کیهان بچه ها - دوره جدید برای بچه های انقلاب - شماره 62 - آبان 1359
امتیاز دهید
از گروه مطبوعاتی کیهان
سردبیر: داریوش نوروزی
نقاشیها: سلمان بابایی
فیروزه گل محمدی
داریوش حبیب خانی
محمد علی بنی اسدی
سال بیست و چهارم
دوره جدید، شماره ۱۱۵۵+۶۲
در این شماره میخوانی:
عاشورای ۶۱، عاشورای ۱۴۰۰
شعر
شبی که از آسمان ستاره بارید
پیام امام
پینوکیو (مصور)
مدادهای رنگی خدا
زنگ تفریح
پیروزی خون بر شمشیر
لبخند
نوشتهها و نقاشیهای شما
نوشتهها و نقاشیهای بچههای سرزمینهای دیگر
گفتگوی من و تو:
عاشورای ۶۱، عاشورای ۱۴۰۰
به نام خدا
دوست خوبم سلام، حتما میدانی که روز چهارشنبه این هفته، روز عاشورا است. میدانم که خیلی چیزها درباره این روز شنیدهای، اما من میخواهم یک چیز را به تو یادآوری کنم. میخواهم به تو بگویم که با دقت به اتفاقهای روز عاشورا نگاه کنی و درباره هرلحظه آن فکر کنی.
شاید این کار، کمی دشوار باشد ولی برای انجام دادن آن، من به تو یک پیشنهاد میکنم. پیشنهادم این است که با هم به واقعههای روز عاشورا نگاه کنیم و من هم درباره آنها باتو حرف بزنم، حرفهایی که فکر میکنم تو باید آنها را یاد بگیری.
واقعه عاشورا، در سال ۹۱ هجری قمری اتفاق افتاد. این روز، روز شگفتی هاست، روز عجیبترین اتفاقات تاریخ است. این روز، روزی است که هر اتفاق آن و حتی هرلحظة آن، به ما درسی دهد.
قبل از واقعه کربلا، امام حسین (ع) به زیارت کعبه رفته بود، اما او قبل از آنکه مراسم حج تمام شود، به طرف کربلا حرکت کرد. امام حسین (ع) زیارت خانه خدا را رها کرد و به کربلا رفت. او به کربلا رفت تا برای زنده
کردن دین خدا مبارزه کند. درباره این کار امام حسین (ع) فکر کن. ببین کار او چه قدر عجیب و بزرگ است! معنی این کار امام حسین (ع) این است که یک مسلمان در هر حالی باید برای دین خدا قیام کند و برای زنده کردن دین خدا، باید کار بزرگ و مهمی مثل حج را هم رها کند. اگر دین خدا به دست
ظالمین افتاده باشد، باید همه کارها را رها کرد و برای زنده کردن آن قیام کرد. این، یکی از درسهای بزرگ عاشورا است.
بعد از اینکه حضرت امام حسین (ع) به کربلا رسید، شخصی به نام «حر» جلوی او را گرفت. ځر از سرداران یزید بود. او راه را بر امام حسین (ع) و یارانش بست و نگذاشت که آنها به کوفه بروند. او حتى نگذاشت که کاروان امام، از آنجا برگردد و آنها را مجبور کرد که در صحرای کربلا باقی بمانند.
امام حسین (ع) برای حر سخن گفت و او را نصیحت کرد. عاقبت حر
در روز عاشورا لشکر خود را رها کرد و به سپاه امام (ع) پیوست.
دوست من، یکی از چیزهایی که تو باید درباره آن فکر کنی، شباهتهای واقعه روز عاشورا و واقعههای امروز ایران است. اکنون هم عدهای از سربازان عراقی، به لشکر اسلام میپیوندند و از باطل به سوی حق میآیند.
راستی به نظر تو، امام حسین (ع) به ځر چه گفت؟ چه طور شد که او لشکر خود را رها کرد و به طرف امام حسین (ع) رفت؟ چه شد که او از تمام دنیا چشم پوشید و آن قدر جنگید تا شهید شد.
دیدی که دشمن امام، یاراو شد و آنقدر در راه حق جنگید تا شهید شد. این هم از درسهایی است که ما از روز عاشورا میگیریم.
یکی دیگر از شگفتیهای روز عاشورا، شهادت علی اصغر بود.
میگویند در روز عاشورا، امام حسین (ع) فرزند شیرخواره خودش، علی اصغر، را روی دست بلند کرد و با سپاهیان ابن زیاد صحبت کرد. امام با این کار، میخواست به آنها بفهماند که چه قدر بیرحم هستند و حتی به بچهها رحم نمیکنند. در بین صحبتهای امام حسین، یک نفر از میان لشکر ابن زیاد، تیری به گلوی علی اصغر زد و او را به شهادت رساند. وقتی من به این واقعه فکر میکنم، به یاد واقعههای جنگ ایران و عراق میافتم. در کربلای سال ۹۱، سپاه ابن زیاد و یزید، علی اصغر شیر خوار را با تیر شهید کردند و امروز در کربلای سال ۱۴۰۰ سربازان صدام جنایتکار، دبستانهای ما را بمباران میکنند و کودکان خردسال را میکشند. به این ترتیب همه میفهمند که صدام، واقعا مثل یزید، جنایتکار است. این هم، از درسهای روز عاشورا است.
