رسته‌ها
طبل حلبی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 689 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 689 رای
✔️برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1999

درباره کتاب:
طبل حلبی در سال 1959 منتشر شد. این نخستین بخش از «سه گانه دانتسیگ»، که کمی بعد با موش و گربه (1961) و سالهای سگی (1963) کامل می­شود، موجب شد تا نویسنده، یک شبه شهرتی بین­ المللی کسب کند. این اثر حسب حالی منحرف شده است، بدین معنا که قهرمان روای، به عوض دفاع از حق خود، تلاش شایان توجهی می­کند تا غرابت جسورانه و پرهیاهویی را به نمایش بگذارد.
شخصیت اصلی این کتاب پسری است که تصمیم می‌گیرد از سن سه سالگی بزرگ‌تر نشود بنابراین در همان قد و قوارهٔ کودکی باقی می‌ماند اما از نظر فکری رشد می‌کند. افراد دور و بر این پسر او را کودک می‌انگارند در حالی که او همه چیز را می بیند و درک می‌کند و هر جا که می‌تواند از توانایی‌های خاص خودش برای تفریح یا تغییر شرایط استفاده می‌کند. در این کتاب وقایعی مربوط به دوران هیتلر آمده است که این کودک نیز شاهد آنها است و نقشی در آنها ایفا می‌کند. شرایط این کودک که به صورتی ناقص الخلقه باعث آزار دیگران می‌شود یا با استفاده از احساسات دیگران از آنها سوءاستفاده می‌نماید، به نوعی نشانگر شرایط زمانی جامعهٔ آن دوران آلمان است.
هرحادثه با موج قریحه­ ای پرشور و شاد که برخی آن را به کلام رابله نزدیک دانسته­ اند، همراه می­شود و همه سطوح زبان و گویشه را، از سبک کتاب مقدس گرفته تا جناس مستهجن، در هم می ­آمیزد که براساس تعدادی تصویر محکم و سرشار از قدرت درامی و نمادین به هم مرتبط شده است. کمتر پیش آمده است که قهرمانان رمانهای آلمانی این همه مانند اسکار خوار شده باشند؛ اما گویی او خود اهمیتی بدان نمی­ دهد:
«به خود قبولانده ­ام که شایسته و سنجیده است که از آغاز کار مسلم بدانیم که امروزه دیگر قهرمان رمان وجود ندارد.زیرا دیگر فردیت نیست . خوب که فکر کنیم، می­بینیم غیرممکن نیست.»

اقتباس سینمایی شلوندورف از طبل حلبی، در 1979 بر شهرت آن افزوده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
706
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
کوهالن
کوهالن
1389/02/28

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی طبل حلبی

تعداد دیدگاه‌ها:
296
دوستان کنکوری ... امیدوارم موفق باشین و به نتایج دلخواهتون برسید
صحبت از مراقبا شد ... یادش به خیر... مراقب کنکورم انقدر باحال بود به همه 3 4 دقیقه زودتر گفت شروع کنن ... خیلی حال کردم!!!:D
باور کن اون دختره خودش سنش رو گفت ...نمی دونم چرا ولی گفت دیگه ...من که هیچی ازش نپرسیدم ..همه رو خودش گفت ....من فقط یه بار گفتم ساعت چنده ...اومد دم گوشم گفت یازده و نیم ...حالا نمی دونم اگه از همونجا می گفت چه اشکالی داشت ...خلاصه ابجی چلچله من تقصیری نداشتم ....تو عمومی ها هم که وقت کم اوردم کلی حالم گرفته شد ......
اما یه چیزایی دیدم که کلی خندیدم ....مثلا یه پسر دو تا یک و نیم لیتری اب با خودش اورده بود ....یکی دیگه بود که حداقل تو کیسه اش 10 نوع خوراکی بود ....راستی اول کار یه مرد حدود شصت سال سن اومد روی میز ها رو یکی یکی نگاه کرد اولش همه فکر کردیم مراقبه و داره کنترل می کنه ..بعد دیدیم بیچاره داره دنبال صندلیش می گرده و شماره های روی صندلی ها رو کنترل می کنه ..اخر سر هم فهمید که صندلیش تو طبقه ی بالاس:xmas:
راستی ابجی منو بخشیدی ...؟؟
هاااا منم کنکور تقلب نکردم!!! چون اول برگشتم دیدم همه زل زدن به من که دارم همه ی سوالا رو با چه سرعتی جواب میدم : :D
خیالم راحت شد ... فقط یادمه همش شکلات خوردم :xmas::xmas:
چه دورانییی بود ;-) هممممممم :baaa:
یادش بخیر
کنکور تنها امتحانی بود که من توش تقلب نکردم ...
شانس ما همه مراقبای سالن نقطه تلاقیشون صندلی من بود ... اونجا جمع میشدن و یه دایره تشکیل میدادن و کل سالن رو دید میزدن
همه هم سیبیل کلفت
شانسه دیگه
به به ،به به ،چشم و دلم روشن بابا چی کار کردین شما ها ،آبرو نذاشتین واسمون که ،بچه بزرگ کردیم . حداقل شاهکاراتونو نمی نوشتین اینجا . خیلی افتخار آمیز بود اون از رویا که یه آب معدنی رو نتونسته باز کنه اونم از مجتبی که معلوم نیست رفته بوده با کنکور سرنوشتشو رقم بزنه یا با دید زدن مراقبش .(!) استغفرا... ،لا اله الا ا...،مهرداد کجایی بیای اینا رو به راه راست هدایت کنی .خدایا سرمو وردارم کجا برم ،از این بی آبرویی ،مجتبی مجتبی آخه من چی بگم به تو ،خجالت نکشیدی وا.. اگه طراح سوالم جای جنابعالی بود و مثل تو دل به امتحانش میداد خوب معلومه وقت کم می آورد .تو تهدید مهدید سرت نمی شه آره مگه من نگفتم لا اله الاا... آخه پسر من چی بگم که تو جمع بچه ها خورد نشی .مردم داداش دارن ما هم داداش داریم .(حالا خودمونیم عروسمون چه شکلی بود ،فارسی بلده ،نکنه از ایناس که دیگه از بس انگلیسی خونده زبان مادری یادش رفته .):-(:-(
ولی خیلی بهش امید نداشته باشا آخه دوتا سوال ارزش گفتن داره باز اگه همش رو می رسوند یه چیزی .
از شوخی گذشته امیدوارم همه کنکوریای سایت رتبه خوبی بگیرن و توی رشته مورد علاقشون قبول بشن .به خصوص داداش مجتبی که وضعیتش یه نموره خطریه .
دختر بود 24 سال داشت

یه سوال فنی مجتبی از دختره سوال ریاضی پرسیدی سنشو بهت گفت . وای وای وای خدا شانس بده اون سالی که من کنکور دادم مراقبشو از سر چارراه مستقیم آورده بودن سر جلسه باور کنین انقدر تو جیباش پول خورد داشت وقتی از کنارت رد می شد صدای قلک میداد .:xmas:
پنكه جلوي صندليه من بود حواسم نبود يه دفه باد پنكه زد زيره پاسخ نامم پاسخنامه ي گوهر بارم رفت ته كلاس:xmas:
از اونجايي كه من زوره بازوم خيلي زياده آب معدنيمو نمي تونستم باز كنم مراقبرو صدا زدم بياد واسه من آب معدني باز كنه:xmas:
خوش به حالت با اين مراقبي كه به تورت خورده
مراقبه ما شوت مشنگ بود يه تسبيحم گرفته بود دستش معلوم نيست چي مي گفت
منم كلا وقت كم اوردم
اگه رتبم به ژنتيك نرسه مي زارم واسه ساله ديگه:-O:-O:-O:-O
نینا خانم ...اواتارت یه جوریه ..ادمو می ترسونه ...از سولماز یاد بگیر ..همیشه اواتارهایی رو میذاره که حس خوبی رو به ادم منتقل می کنه ...
عجب مراقبی خوش به حالت من که یک بار کنکور دادم برای هفتصد پشتم بسه
اصلا ل بهش ندادم هیچ نفهمیدم خیلی سخت بود امتحان آزادم دومین نفری بودم که بلند شدم اونجا رتبه ام شد 18
ملی هم بد نشدم اگه سخت نگیری همه چی حل میشه
راستی صندلی مراقب درست کنار صندلی من بود ...جواب دو تا از سوال های زبان رو هم اون گفت علامت زدم ...مراقب خیلی با حالی بود ...دختر بود 24 سال داشت ..دانشجوی زبان بود ....;-)
PDF
29 مگابایت
طبل حلبی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک