده (ارادی یا غیر ارادی ) از قواعد و اصول فن برمی گردد.هر چه مخاطب و مستمع بر قواعد فن آشناتر باشد به مراد جدی متکلم نزدیکتر است.گاهی مراد گوینده عام و گاهی به وسیله خاص (موخر یا مقدم )تخصیص خورده و از دایره عمومیت افتاده است و نیز برخی کلمات متکلم مطلق بوده و تمام افراد تحت خود را شامل میشود و گاه این اطلاق با وجود قیدی محدود گردیده است .راهنمایان دینی ما به نحوه بیان احکام الهی توجهی خاص داشته و مرجع اصلی دین را قرآن(آیات الاحکام و ..) معرفی نموده اند.بنابراین علاوه بر آشنایی به زبان عربی و شناخت سبک بیان قرآن ، آشنایی کل با جهان بینی قرآنی نیز شرطی لازم می باشد. قرآن کریم به دلیل این که به زبان عربی میباشد ، از قواعدی پیروی می کند که هر کتاب یا نوشته دیگر الزاماً از قواعد خاص خود ،پیروی کند. در ارائه پیام, گاه مطلب به صورت (عام) بیان می شود و پس از آن ویژگیهای آن ذکر می شود تا آن کلام عام را تخصیص بزند, گاه مطلب به تناسب حال و مقال ، به اجمال مطرح می شود وسپس در موقعیت مناسب ابعاد آن به تفصیل بیان می شود, گاه مطلب امری انتزاعی و ذهنی است, گاه امری خارجی و واقعیتی ملموس و… که در اصطلاح فقه و اصول فقه ازاین مسائل زبانی با عناوین عام و خاص , مطلق و مقیدّ , مجمل و مبیّن , مفهوم ومصداق و… یاد می شود.و از سویی, بیشتر آثار مهم, سبک ویژه ای دارند, این سبک ویژه, به آن آثار برجستگی می دهد. بی توجهی به آن سبک می تواند سبب دوری ازفهم, یا بدفهمی آن متون شود. ازجمله می توان به سبک ویژه متون قانونی, علوم تجربی ومتون ادبی اشاره کرد. کلمات قانون, محکم, صریح, تعریف شده و خالی از عناصر خیال و عاطفه است, یعنی هیچ کسی انتظار ندارد دریک متن قانونی, تصویری زیبا ازیک عاطفه انسانی بیابد که با عنصر خیال درهم آمیخته باشد درقانون به صورتی خشک ابعاد حقوقی مسأله درباره شاکی و متهم بررسی می شود, قرآن دربیان معارف واحکام روش و سبک ویژه ای دارد. گاه این روش مربوط به ساخت زمانی بیان حکم است, که شأن نزولها می توانند کمک خوبی برای فهم ساخت معنایی آیات قرآنی, دراین بعد باشند وگاه مربوط به ساخت بیانی قرآن, مثل وجود محکم و متشابه, ظهر و بطن, ناسخ و منسوخ و… درقرآن، بنابراین, برای دریافت احکام از قرآن کریم هم باید به دیدگاه خاص قرآن شناسانه مسلح بود وهم به فهم جهان بینی قرآنی ونیز باید به مراجعی تکیه داشت که قرآن درخانه آنان نازل شده است.