در روز عاشورا، یاران امام حسین (ع) تا آخرین قطره خون شان جنگیدند. حضرت عباس که سردار سپاه امام حسین (ع) بود، چنان جنگید که هیچ سرداری تا آن روز مثل او نجنگیده بود. سپاهیان کفر، دست راست حضرت عباس را قطع کردند، اما او با دست چپ جنگید. دست چپش را هم قطع کردند؛ ولی او باز هم به نبرد ادامه داد و سعی کرد به کودکان و زنان مسلمان کمک کند.
انسان وقتی کسانی مثل حضرت عباس را میبیند، میفهمد که اسلام، چه انسانهای بزرگی را تربیت میکند و میسازد. این هم، درس دیگری از واقعه کربلا است.
بعد از شهادت امام حسین (ع) و تمام یارانش، افراد سپاه ابن زیاد به چادرهای خانواده امام حمله کردند و مانند وحشیها، اموال آنها را غارت کردند و زنان و کودکان را به اسیری بردند.
من از غارت اموال امام حسین (ع) به یاد غارت «خونین شهر» میافتم. لشکریان یزید به فرماندهی ابن زیاد، چادرهای خانواده امام را به آتش کشیدند و هر چه بود، غارت کردند. سربازان صدام هم بعد از کشتار زنان و کودکان در خونین شهر، اکنون اموال و وسایل زندگی مردم جنگ زده را غارت میکنند. این هم، از شباهتهای کربلای ۱۱ و کربلا ۱۴۰۰ است.
دوست من، واقعه عاشوراء درسهای زیادی برای ما دارد. ما باید به آن واقعه فکر کنیم و از آن، درس بگیریم. همچنین باید سپاه حق و سپاه باطل، در زمان خودمان را هم بشناسیم. تو هم سعی کن که با شرکت کردن در سخنرانیها و عزاداریهای ماه محرم درسهای زیادی بگیری؛ انشالله. دوست تو، سردبیر (داریوش نوروزی)
بیشتر
سردبیر: داریوش نوروزی
نقاشیها: سلمان بابایی
فیروزه گل محمدی
داریوش حبیب خانی
محمد علی بنی اسدی
سال بیست و چهارم
دوره جدید، شماره ۱۱۵۵+۶۲
در این شماره میخوانی:
عاشورای ۶۱، عاشورای ۱۴۰۰
شعر
شبی که از آسمان ستاره بارید
پیام امام
پینوکیو (مصور)
مدادهای رنگی خدا
زنگ تفریح
پیروزی خون بر شمشیر
لبخند
نوشتهها و نقاشیهای شما
نوشتهها و نقاشیهای بچههای سرزمینهای دیگر
گفتگوی من و تو:
عاشورای ۶۱، عاشورای ۱۴۰۰
به نام خدا
دوست خوبم سلام، حتما میدانی که روز چهارشنبه این هفته، روز عاشورا است. میدانم که خیلی چیزها درباره این روز شنیدهای، اما من میخواهم یک چیز را به تو یادآوری کنم. میخواهم به تو بگویم که با دقت به اتفاقهای روز عاشورا نگاه کنی و درباره هرلحظه آن فکر کنی.
شاید این کار، کمی دشوار باشد ولی برای انجام دادن آن، من به تو یک پیشنهاد میکنم. پیشنهادم این است که با هم به واقعههای روز عاشورا نگاه کنیم و من هم درباره آنها باتو حرف بزنم، حرفهایی که فکر میکنم تو باید آنها را یاد بگیری.
واقعه عاشورا، در سال ۹۱ هجری قمری اتفاق افتاد. این روز، روز شگفتی هاست، روز عجیبترین اتفاقات تاریخ است. این روز، روزی است که هر اتفاق آن و حتی هرلحظة آن، به ما درسی دهد.
قبل از واقعه کربلا، امام حسین (ع) به زیارت کعبه رفته بود، اما او قبل از آنکه مراسم حج تمام شود، به طرف کربلا حرکت کرد. امام حسین (ع) زیارت خانه خدا را رها کرد و به کربلا رفت. او به کربلا رفت تا برای زنده
کردن دین خدا مبارزه کند. درباره این کار امام حسین (ع) فکر کن. ببین کار او چه قدر عجیب و بزرگ است! معنی این کار امام حسین (ع) این است که یک مسلمان در هر حالی باید برای دین خدا قیام کند و برای زنده کردن دین خدا، باید کار بزرگ و مهمی مثل حج را هم رها کند. اگر دین خدا به دست
ظالمین افتاده باشد، باید همه کارها را رها کرد و برای زنده کردن آن قیام کرد. این، یکی از درسهای بزرگ عاشورا است.
