رسته‌ها
قهرمان ایرانشهر
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 10 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 10 رای
داستان زندگی و دلاوری های یعقوب لیث صفاری

آغاز داستان:
یعقوب جوان در دکان مسگری خود و برادرانش کار می کرد. پارچه مس گداخته ای را که چون خورشید سرخ و برافروخته بود با دو گازانبر بزرگ محکم گرفته بود و می گردانید. شش مرد توانا که دو تن از آنها برادران یعقوب بودند، با چکشهای بزرگ، یکی پس از دیگری فرود آورده و روی مس گداخته می نواختند. صدای چکش ها پشت سر هم وزین، منظم و خوش آهنگ بود. گویی نظم و هماهنگی صداها شکیبایی و کار و حوصله شان را زیاد می کرد. عرق از چهره و پیشانی و سینه های لختشان می چکید. بازوهای توانا، سینه های پر پشم، صورتهای کشیده و سرخ رنگ، دیدگان کارگران نجیبی که جز عشق کار، برق دلاوری در آنها می درخشید، نشانه مردانی خوب و شرافتمند بود و صدای تق تق تق تکرار می شد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
237
آپلود شده توسط:
شازده
شازده
1399/11/02

کتاب‌های مرتبط

گذرگاه کوراک
گذرگاه کوراک
4.5 امتیاز
از 8 رای
هویت پنهان
هویت پنهان
4.5 امتیاز
از 15 رای
چشمه آب حیات
چشمه آب حیات
4.3 امتیاز
از 21 رای
تپه های بلند اندوه
تپه های بلند اندوه
4.7 امتیاز
از 20 رای
دیگر بهار نیامد
دیگر بهار نیامد
4.5 امتیاز
از 16 رای
پرنده پر شکسته
پرنده پر شکسته
4.6 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قهرمان ایرانشهر

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
قهرمان ایرانشهر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک