نانا
نویسنده:
امیل زولا
مترجم:
محمدعلی شیرازی
امتیاز دهید
✔️ ماجرای جانسوز یک زن هر جایی
سخنی با خواننده:
این کتاب شاهکار نویسنده معروف فرانسوی، امیل زولاست و برای معرفی کتاب همینقدر کافیست که گفته شود، هنگامیکه داستان "نانا" در فرانسه منتشر شد، هزاران نفر برای خرید آن به کتابفروشی ها حمله آوردند و حتی زن و شوهر هر کدام جداگانه یک جلد نانا را می خریدند. زیرا هیچکدام از آنها از شدت شوق خواندن داستان نانا حاضر نمی شدند مدتی صبر کنند تا همسرشان از مطالعه این کتاب مهیج و شورانگیز فراغت حاصل کند. در اینجا بی تناسب نیست که خوانندگان را آگاه سازیم که امیل زولا چگونه داستان نانا را بوجود آورد.
روزی زولا با دوست نقاش خود در رستورانی نشسته و مشغول خوردن غذا بودند که پاسبانان وارد رستوران شدند. در آن روزها زنان فاحشه را که تنها و بی مرد بودند، به حکم قانون بازداشت می کردند. وقتی پاسبانان داخل رستوران شدند، فاحشه های بی مرد از هر سو فرار کردند و به مردان پناه بردند و یک زن روسپی هم به امیل زولا پناه آورد. زولا او را بر سر میز نشاند و سرگذشتش را پرسید و دوست نقاش تصویرش را کشید. زن فاحشه گفت: «نامم نانا است.» زولا تصویر آن زن را از نقاش گرفت و بالای آن با خط درشت نام نانا را نوشت و گفت: داستان آینده من همین خواهد بود. و وقتی کتاب نانا منتشر شد، به طوری مورد استقبال عموم قرار گرفت که ناشر آن حاضر شد که چندین برابر دستمزدی که با زولا قرار گذاشته بود، به او بپردازد.
بیشتر
سخنی با خواننده:
این کتاب شاهکار نویسنده معروف فرانسوی، امیل زولاست و برای معرفی کتاب همینقدر کافیست که گفته شود، هنگامیکه داستان "نانا" در فرانسه منتشر شد، هزاران نفر برای خرید آن به کتابفروشی ها حمله آوردند و حتی زن و شوهر هر کدام جداگانه یک جلد نانا را می خریدند. زیرا هیچکدام از آنها از شدت شوق خواندن داستان نانا حاضر نمی شدند مدتی صبر کنند تا همسرشان از مطالعه این کتاب مهیج و شورانگیز فراغت حاصل کند. در اینجا بی تناسب نیست که خوانندگان را آگاه سازیم که امیل زولا چگونه داستان نانا را بوجود آورد.
روزی زولا با دوست نقاش خود در رستورانی نشسته و مشغول خوردن غذا بودند که پاسبانان وارد رستوران شدند. در آن روزها زنان فاحشه را که تنها و بی مرد بودند، به حکم قانون بازداشت می کردند. وقتی پاسبانان داخل رستوران شدند، فاحشه های بی مرد از هر سو فرار کردند و به مردان پناه بردند و یک زن روسپی هم به امیل زولا پناه آورد. زولا او را بر سر میز نشاند و سرگذشتش را پرسید و دوست نقاش تصویرش را کشید. زن فاحشه گفت: «نامم نانا است.» زولا تصویر آن زن را از نقاش گرفت و بالای آن با خط درشت نام نانا را نوشت و گفت: داستان آینده من همین خواهد بود. و وقتی کتاب نانا منتشر شد، به طوری مورد استقبال عموم قرار گرفت که ناشر آن حاضر شد که چندین برابر دستمزدی که با زولا قرار گذاشته بود، به او بپردازد.
آپلود شده توسط:
sagaro
1399/07/12
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نانا