تاریخ جنبش کمونیستی در ایران
نویسنده:
سپهر ذبیح
مترجم:
محمد رفیعی مهرآبادی
امتیاز دهید
یکی از آثار معروف مربوط به تاریخ جریان چپ در ایران که ویژگیهای ممتازی نیز دارد کتاب تاریخ جنبش کمونیستی در ایران اثر پروفسور سپهر ذبیح، ایرانی مقیم آمریکا و عضو هیئت علمی دانشگاه برکلی است که به زبان انگلیسی نگاشته شده و آقای محمد رفیعی مهرآبادی همراه با تعلیقههایی آن را به فارسی ترجمه کرده است. موضوع کتاب تاریخ جنبش کمونیستی در ایران از زمان قیام مشروطه تا اواخر سلطنت محمدرضا پهلوی است، به همین جهت دوران وسیعی از تاریخ جریان چپ در ایران را دربرمیگیرد. استفاده و بهرهگیری نویسنده از آثار نویسندگان روسی بر غنای آن افزوده است. اسلوب تحقیق نویسنده از نوع پژوهش دانشگاهی به شیوه کشورهای غربی است. یعنی دو روش منطقی استقرا و قیاس را در تحلیل مسائل به کار گرفته است. ازاین رو این اثر از اعتبار علمی بالایی در مراکز و محافل علمی غرب و نزد عدهای از پژوهشگران ایرانی که دارای چنین مشربی اند، برخوردار است.
بیشتر
آپلود شده توسط:
amirezati
1400/02/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تاریخ جنبش کمونیستی در ایران
9_یک تار موی ایت الله طالقانی به تمام زن و مرد کودتاچی های دیروز و امروز شرف دارد.
از دیپاچهی مترجم این کتاب: «پیدایش، شکوفائی، رشد، اعتلاء، افول و زوال جنبش کمونیستی ایران ... به راستی درخور بررسی و پژوهش علمی و بیغرضانه میباشد؛» ص۱۱
و یا: «کتابی که پیش روی دارید، تنها منبع معتبر به زبان انگلیسی، درباره تاریخ جنبش کمونیستی در ایران است.» ص۲۰
و «... این اثر از اعتبار علمی چشمگیری در محافل دانشگاهی غرب برخوردار است.» ص۲۲
و اما تناقض در آنجاست که مترجم محترم از یاد نمیبرد تا خاطرنشان کند شاید این نوع پژوهشها بیطرفانه نباشد: «جنبه آمریکائی موضوع از این لحاظ است که وی تحتتاثیر مستقیم و غیرمستقیم سیاست خارجی آمریکا قرار داشته که بر دانشگاه نیز حکمفرما میباشد. ... سپهر ذبیح تلاش کرده است تا از نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بکاهد.» ص۲۴
و یا این که: «... نویسنده نمیتواند (یا نمیخواهد) از سیاست آمریکا در ایران انتقاد کند ... انتقادات وی از رژیم شاه به گونهای است که ملامت اساسی را متوجه آمریکا نمیسازد. ... [در کتاب دیگری] سیاست شاه را باد انتقاد میگیرد اما هیچ گونه خردهگیری اساسی از سیاست خارجی آمریکا در ایران نمیکند. این نوع طرز فکر در کار پژوهشهای سیاسی نه تنها بیطرفانه نیست بلکه رگههای غرضورزی را هم میتوان در آن دید.» ص۲۴
البته جای شگفتی نیست چرا که نویسنده از چهرههای مورد علاقهی نهادهای محافظهکار دانشگاهی و گردانندگان سیاست خارجی آمریکا است. به خصوص این که دو موسسه مطالعاتی مهم (و دست راستی-ضد کمونیستی) آمریکایی، یعنی Hoover Institute و Brookings Institute از نویسندهی کتاب حمایت کردهاند. و ایشان نیز خود در مقدمهی کتاباش میگوید: «ارائه چندین مقاله در کنفرانسهای آکادمیک و کنفرانسهایی که از سوی وزارت خارجه آمریکا در اروپا و آمریکا برگزار گردید و هم چنین با درج چندین مقاله در نشریات مختلف سعی کردهام که توجه مسئولین دولتی و محققین را به مسایل جاری در ایران برانگیزم.»
و یا این که: «از پرفسور جورج لنچافسکی [از مورخان ایرانشناس ضدکمونیست معروف آمریکا] که در شمار پیشتازان پژوهش علمی در زمینه دیپلماسی شوروی و جنبش کمونیستی ایران میباشد سپاسگزارم که متن دستنویس این کتاب را مطالعه کرد و پیشنهادهای گرانبهائی را ارائه داد.» ص۳۱
قبل از نوشتن دربارهی کتاب فعلی وی، از خطاهای متعدد وی در شناخت جریانات چپ ایرانی تنها به چند مورد باید اشاره کرد که در برخی نقدهای دیگر به صورت مفصلتر آمده است:
ایشان چه در کتاب قبلی خود “ایران پس از انقلاب” (ص 140) و چه در کتاب چپ در ایران معاصر (ص 107) از پیکار به عنوان یک گروه “تروتسکیست” نام میبرد!