استناد اهل بیت(ع) به قرآن را درفقه به چند روش «تمسّک ، تبیین و. » میباشد. منظور از تمسّک, این است که امام معصوم(ع)برای بیان حکم, آیه ای را تلاوت کند که حکم به صراحت درآن موجود باشد وآیه مورد نظر دربیان حکم آنقدر روشنی داشته باشد که امام(ع)بتواند برفهم مخاطب اعتماد کند ودرباره معنای آیه شرحی ندهد. بنابراین تمسّک در مواردی است که آگاه کردن از وجود حکمی در قرآن منظور باشد مانند: «عن الزهری ، عن علی بن الحسین(ع) قال: صوم السفر و المرض, ان العامه اختلف فی ذلک, فقال قوم: (یصوم)و قال قوم: (لایصوم), وقال قوم (ان شاء صام و ان شاء افطر) امّا نحن فنقول: یفطر فی حالین جمیعاً, فان صام فی السفر او حال المرض, فعلیه القضاء , وذلک بانّ اللّه یقول « و من کان منکم مریضاً او علی سفر فعدّه من ایّام اخر یرید اللّه بکم الیسر و لایرید بکم العسر» زهری, از امام زین العابدین (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: درباره روزه در سفر و بیماری اهل سنّت اختلاف کرده اند، برخی گفته اند: (واجب است روزه بگیرد) برخی می گویند: (واجب نیست روزه بگیرد) برخی گفته اند: (اگر خواست روزه بگیرد واگر خواست افطار کند وامّا ما می گوییم در هرسفر و بیماری, روزه افطار می شود, بنابراین اگر کسی در سفر یا درحال بیماری روزه بگیرد قضای آن روز براو واجب است, زیرا خداوند می فرماید: «و آن کسی که بیمار یا در سفر است, روزهای دیگری را به جای آن روزه بگیرد, خداوند راحتی شما را می خواهد ونه زحمت شما را » ظاهراً تمسّک حضرت سجاد(ع)به (فعدّه من ایّام اخر) است, زیرا دراین آیه مبارکه حکم مسافر و مریض به طور « مطلق » این است که روزهایی دیگر, غیر از روزهای بیماری و سفر آن روزه را قضا کنند, فرقی نمی کند که روزه را طبق دستور قرآن افطار کرده باشد ویا مخالفت ورزیده, افطار نکرده باشد « عن بعض اصحابنا, قال: اتت امرأه الی عمر, فقالت: یا أمیرالمؤمنین! انّی فجرت, فاقم فیّ حدّ اللّه, فأمر برجمها, وکان امیرالمؤمنین حاضراً, قال: فقال له: سلها کیف فجرت. قالت: کنت فی فلات الأرض, اصابنی عطش شدید, فرفعت لی خیمه, فأتیتها, فاصبت فیها رجلاً اعرابیاً, فسألته الماء, فأبی علی أن یسقینی, الاّ ان امکنه من نفسی, فولیت عنه هاربه, فاشتدّ بی العطش حتّی غارت عینای و ذهب لسانی, فلمّا بلغ ذلک منّی, اتیته فسقانی و وقع علیّ فقال له علی(ع)هذه الّتی قال اللّه «فمن اضطرّ غیرباغ ولاعاد… » وهذه غیرباغیه ولاعادیه, فخل سبیلها. فقال عمر: لولا علی لهلک عمر.) برخی از اصحاب ما نقل کرده اند: زنی پیش خلیفه دوّم آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! من مرتکب فجور شده ام, پس حدّ خدا را برمن جاری کن، خلیفه به رجم آن زن دستور داد. امیرالمؤمنین(ع)حاضر بود, فرمود: ازاین زن بپرس چگونه مرتکب فجور شده است زن عرض کرد: در بیابانی بی آب و علف بودم, به شدّت تشنه شدم ، خیمه ای به نظرم رسید. به آن خیمه رفتم. درآن جا با مردی بادیه نشین روبه رو شدم, از او آب خواستم. از آب دادن به من ابا کرد, مگر این که خودم را دراختیار او بگذارم، با ترس ازآن جا دور شدم. تشنگی ام بیشتر شد, تاآن جا که چشمانم جایی را نمی دید, زبانم از سخن بازماند. وقتی به آن حالت افتادم, پیش آن مرد رفتم, او به من آب داد و سپس با من درآمیخت ، علی (ع)به خلیفه دوّم فرمود: این آن چیزی است که خداوند می فرماید: ([مگر] آن کس که مجبور شود, در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد… ) واین زن ستمگر و متجاوز نیست, پس راهش را باز کن تا برود در این هنگام خلیفه گفت: اگر علی (ع)نبود عمر (با این حکم خویش)هلاک شده بود.
مقصود از اصطلاح (تبیین) مواردی است که معصوم(ع)با دیدی زبان شناختی و با توجه به عناصر عمومی زبان, یا عناصر ویژه زبان عربی, یا عناصر سبکی ویژه قرآن کریم, واژگان, تعبیر و یا جمله ای را تبیین می کنند که گاه در تبیین آیات دیدگاه عمیق زبان شناختی به چشم می خورد. گاه هدف تبیین جایگاه دستوری واژه در جمله است. این نوع بیان در بیشتر موارد غیرمستقیم است ومعنای جمله با توجه به جایگاه آن واژه درجمله بیان می شود ، یعنی بدون آن که از فاعل بودن واژه سخن گویند, جمله را گونه ای معنی می کنند که آن واژه در ساخت دستوری جمله ، جایگاه فاعل را بگیرد. مواردی را که امام معصوم(ع) بادیدی جامعه شناختی (مردم شناسی و فرهنگ شناسی مخاطبان زبان قرآن عربها) مفهوم واژه یا جمله ای را بیان می کنند ، در آیه ۲۳ از سوره نساء قرآن کریم می فرماید : «حرمت علیکم… وامهات نسائکم و ربائبکم اللاّتی فی حجورکم من نسائکم اللاّتی دخلتم بهنّ فان, فان لم تکونوا دخلتم بهنّ فلاجناح علیکم… » حرام شده است برشما… و مادران همسرانتان, ودختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافته اند از همسرانی که باآنها آمیزش جنسی داشته اید, وچنانچه باآنها آمیزش جنسی نداشته اید, (ازدواج با دختران آنها برای شما مانعی ندارد ) . در این زمینه مرحوم فیض کاشانی در کتاب تفسیر خوددر ذیل آیه شریفه با تمسک به رواینی بیان داشته« ازامیرالمؤمنین(ع) روایت شده هنگامی که مردی بازنی ازدواج می کند, دختر آن زن براو حرام می شود, در صورتی که با مادرش آمیزش جنسی داشته باشد, امّا اگر با مادرش آمیزش نداشت ازدواج با دختر او برای مرد اشکالی ندارد وهنگامی که با دختری ازدواج کند چه با او آمیزش کرده باشد یا نه, مادر آن دختر براو حرام می شود. » مرحوم فیض در بیان علت این حکم به روایتی دیگری از امیر المومنین استناد و بیان داشته که آن حضرت در بیان علت حکم فرمودند : « هذه مستثناه وهذه مرسله (وامهات نسائکم) این یکی [ربیبه] استثناء شده است[یعنی حرام بودن او مشروط به این است که با مادرش آمیزش جنسی داشته باشد] واین یکی [مادرزن] مرسله است » . (به طور مطلق حرام میشود و مشروط به شرطی و مقید به قیدی نیست ) با نگاه به نحوه تفسیر در این آیه شریفه و لسان روایت, ملاحظه می شود که تبیین براساس عنصری از عناصر عام زبان است, و این مخصوص قرآن نیست, چرا که درهرکتاب دیگری ممکن است مسأله ای با قید عنوان شود و مسأله ای دیگر بدون قید و شرط. دراین آیه, حرام بودن دختران همسر, مشروط است, ولی درمورد مادر زن, درآیه هیچ شرط و قیدی وجود ندارد.
در این زمینه می توان به روایت دیگری نیز توجه نمود که در آن ائمه معصومین چگونه با توجه به اوصاف خاص الفاظ ، معانی و مقصود ار آیه شریفه را تبیین مینمودند برای مثال ازامام صادق درباره امر به معروف ونهی ازمنکر سؤال شد که آیا برهمه امّت وجمیع مردم واجب است؟ حضرت فرمود :«« نه عرض شد: چرا؟ فرمود: امر به معروف ونهی از منکر برشخصی واجب است که قوی باشد و سخنش مطاع, آگاه به معروف ومنکر, نه برشخصی ضعیف که راه حق از باطل را نمی شناسد. دلیل این گفته, سخن خداست که می فرماید: « و باید ازمیان شما, گروهی [مردم را] به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند،» این بیان خاص است و عام نیست . همچنین خداوند فرمود:(وازمیان قوم موسی جماعتی هستند که به حقّ راهنمایی می کنند و به حقّ داوری می نمایند و نفرمود: (برکلّ امّت موسی) و نیز نفرمود: (برکلّ قوم موسی) با آن که قوم موسی درآن زمان امتهایی بودند, و (امّت) بریک نفر و بیشتر ازآن اطلاق می شود. همان گونه که خداوند عزوّجل می فرماید: ابراهیم [به تنهایی] امّتی بود مطیع فرمان خدا. »» با توجه به این مباحث روشن میشود ، که این کتاب از این زاویه به موضوع آیات الاحکام پرداخته که چگونه بزرگان دینی با استناد به مباحث مهمی چون مطلق و مقید به تفسیر و تبیین آیات و استنباط احکام می پرداختند .
بیشتر
استناد اهل بیت(ع) به قرآن را درفقه به چند روش «تمسّک ، تبیین و. » میباشد. منظور از تمسّک, این است که امام معصوم(ع)برای بیان حکم, آیه ای را تلاوت کند که حکم به صراحت درآن موجود باشد وآیه مورد نظر دربیان حکم آنقدر روشنی داشته باشد که امام(ع)بتواند برفهم مخاطب اعتماد کند ودرباره معنای آیه شرحی ندهد. بنابراین تمسّک در مواردی است که آگاه کردن از وجود حکمی در قرآن منظور باشد مانند: «عن الزهری ، عن علی بن الحسین(ع) قال: صوم السفر و المرض, ان العامه اختلف فی ذلک, فقال قوم: (یصوم)و قال قوم: (لایصوم), وقال قوم (ان شاء صام و ان شاء افطر) امّا نحن فنقول: یفطر فی حالین جمیعاً, فان صام فی السفر او حال المرض, فعلیه القضاء , وذلک بانّ اللّه یقول « و من کان منکم مریضاً او علی سفر فعدّه من ایّام اخر یرید اللّه بکم الیسر و لایرید بکم العسر» زهری, از امام زین العابدین (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: درباره روزه در سفر و بیماری اهل سنّت اختلاف کرده اند، برخی گفته اند: (واجب است روزه بگیرد) برخی می گویند: (واجب نیست روزه بگیرد) برخی گفته اند: (اگر خواست روزه بگیرد واگر خواست افطار کند وامّا ما می گوییم در هرسفر و بیماری, روزه افطار می شود, بنابراین اگر کسی در سفر یا درحال بیماری روزه بگیرد قضای آن روز براو واجب است, زیرا خداوند می فرماید: «و آن کسی که بیمار یا در سفر است, روزهای دیگری را به جای آن روزه بگیرد, خداوند راحتی شما را می خواهد ونه زحمت شما را » ظاهراً تمسّک حضرت سجاد(ع)به (فعدّه من ایّام اخر) است, زیرا دراین آیه مبارکه حکم مسافر و مریض به طور « مطلق » این است که روزهایی دیگر, غیر از روزهای بیماری و سفر آن روزه را قضا کنند, فرقی نمی کند که روزه را طبق دستور قرآن افطار کرده باشد ویا مخالفت ورزیده, افطار نکرده باشد « عن بعض اصحابنا, قال: اتت امرأه الی عمر, فقالت: یا أمیرالمؤمنین! انّی فجرت, فاقم فیّ حدّ اللّه, فأمر برجمها, وکان امیرالمؤمنین حاضراً, قال: فقال له: سلها کیف فجرت. قالت: کنت فی فلات الأرض, اصابنی عطش شدید, فرفعت لی خیمه, فأتیتها, فاصبت فیها رجلاً اعرابیاً, فسألته الماء, فأبی علی أن یسقینی, الاّ ان امکنه من نفسی, فولیت عنه هاربه, فاشتدّ بی العطش حتّی غارت عینای و ذهب لسانی, فلمّا بلغ ذلک منّی, اتیته فسقانی و وقع علیّ فقال له علی(ع)هذه الّتی قال اللّه «فمن اضطرّ غیرباغ ولاعاد… » وهذه غیرباغیه ولاعادیه, فخل سبیلها. فقال عمر: لولا علی لهلک عمر.) برخی از اصحاب ما نقل کرده اند: زنی پیش خلیفه دوّم آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! من مرتکب فجور شده ام, پس حدّ خدا را برمن جاری کن، خلیفه به رجم آن زن دستور داد. امیرالمؤمنین(ع)حاضر بود, فرمود: ازاین زن بپرس چگونه مرتکب فجور شده است زن عرض کرد: در بیابانی بی آب و علف بودم, به شدّت تشنه شدم ، خیمه ای به نظرم رسید. به آن خیمه رفتم. درآن جا با مردی بادیه نشین روبه رو شدم, از او آب خواستم. از آب دادن به من ابا کرد, مگر این که خودم را دراختیار او بگذارم، با ترس ازآن جا دور شدم. تشنگی ام بیشتر شد, تاآن جا که چشمانم جایی را نمی دید, زبانم از سخن بازماند. وقتی به آن حالت افتادم, پیش آن مرد رفتم, او به من آب داد و سپس با من درآمیخت ، علی (ع)به خلیفه دوّم فرمود: این آن چیزی است که خداوند می فرماید: ([مگر] آن کس که مجبور شود, در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد… ) واین زن ستمگر و متجاوز نیست, پس راهش را باز کن تا برود در این هنگام خلیفه گفت: اگر علی (ع)نبود عمر (با این حکم خویش)هلاک شده بود.