بعد از اینکه حضرت امام حسین (ع) به کربلا رسید، شخصی به نام «حر» جلوی او را گرفت. ځر از سرداران یزید بود. او راه را بر امام حسین (ع) و یارانش بست و نگذاشت که آنها به کوفه بروند. او حتى نگذاشت که کاروان امام، از آنجا برگردد و آنها را مجبور کرد که در صحرای کربلا باقی بمانند.
امام حسین (ع) برای حر سخن گفت و او را نصیحت کرد. عاقبت حر
در روز عاشورا لشکر خود را رها کرد و به سپاه امام (ع) پیوست.
دوست من، یکی از چیزهایی که تو باید درباره آن فکر کنی، شباهتهای واقعه روز عاشورا و واقعههای امروز ایران است. اکنون هم عدهای از سربازان عراقی، به لشکر اسلام میپیوندند و از باطل به سوی حق میآیند.
راستی به نظر تو، امام حسین (ع) به ځر چه گفت؟ چه طور شد که او لشکر خود را رها کرد و به طرف امام حسین (ع) رفت؟ چه شد که او از تمام دنیا چشم پوشید و آن قدر جنگید تا شهید شد.
دیدی که دشمن امام، یاراو شد و آنقدر در راه حق جنگید تا شهید شد. این هم از درسهایی است که ما از روز عاشورا میگیریم.
یکی دیگر از شگفتیهای روز عاشورا، شهادت علی اصغر بود.
میگویند در روز عاشورا، امام حسین (ع) فرزند شیرخواره خودش، علی اصغر، را روی دست بلند کرد و با سپاهیان ابن زیاد صحبت کرد. امام با این کار، میخواست به آنها بفهماند که چه قدر بیرحم هستند و حتی به بچهها رحم نمیکنند. در بین صحبتهای امام حسین، یک نفر از میان لشکر ابن زیاد، تیری به گلوی علی اصغر زد و او را به شهادت رساند. وقتی من به این واقعه فکر میکنم، به یاد واقعههای جنگ ایران و عراق میافتم. در کربلای سال ۹۱، سپاه ابن زیاد و یزید، علی اصغر شیر خوار را با تیر شهید کردند و امروز در کربلای سال ۱۴۰۰ سربازان صدام جنایتکار، دبستانهای ما را بمباران میکنند و کودکان خردسال را میکشند. به این ترتیب همه میفهمند که صدام، واقعا مثل یزید، جنایتکار است. این هم، از درسهای روز عاشورا است.
در روز عاشورا، یاران امام حسین (ع) تا آخرین قطره خون شان جنگیدند. حضرت عباس که سردار سپاه امام حسین (ع) بود، چنان جنگید که هیچ سرداری تا آن روز مثل او نجنگیده بود. سپاهیان کفر، دست راست حضرت عباس را قطع کردند، اما او با دست چپ جنگید. دست چپش را هم قطع کردند؛ ولی او باز هم به نبرد ادامه داد و سعی کرد به کودکان و زنان مسلمان کمک کند.
انسان وقتی کسانی مثل حضرت عباس را میبیند، میفهمد که اسلام، چه انسانهای بزرگی را تربیت میکند و میسازد. این هم، درس دیگری از واقعه کربلا است.
بعد از شهادت امام حسین (ع) و تمام یارانش، افراد سپاه ابن زیاد به چادرهای خانواده امام حمله کردند و مانند وحشیها، اموال آنها را غارت کردند و زنان و کودکان را به اسیری بردند.
من از غارت اموال امام حسین (ع) به یاد غارت «خونین شهر» میافتم. لشکریان یزید به فرماندهی ابن زیاد، چادرهای خانواده امام را به آتش کشیدند و هر چه بود، غارت کردند. سربازان صدام هم بعد از کشتار زنان و کودکان در خونین شهر، اکنون اموال و وسایل زندگی مردم جنگ زده را غارت میکنند. این هم، از شباهتهای کربلای ۱۱ و کربلا ۱۴۰۰ است.
دوست من، واقعه عاشوراء درسهای زیادی برای ما دارد. ما باید به آن واقعه فکر کنیم و از آن، درس بگیریم. همچنین باید سپاه حق و سپاه باطل، در زمان خودمان را هم بشناسیم. تو هم سعی کن که با شرکت کردن در سخنرانیها و عزاداریهای ماه محرم درسهای زیادی بگیری؛ انشالله. دوست تو، سردبیر (داریوش نوروزی)
آپلود شده توسط:
mahjoob
1399/03/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کیهان بچه ها - دوره جدید برای بچه های انقلاب - شماره 62 - آبان 1359