گفت و گو در باغ
نویسنده:
شاهرخ مسکوب
امتیاز دهید
بریده ای از کتاب:
رفتم به دیدن تابلوهای دایی فرهاد. چند سال است که دارد باغ می کشد، دارد به باغ فکر می کند و خیال باغش را به روی پرده می آورد؛ روی تابلوهای کوچک و بزرگ. در کارگاه نشستم، و او یکی یکی آن ها را نشان می داد و برمی داشت و بعدی را به دیوار، در برابر نظر، می گذاشت. هیچ کدام نقش باغی با طرح و ساخت معین، باغچه بندی و درخت و شاخ و بند و پرنده، با آب نما و چپر، پیچک و گل سرخ رونده، بید مجنون و فوّاره نبود. بیش تر خیالی از باغ بود در رنگ و وارنگ چند خط و...
آپلود شده توسط: morad850
۱۳۹۹/۰۷/۳۰
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گفت و گو در باغ