رسته‌ها
شیر قافلان کوه
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 8 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 8 رای
برگرفته از متن کتاب:
می گفتند دیدن شما مشکل است، باور نمی کردم. همه این طرفها را از پاشنه در کردم، ده روز بیشتر است. چیزی نمانده بود برگردم ولایت. کم کم داشتم ناامید میشدم . خیلی سخت است این طرفها را وجب به وجب گشتن. مگر کسی دهان باز می کند؟ انگار آدمی راه را عوضی آمده است. آدم هم اینقدر خسیس؟! اصلا محلت نمی گذارند. خیلی این ور و آن ور زدم. پوستم ترکید. دیدنتان هم که ماشاالله خیلی تشریفات دارید. این کوه و کمر پدر آدم را درمی آورد. این که رسمش نشد! شاید یکی آتش گرفته باشد.
دامنه کوه پر شده بود از شقایق براق. چشمت را هم که می بستی، بهار خودش را نشان می داد. باد که میزد به موج شقایقها، رقصی می کردند که انگار دنیا را خریده اند. باکشان از هیچ چیز نبود. کمرشان عینهو فنر تاب می خورد و برگشان پزی میداد که بیا و ببین...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
120
آپلود شده توسط:
sagaro
sagaro
1400/05/13

کتاب‌های مرتبط

گل آقا
گل آقا
4.4 امتیاز
از 8 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
توپ
توپ
4.5 امتیاز
از 46 رای
لباس رسمی ترس: مجموعه قصه
لباس رسمی ترس: مجموعه قصه
4.6 امتیاز
از 24 رای
بحر طویل های هدهد میرزا
بحر طویل های هدهد میرزا
4.7 امتیاز
از 60 رای
گلدن آرک
گلدن آرک
3.8 امتیاز
از 12 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شیر قافلان کوه

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
شیر قافلان کوه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک