در جاده های سرخ شفق
نویسنده:
کامبیز صدیقی کسمایی
امتیاز دهید
این کتاب مجموعه 39 قطعه شعر است که بین سالهای 1337 تا 1347 در نشریات مختلف، چاپ شده بود و در دیماه 1347 تبدیل به کتاب (در جاده های سرخ شفق) شد.
چند شعر از این کتاب:
با نوک مداد/ روی گونهٔ سپیدِ کاغذی/ نقطه ای گذاشتم/ نقطه؛ خط/ و خط خطوط می شود./ زیر تازیانه ها نمی توان ترانه ساخت./ زیر تازیانه ها، نمی توان سرود خواند./ دشتِ بیکرانهٔ نیاز من!/ در خجالتم؛ از این نهال کوچکی که در تو کاشتم (شعر . __).
در زمانی که برای همهٔ آدم ها/ زندگی بیزاری است،/ خواب را موهبتی باید خواند،/ مرگ را خوشبختی،/ و بطالت را عشق./ این سخن را بدرختان گفتم/ و بمردی که درون تن من می میرد./ چشم ها را به افق می دوزم/ و به صبح کاذب/ و نسیم خنکی در بغلم می گیرد (شعر صبح کاذب).
بیشتر
چند شعر از این کتاب:
با نوک مداد/ روی گونهٔ سپیدِ کاغذی/ نقطه ای گذاشتم/ نقطه؛ خط/ و خط خطوط می شود./ زیر تازیانه ها نمی توان ترانه ساخت./ زیر تازیانه ها، نمی توان سرود خواند./ دشتِ بیکرانهٔ نیاز من!/ در خجالتم؛ از این نهال کوچکی که در تو کاشتم (شعر . __).
در زمانی که برای همهٔ آدم ها/ زندگی بیزاری است،/ خواب را موهبتی باید خواند،/ مرگ را خوشبختی،/ و بطالت را عشق./ این سخن را بدرختان گفتم/ و بمردی که درون تن من می میرد./ چشم ها را به افق می دوزم/ و به صبح کاذب/ و نسیم خنکی در بغلم می گیرد (شعر صبح کاذب).
آپلود شده توسط:
OMID_S_K
1389/03/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در جاده های سرخ شفق