طبل حلبی
نویسنده:
گونتر گراس
مترجم:
عبدالرحمن صدریه
امتیاز دهید
✔️برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1999
درباره کتاب:
طبل حلبی در سال 1959 منتشر شد. این نخستین بخش از «سه گانه دانتسیگ»، که کمی بعد با موش و گربه (1961) و سالهای سگی (1963) کامل میشود، موجب شد تا نویسنده، یک شبه شهرتی بین المللی کسب کند. این اثر حسب حالی منحرف شده است، بدین معنا که قهرمان روای، به عوض دفاع از حق خود، تلاش شایان توجهی میکند تا غرابت جسورانه و پرهیاهویی را به نمایش بگذارد.
شخصیت اصلی این کتاب پسری است که تصمیم میگیرد از سن سه سالگی بزرگتر نشود بنابراین در همان قد و قوارهٔ کودکی باقی میماند اما از نظر فکری رشد میکند. افراد دور و بر این پسر او را کودک میانگارند در حالی که او همه چیز را می بیند و درک میکند و هر جا که میتواند از تواناییهای خاص خودش برای تفریح یا تغییر شرایط استفاده میکند. در این کتاب وقایعی مربوط به دوران هیتلر آمده است که این کودک نیز شاهد آنها است و نقشی در آنها ایفا میکند. شرایط این کودک که به صورتی ناقص الخلقه باعث آزار دیگران میشود یا با استفاده از احساسات دیگران از آنها سوءاستفاده مینماید، به نوعی نشانگر شرایط زمانی جامعهٔ آن دوران آلمان است.
هرحادثه با موج قریحه ای پرشور و شاد که برخی آن را به کلام رابله نزدیک دانسته اند، همراه میشود و همه سطوح زبان و گویشه را، از سبک کتاب مقدس گرفته تا جناس مستهجن، در هم می آمیزد که براساس تعدادی تصویر محکم و سرشار از قدرت درامی و نمادین به هم مرتبط شده است. کمتر پیش آمده است که قهرمانان رمانهای آلمانی این همه مانند اسکار خوار شده باشند؛ اما گویی او خود اهمیتی بدان نمی دهد:
«به خود قبولانده ام که شایسته و سنجیده است که از آغاز کار مسلم بدانیم که امروزه دیگر قهرمان رمان وجود ندارد.زیرا دیگر فردیت نیست . خوب که فکر کنیم، میبینیم غیرممکن نیست.»
اقتباس سینمایی شلوندورف از طبل حلبی، در 1979 بر شهرت آن افزوده است.
بیشتر
درباره کتاب:
طبل حلبی در سال 1959 منتشر شد. این نخستین بخش از «سه گانه دانتسیگ»، که کمی بعد با موش و گربه (1961) و سالهای سگی (1963) کامل میشود، موجب شد تا نویسنده، یک شبه شهرتی بین المللی کسب کند. این اثر حسب حالی منحرف شده است، بدین معنا که قهرمان روای، به عوض دفاع از حق خود، تلاش شایان توجهی میکند تا غرابت جسورانه و پرهیاهویی را به نمایش بگذارد.
شخصیت اصلی این کتاب پسری است که تصمیم میگیرد از سن سه سالگی بزرگتر نشود بنابراین در همان قد و قوارهٔ کودکی باقی میماند اما از نظر فکری رشد میکند. افراد دور و بر این پسر او را کودک میانگارند در حالی که او همه چیز را می بیند و درک میکند و هر جا که میتواند از تواناییهای خاص خودش برای تفریح یا تغییر شرایط استفاده میکند. در این کتاب وقایعی مربوط به دوران هیتلر آمده است که این کودک نیز شاهد آنها است و نقشی در آنها ایفا میکند. شرایط این کودک که به صورتی ناقص الخلقه باعث آزار دیگران میشود یا با استفاده از احساسات دیگران از آنها سوءاستفاده مینماید، به نوعی نشانگر شرایط زمانی جامعهٔ آن دوران آلمان است.
هرحادثه با موج قریحه ای پرشور و شاد که برخی آن را به کلام رابله نزدیک دانسته اند، همراه میشود و همه سطوح زبان و گویشه را، از سبک کتاب مقدس گرفته تا جناس مستهجن، در هم می آمیزد که براساس تعدادی تصویر محکم و سرشار از قدرت درامی و نمادین به هم مرتبط شده است. کمتر پیش آمده است که قهرمانان رمانهای آلمانی این همه مانند اسکار خوار شده باشند؛ اما گویی او خود اهمیتی بدان نمی دهد:
«به خود قبولانده ام که شایسته و سنجیده است که از آغاز کار مسلم بدانیم که امروزه دیگر قهرمان رمان وجود ندارد.زیرا دیگر فردیت نیست . خوب که فکر کنیم، میبینیم غیرممکن نیست.»
اقتباس سینمایی شلوندورف از طبل حلبی، در 1979 بر شهرت آن افزوده است.
آپلود شده توسط:
کوهالن
1389/02/28
دیدگاههای کتاب الکترونیکی طبل حلبی
این رو چلچله خوب درک کرده
منظورت آقای باشخصیتی بود دیگه؟(?)
اون دیالوگ رو که خودسانسوری کردی واسم میل کن
راستی اصلا جریان کی به چیه !!!؟؟؟ :D
مشکل همینه آقا رضا من عمل میکنم و بعد فکر
خب هر کسی یه ایرادی داره
یه عیب بزرگم اینه آدما را محک میزنم تا بسنجم ببینم چه قدر طاقت دارند
که شما خیلی صبرتون زیاده
مرسی
میخوام ببینم اون بالا ها آشنا کسی پیدا میشه یا نه
نه رضا اخلاقش عوض شده تقصیر ما نیست ... باید بفهمم چش شده ..
جواب من رو که دیگه کلا نمیده ... اینجا نه ها تو یه کتاب دیگه ازش سوال پرسیدم ندید :D من میذارم به حساب اینکه حوصله جواب دادن نداشته ;-( من رو حساب نکرده
ای بابا
به هر حال همش تقصیر رضاست بعد امتحانا اومد یه حال اساسی داد ...;-(
چرا آواتارم برا خودم عوض نشده من هنوز دارم دستای خونیم رو میبینم!
کنکورتون مبارک
از شرش خلاص شدید
بچه ها این کتاب رو حتما بخونید ... برا آیندتون خوبه ... ذهنتون رو وا میکنه
حالا دوست دارم یکی بیاد به دیگاه من گیر بده که هیچ ربطی به کتاب نداره
چلچله تو هم بیا این جوری نظر بده دیگه کسی نمیتونه گیر بده مخصوصا رضا:D
چه حالی میده همه چی رو انداختیم گردن رضا;-)
كتابهايي كه امروز تاييد ميشوند در تاريخ 8.6.2010 آپلود شده اند در صورتي كه نخستين كتابي كه از شما در ليست وجود دارد در تاريخ 24.6.2010 آپلود شده!
اگر فكر ميكنيد ما داريم پارتي بازي ميكنيم از مركز مديريت اسكرين شات بگيرم بدم خدمتتان
بابا تغییرات :Dتحول :D دگر گونی :D تازگی :D new
مکانتو که عوض کردی (!)(!)
آواتارتم که عوض کردی (!)(!)
اخلاقتم یه کوچولو عوض کنی دیگه کسی جرات نمی کنه به ما توهین کنه .:-(
کلک نکنه رفتی مو کاشتی یا کلاه گیس گذاشتی قیافتم عوض کردی ،تو که انقدر ترسو نبودی زود رفتی از ترس بعضی ها تغییر چهره دادی ،بابا هیچکس زورش به ما نمی رسه خیالت تخت خواب فنری باشه ،تازه علاوه بر مامان سولی از طرف تو ماهم مجتبی رو داریم اون بالا بالا ها .نترس اگه اذیتمون کردن دوباره به کامیار می گیم خودش تکلیفشو روشن کنه .(مهبد بین خودمون بمونه می خواستم یه چیز دیگه بنویسم ولی از ترس که نه ولی خوب از احترام نوشتم تکلیفشو معلوم کنه وگرنه دیالوگ چیز دیگه بود):!
هر چي كه فكر مي كردم ميزنمو پيچونده بودن . ولي شيمي و زيست خوب بود .
ادبياتم سخت بود reading دوم زبان وحشتناك بود.
دلم خيلي پر بود مرسي رضا كه يه حالي از كنكوره ما پرسيدي.:-O:-O