ارسولا
نویسنده:
انوره دو بالزاک
مترجم:
روشن آغاخانی
امتیاز دهید
✔️ در ابتدای کتاب می خوانیم:
به هنگام ورود به نمورز از سمت پاریس، از موازات کانال لانگ می گذرید که در دو سوی آن مناظر زیبای روستایی و خاکریزهایی هست که به شهر نمورز منتهی می شود. بدبختانه از سال ۱۸۳۰ خانه هایی در کنار این رود ساخته شده که اگر این روند به همین ترتیب ادامه یابد نمای اصیل و زیبای شهر محو می گردد. اما در سال ۱۸۲۹ زمانی که هنوز در دو سوی جاده ساختمانهایی بنا نشده بود که مانع از دید شود، در یک صبح صاف و آفتابی، نامه رسان که مرد بلند قد و تنومند شصت ساله ای بود، در بالاترین نقطه پل می توانست حومه شهرک را (در اصطلاح حرفه ای خود) زائده دم مانند شهر را ببیند. هوای ماه سپتامبر آکنده از بوی عطر بود و بر فراز چمن ها و شن ریزه ها مواج می نمود. هیچ سپیدی ابری گسترده آبی و یکدست آسمان را نمی شکافت. همه جا صاف و یکدست بود. حتی در دورترین نقطه افق هوا بیش از حد رقیق و لطیف بود؛ به طوریکه مینوره-لورولت (نام صاحب دلیجان خانه) برای مقابله نور شدید دستش را سایبان چشمش کرد و مانند آدمی که از انتظار کشیدن بی حوصله شده باشد، گاهی به مرتع سرسبزی که سمت راست جاده را پوشانده و به محصول خرمن که در آن سال برای بار دوم روییده بود می نگریست، گاه به سمت چپ و دامنه تپه های جنگلی که از نمورز تا بورون را دربرگرفته بود...
بیشتر
به هنگام ورود به نمورز از سمت پاریس، از موازات کانال لانگ می گذرید که در دو سوی آن مناظر زیبای روستایی و خاکریزهایی هست که به شهر نمورز منتهی می شود. بدبختانه از سال ۱۸۳۰ خانه هایی در کنار این رود ساخته شده که اگر این روند به همین ترتیب ادامه یابد نمای اصیل و زیبای شهر محو می گردد. اما در سال ۱۸۲۹ زمانی که هنوز در دو سوی جاده ساختمانهایی بنا نشده بود که مانع از دید شود، در یک صبح صاف و آفتابی، نامه رسان که مرد بلند قد و تنومند شصت ساله ای بود، در بالاترین نقطه پل می توانست حومه شهرک را (در اصطلاح حرفه ای خود) زائده دم مانند شهر را ببیند. هوای ماه سپتامبر آکنده از بوی عطر بود و بر فراز چمن ها و شن ریزه ها مواج می نمود. هیچ سپیدی ابری گسترده آبی و یکدست آسمان را نمی شکافت. همه جا صاف و یکدست بود. حتی در دورترین نقطه افق هوا بیش از حد رقیق و لطیف بود؛ به طوریکه مینوره-لورولت (نام صاحب دلیجان خانه) برای مقابله نور شدید دستش را سایبان چشمش کرد و مانند آدمی که از انتظار کشیدن بی حوصله شده باشد، گاهی به مرتع سرسبزی که سمت راست جاده را پوشانده و به محصول خرمن که در آن سال برای بار دوم روییده بود می نگریست، گاه به سمت چپ و دامنه تپه های جنگلی که از نمورز تا بورون را دربرگرفته بود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ارسولا