مقصود از اصطلاح (تبیین) مواردی است که معصوم(ع)با دیدی زبان شناختی و با توجه به عناصر عمومی زبان, یا عناصر ویژه زبان عربی, یا عناصر سبکی ویژه قرآن کریم, واژگان, تعبیر و یا جمله ای را تبیین می کنند که گاه در تبیین آیات دیدگاه عمیق زبان شناختی به چشم می خورد. گاه هدف تبیین جایگاه دستوری واژه در جمله است. این نوع بیان در بیشتر موارد غیرمستقیم است ومعنای جمله با توجه به جایگاه آن واژه درجمله بیان می شود ، یعنی بدون آن که از فاعل بودن واژه سخن گویند, جمله را گونه ای معنی می کنند که آن واژه در ساخت دستوری جمله ، جایگاه فاعل را بگیرد. مواردی را که امام معصوم(ع) بادیدی جامعه شناختی (مردم شناسی و فرهنگ شناسی مخاطبان زبان قرآن عربها) مفهوم واژه یا جمله ای را بیان می کنند ، در آیه ۲۳ از سوره نساء قرآن کریم می فرماید : «حرمت علیکم… وامهات نسائکم و ربائبکم اللاّتی فی حجورکم من نسائکم اللاّتی دخلتم بهنّ فان, فان لم تکونوا دخلتم بهنّ فلاجناح علیکم… » حرام شده است برشما… و مادران همسرانتان, ودختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافته اند از همسرانی که باآنها آمیزش جنسی داشته اید, وچنانچه باآنها آمیزش جنسی نداشته اید, (ازدواج با دختران آنها برای شما مانعی ندارد ) . در این زمینه مرحوم فیض کاشانی در کتاب تفسیر خوددر ذیل آیه شریفه با تمسک به رواینی بیان داشته« ازامیرالمؤمنین(ع) روایت شده هنگامی که مردی بازنی ازدواج می کند, دختر آن زن براو حرام می شود, در صورتی که با مادرش آمیزش جنسی داشته باشد, امّا اگر با مادرش آمیزش نداشت ازدواج با دختر او برای مرد اشکالی ندارد وهنگامی که با دختری ازدواج کند چه با او آمیزش کرده باشد یا نه, مادر آن دختر براو حرام می شود. » مرحوم فیض در بیان علت این حکم به روایتی دیگری از امیر المومنین استناد و بیان داشته که آن حضرت در بیان علت حکم فرمودند : « هذه مستثناه وهذه مرسله (وامهات نسائکم) این یکی [ربیبه] استثناء شده است[یعنی حرام بودن او مشروط به این است که با مادرش آمیزش جنسی داشته باشد] واین یکی [مادرزن] مرسله است » . (به طور مطلق حرام میشود و مشروط به شرطی و مقید به قیدی نیست ) با نگاه به نحوه تفسیر در این آیه شریفه و لسان روایت, ملاحظه می شود که تبیین براساس عنصری از عناصر عام زبان است, و این مخصوص قرآن نیست, چرا که درهرکتاب دیگری ممکن است مسأله ای با قید عنوان شود و مسأله ای دیگر بدون قید و شرط. دراین آیه, حرام بودن دختران همسر, مشروط است, ولی درمورد مادر زن, درآیه هیچ شرط و قیدی وجود ندارد.
در این زمینه می توان به روایت دیگری نیز توجه نمود که در آن ائمه معصومین چگونه با توجه به اوصاف خاص الفاظ ، معانی و مقصود ار آیه شریفه را تبیین مینمودند برای مثال ازامام صادق درباره امر به معروف ونهی ازمنکر سؤال شد که آیا برهمه امّت وجمیع مردم واجب است؟ حضرت فرمود :«« نه عرض شد: چرا؟ فرمود: امر به معروف ونهی از منکر برشخصی واجب است که قوی باشد و سخنش مطاع, آگاه به معروف ومنکر, نه برشخصی ضعیف که راه حق از باطل را نمی شناسد. دلیل این گفته, سخن خداست که می فرماید: « و باید ازمیان شما, گروهی [مردم را] به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند،» این بیان خاص است و عام نیست . همچنین خداوند فرمود:(وازمیان قوم موسی جماعتی هستند که به حقّ راهنمایی می کنند و به حقّ داوری می نمایند و نفرمود: (برکلّ امّت موسی) و نیز نفرمود: (برکلّ قوم موسی) با آن که قوم موسی درآن زمان امتهایی بودند, و (امّت) بریک نفر و بیشتر ازآن اطلاق می شود. همان گونه که خداوند عزوّجل می فرماید: ابراهیم [به تنهایی] امّتی بود مطیع فرمان خدا. »» با توجه به این مباحث روشن میشود ، که این کتاب از این زاویه به موضوع آیات الاحکام پرداخته که چگونه بزرگان دینی با استناد به مباحث مهمی چون مطلق و مقید به تفسیر و تبیین آیات و استنباط احکام می پرداختند .
آپلود شده توسط:
ghanonyar021
1400/05/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بازبینی مطلق و مقید در قانون