خانم روبرت
نویسنده:
نظام الدین مقدسی
امتیاز دهید
«خانم روبرت» نام رمانی از نویسنده معاصر ایرانی اهل جنوب، نظام الدین مقدسی (-۱۳۵۳) است.
داستان درباره عشق یک توریست خارجی به دختری از جنوب ایران است که به ازدواج میانجامد و باعث تحولاتی در زندگی هر دو آنها میشود.
او یک آمریکایی بود. اما میتوانست در ایران بماند. مثل تمام امریکاییهایی که در جنوب کار میکردند و با زنهای ایرانی خود خوش بودند: هیچ معلوم نیست شیوا چه چیز مشترکی را جستجو میکند؟ من میتوانم او را خوشبخت کنم. شاید زیبایی او به مراتب بیشتر از آن باشد که بخواهد آن را به مردی چهل ساله با اختلاف سنی زیاد بدهد. اما من خودم را تا حد او پایین میآورم. بله من باید قدر و ارزش زیبایی او را بدانم و برای او زندگی خوبی بسازم. البته که این کار را خواهم کرد. از پدرم پول زیادی قرض میگیرم و همین جا در همین اهواز شروع به کار میکنم. میتوانم یک کارخانه داشته باشم. بله، من میتوانم این کار را بکنم و شیوا حق دارد تا وقتی از توانایی های من بی خبر است این طور مرا در برزخ قرار دهد. روبرت با خود حرف زد و حرف زد و سرانجام مطمئن شد که میتواند شیوا را راضی کند. انگار زیبایی شیوا تنها چیزی بود که در ایران کشف کرده بود. چیزی که هیچ توریستی نمیتوانست انجام دهد. پس برای شیوا نوشت که هر دو قدر زندگی عاشقانه را میدانیم. اگر او هنوز دلبسته نیست به خاطر این است که توانایی های او را در نظر نمیگیرد. بعد تمام توانایی هایش را برایش نوشت. پس از مدتی شیوا بازی شطرنج وار خود را با ذهن روبرت پیروزمندانه پایان برد. او پاسخ مثبت داد و در عین حال از این موضوع که برای روبرت زیباست، احساس خوشایندی پایدار، مثل لباسی مجلل و همیشگی بر ذهنش پوشاند.
بیشتر
داستان درباره عشق یک توریست خارجی به دختری از جنوب ایران است که به ازدواج میانجامد و باعث تحولاتی در زندگی هر دو آنها میشود.
او یک آمریکایی بود. اما میتوانست در ایران بماند. مثل تمام امریکاییهایی که در جنوب کار میکردند و با زنهای ایرانی خود خوش بودند: هیچ معلوم نیست شیوا چه چیز مشترکی را جستجو میکند؟ من میتوانم او را خوشبخت کنم. شاید زیبایی او به مراتب بیشتر از آن باشد که بخواهد آن را به مردی چهل ساله با اختلاف سنی زیاد بدهد. اما من خودم را تا حد او پایین میآورم. بله من باید قدر و ارزش زیبایی او را بدانم و برای او زندگی خوبی بسازم. البته که این کار را خواهم کرد. از پدرم پول زیادی قرض میگیرم و همین جا در همین اهواز شروع به کار میکنم. میتوانم یک کارخانه داشته باشم. بله، من میتوانم این کار را بکنم و شیوا حق دارد تا وقتی از توانایی های من بی خبر است این طور مرا در برزخ قرار دهد. روبرت با خود حرف زد و حرف زد و سرانجام مطمئن شد که میتواند شیوا را راضی کند. انگار زیبایی شیوا تنها چیزی بود که در ایران کشف کرده بود. چیزی که هیچ توریستی نمیتوانست انجام دهد. پس برای شیوا نوشت که هر دو قدر زندگی عاشقانه را میدانیم. اگر او هنوز دلبسته نیست به خاطر این است که توانایی های او را در نظر نمیگیرد. بعد تمام توانایی هایش را برایش نوشت. پس از مدتی شیوا بازی شطرنج وار خود را با ذهن روبرت پیروزمندانه پایان برد. او پاسخ مثبت داد و در عین حال از این موضوع که برای روبرت زیباست، احساس خوشایندی پایدار، مثل لباسی مجلل و همیشگی بر ذهنش پوشاند.
آپلود شده توسط:
malall
1395/02/12
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خانم روبرت