باغ سبز عشق: گزیده مثنوی
نویسنده:
محمدعلی اسلامی ندوشن
امتیاز دهید
باغ سبز عشق: گزیده مثنوی همراه با تأمل در زندگی و اندیشه جلالالدین مولوی
این کتاب شامل دو بخش است؛ نخست گزیدهای از داستانها و تمثیلها، دوم دستچینی از مضامین اصلی کتاب در چهارده فصل که مجموع آنها جهانبینی مولانا را نمایندگی میکنند. چون در مثنوی مقداری تکرار و تفصیل هست، این گزینه کاری که کرده، آنها را به تعدیل آورده، با این کوشش و دغدغه خاطر که به مجموعیت اندیشه مولانا خدشهای وارد نیاید. در این گزینش سه شاخص مدنظر بوده است: اول شعرهایی که از لحاظ بلندی فکر و رسایی بیان جای حرف نداشتند. دوم شعرهایی که به نوعی مبین شخصیت و جهانبینی مولانا بودند. سوم شعرهایی که کمک میکردند به شناخت جنبههای متضاد اندیشه مولوی.
بیشتر
این کتاب شامل دو بخش است؛ نخست گزیدهای از داستانها و تمثیلها، دوم دستچینی از مضامین اصلی کتاب در چهارده فصل که مجموع آنها جهانبینی مولانا را نمایندگی میکنند. چون در مثنوی مقداری تکرار و تفصیل هست، این گزینه کاری که کرده، آنها را به تعدیل آورده، با این کوشش و دغدغه خاطر که به مجموعیت اندیشه مولانا خدشهای وارد نیاید. در این گزینش سه شاخص مدنظر بوده است: اول شعرهایی که از لحاظ بلندی فکر و رسایی بیان جای حرف نداشتند. دوم شعرهایی که به نوعی مبین شخصیت و جهانبینی مولانا بودند. سوم شعرهایی که کمک میکردند به شناخت جنبههای متضاد اندیشه مولوی.
آپلود شده توسط:
farshid_ett
۱۴۰۰/۰۵/۰۴
دیدگاههای کتاب الکترونیکی باغ سبز عشق: گزیده مثنوی
افتاده در غرقابهای تا خود که داند آشنا
گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا
ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده
ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا
این باد اندر هر سری سودای دیگر میپزد
سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما
دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله
امروز می در میدهد تا برکند از ما قبا
ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری
خوش خوش کشانم میبری آخر نگویی تا کجا
هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا
عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان
هر دم تجلی میرسد برمیشکافد کوه را
یک پاره اخضر میشود یک پاره عبهر میشود
یک پاره گوهر میشود یک پاره لعل و کهربا
ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او
ای که چه باد خوردهای ما مست گشتیم از صدا
ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیدهای
گر بردهایم انگور تو تو بردهای انبان ما