در کتاب قبلی خود “ایران پس از انقلاب”: انشعاب اشرف دهقانی و هواداران او را با انشعاب اکثریت-اقلیت فدایی اشتباه گرفته است!
نشریه جهان، نشریه هواداران اقلیت در خارج از کشور را نشریه هواداران اکثریت در آمریکا مینامد.
و مهمتر از همه میرسیم به تقسیمبندی چپ در ایران به گونهای که در قوطی هیچ عطاری نمیتوان یافت. در کتاب چپ در ایران معاصر، سه گروه چپ را در کتاب خود به تفصیل توضیح میدهد: حزب توده، فداییان و اتحادیه کمونیستها که به ترتیب آنها را چپ قدیم، چپ جدید و چپ رزمنده مینامد. او در توضیح این نامگذاری مینویسد: “به منظور طبقهبندی نیروهای چپ من از یک تقسیمبندی زمانی استفاده جستم. نیروهایی را که در زمان انقلاب بلشویکها شکل گرفتند چپ قدیم و آنهایی را که بعد از کودتا و در سالهای پنجاه فعال بودند چپ جدید نامیدم. در این میان گروههایی را که در اوایل سالهای 1360 به قیام علیه جمهوری اسلامی پرداخت چپ رزمنده نام گذاردیم”. تعریف ذبیح از چپ تا بدانجا گسترده است که حتی مجاهدین را نیز در خود جای میدهد! لازم به گفتن نیست که با این نوع تقسیمبندی نادرست، بررسی و نقد درست و علمی هم از این جریانات به دست نخواهد آمد.
و اما در ارتباط با کتاب «تاریخ جنبش کمونیستی در ایران»:
به نقل از مهرزاد بروجردی در گاهنامهی کنکاش: «در کتاب تاریخ جنبش کمونیستی در ایران، نویسنده دارای یک بینش ملی گرایانه آمریکایی در تحلیل رویدادهای ایران میباشد. بینشی که مبنای تحلیل و تفسیر او قرار گرفته، بر تمایلات ناسیونالیستی مبتنی است. از این رو نویسنده اغلب به بزرگ نمایی جنبش کمونیستی در ایران میپردازد، از اینرو نویسنده تلاش دارد نقش حزب توده در کودتای ۲۸ مرداد را بسیار برجسته کرده و در مقابل سعی میکند از دخالت آمریکا و نقش آن کشور در کودتا بکاهد. نویسنده معتقد است که جریان اسلامگرا توان رویارویی با جریان چپ را ندارد، همچنین پیشبینی میکند که عمدهترین خطر برای رژیم پهلوی جنبش کمونیستی است و این نگرش برگرفته از ارزیابی مقامات امنیتی آمریکا از جامعه ایران بوده است.
نویسنده مدعی شده سلطانزاده هفت کتاب نگاشته، فقط از چهار کتاب او نام برده¬است. کتابی هم که او از آن با نام نفت و زغال سنگ یاد کرده، در جلد چهارم اسناد تاریخی، تدوین خسرو شاکری بهعنوان یکی از مقاله¬های سلطانزاده آورده شده¬است. طرفه این¬که ذبیح در مباحث مربوط به سلطانزاده حتی در یک مورد نیز به آثار خود او ارجاع نداده¬است.»
گفتنی است در حدود صد صفحه از این کتاب دربارهی «حزب کمونیست ایران» و نزدیک به چهارصد صفحه دربارهی «حزب توده ایران» بوده و زمانی که صحبت از «جنبش کمونیستی» میشود منظور یکی از این دو و عمدتا دومیست.
تم اصلی «حزب کمونیست ایران» به تاریخچهی پیدایش و دخالت آن در جنبش جنگل میپردازد و تکرار ادعاهای نادرستی که منابع آن در بیشتر موارد احسان طبری از حزب توده است!
«چرا که کمونیستهای متحد کوچکخان، چنان تندروی کردند که واقعیات عینی ایران را از یاد برده بودند.» (منبع: احسان طبری) ص۱۴
«حزب کمونیست ایران ... رهبران این حزب – به ویژه سلطانزاده و احسانالله خان – هوادار ایجاد یک حزب مارکسیستی تمام عیار و انقلاب دهقانی و مذهبزدائی بودند. همین موضوع، باعث شکست نهضت گیلان و تارومار شدن کمونیستها گردید. این خطای تاکتیکی – که ناشی از بینش عینی نادرست از اوضاع ایران بود – از سوی نظریهپردازان حزب توده نیز مورد تایید قرار گرفته است. (منبع: احسان طبری) ص۱۷
تقسیم رهبری حزب کمونیست ایران به دو جناح معتدل (حیدرخان) و تندرو (سلطانزاده) و نقش منفی جناح تندرو در شکست جنبش جنگل به همراهی احساناله خان جا به جا در این کتاب تکرار شده و همچنین در بیشتر پژوهشهای تاکنونی نیز آمده که به کل نامربوط و نادرست هستند. حداقل تا جایی که به این جناح تندرو مربوط میشود خود آوتیس سلطانزاده هر چند مدافع ایجاد شوراهای دهقانی و گرفتن زمین از دست زمینداران بود ولی مخالف «مذهبزدائی» و «کشف حجاب» اجباری در شمال ایران بود و ظاهرا بیشتر این اقدامات آنارشیستی از طرف احساناله خان و بیارتباط با حزب کمونیست ایران بود. هر چند این اقدامات آنارشیستی نیز به تنهایی نمیتوانست این همه مشکلآفرین باشند و در حقیقت ساخت و پاخت شوروی با رضاشاه/انگلیس به ازای برخی قراردهای تجاری و سیاسی سرنوشت نهایی آن را تعیین کرد. این که نویسندهی این کتاب، احساناله خان را از رهبران حزب کمونیست ایران میداند نیز یکی دیگر از خطاهای وی میباشد، تا جایی که میدانم احساناله خان حتی عضو این حزب نبود چه برسد رهبری آن (به قولی اجازهی عضویت در حزب به وی داده نشد).
صحبت بر سر اختلافات دو جناح و درستی یا نادرستی آنها مبحث طولانیست که نمیتوان در این جا به آنها پرداخت. در واقع، تاریخچهی حزب کمونیست ایران چنان آشفته و به هم ریخته است که اگر زحمات تنی اندک چون خسرو شاکری و انتشار «اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران» در ۲۳ جلد نبود همین آگاهیهای اندک را نیز نمیداشتیم. با نگاهی به صفحهی ویکیپیدای فارسی درباره حزب کمونیست ایران یا تاریخنگاریهای حزب توده دربارهی آن و سپس با مقایسهی آنان با آثار خسرو شاکری متوجه میشوید که سر بدیهیترین مسئله مشکلدار هستیم چه برسد به مسائل اصلیتر. برای مثال، عدهای مثلا محقق و پژوهشگر آکادمیک مدعی بودهاند که سلطانزاده همان پیشهوری است! و یا نظریات جناح معتدل را به جناح مخالف نسبت داده و بالعکس.
در ارتباط با بخش پیدایش و تاریخچهی حزب توده نیز به تمامی تکرار نظریات رایج و غالب در این نوع تاریخنگاریها است که حداقل برای من یکی بیارزش هستند و به جای بحث و مجادله بر سر خوبی و بدی این حزب یا این که تا چه اندازه مارکسیستی و کمونیستی تشریف داشتند یا نداشتند توجه دوستان را به مقالهی ارزشمند «چگونه حزب توده به دست اداره اطلاعات ارتش شوروی تاسیس شد» از خسرو شاکری جلب میکنم و:
«حزب توده، با دخالت ادارهء اطلاعات ارتش سرخ، مخلوق حکومت شوروی بود. بدین سان، این نظریه که این حزب همچون سازمانی اصیل که مستقلاً از جانب عناصر مترقی آزاده شده از زندان رضاشاه در فردای اشغال ایران توسط متفقین تاسیس شد متلاشی می شود. ... این را هم باید بلافاصله افزود که حزب توده، اگرچه ازطریق ارتش سرخ به وجود آمد، اما انعکاسی بود از خواست اصیل برخی – خواستی که از آن استادانه بهره برداری شد- از زندانیان سیاسی که خواستار ایجاد و رهبری یک حزب سیاسی مترقی بودند که نقش مؤثری، اگرنه تعیین کننده ای، در سرنوشت کشورشان ایفاکند. مدارکی که مورد استناد قرار داده ایم نشان می دهند که اتحاد شوروی از همان آغاز از حزب توده در جهت تأمین منافع ملی خویش استفادهء ابزاری می کرد. بررسی مدارک از نخستین تماس با سلیمان میرزا اسکندری تا لحظهء تأیید جزء به جزء برنامهء حزب، نه تنها توسط کمینترن تحت رهبری دیمیترف، بلکه همچنین استالین و مشاوران نزدیکش، بر ما هویدا می کند که حزب توده تحت هدایت شوروی در خدمت منافع آن کشور قرار داشت. نحوهء تأسیس حزب توده پیشاپیش نحوهء گسترش، برنامه های آن در سیاست ایران، و سرانجام سرنوشت را نیز رقم می زد.»