رسته‌ها
سالهای اصغر
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 8 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 8 رای
سرآغاز داستان:
از پله ها بالا می آیم تا به حیاط برسم. در حیاط بزرگ خانه ی حاجی جایی برای بازی نیست. من و فاطی این را میدانیم. باید فقط یک گوشه بشینیم و یه قل دوقل بازی کنیم یا دوزبازی، برای دوزبازی نمیتوانیم از یکی از ختائی های وسط حیاط استفاده کنیم چون حاجی با عصایش سر میرسد و کتمان میزند. مادر و عمه از حاجی میترسند. وقتی ما از حاجی کتک میخوریم صدای هیچکس در نمی آید. یکمرتبه که حاجی مارا زده بود شب به آقا جان گفتند و او رفت سراغ حاجی و با یک کنده ی هیزم زد به کمرش. از آن ببعد حاجی مارا بدتر میزند. نزدیک حوض دور یک نهال چنار را آجرچین کرده اند. چشمم را می گذارم پشت درز آجرها، در باریکه نوری که از لای درز آجرها عبور کرده، جوانه ای روی یک شاخه نهال می بینم...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
191
تعداد دسترسی:
113
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1400/07/07

کتاب‌های مرتبط

زیر درخت مقدس
زیر درخت مقدس
3.3 امتیاز
از 3 رای
کوته فکران جامعه
کوته فکران جامعه
4.1 امتیاز
از 7 رای
گلدن آرک
گلدن آرک
3.8 امتیاز
از 12 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
سه تار
سه تار
4.3 امتیاز
از 163 رای
گل آقا
گل آقا
4.4 امتیاز
از 8 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سالهای اصغر

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
سالهای اصغر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک