قوس قزح
نویسنده:
نورالله خرازی
امتیاز دهید
✔مجموعه هفت داستان: لورا، شارلوت، آیرین، آسیه، وحشت تنهایی، میامی، دزآشوب
از داستان لورا:
با ساب وی (ترن زیرزمینی) از واشنگتن هایتز به منزل می آمدم. یکی از روزهای بهاری بود و طبیعت مثل همیشه باز از پیری و خمودگی پشیمان شده، جوانی از سرگرفته بود.
ما همیشه می گوییم: جوانی یادت بخیر! ولی این طبیعت پیر گویی به آب زندگی دست یافته است چون به محض اینکه از سردی و خمودگی زمستان دلتنگ می شود با یک تکان خود را آرایش داده و چنان دلربایی می کند که همه زشتی ها و چین و چروک های زمستان را از یاد شما می برد. من طبیعت را دوست دارم چون همیشه در حال تغییر است، چون بلهوس است و هیچ وقت به یک حال نمی ماند، چون زود از یکنواختی زده می شود و خود را عوض می کند. همیشه در یک حال بودن و دو دستی به یک وضع و حال چسبیدن، حال احمقانه ای در شخص ایجاد می کند که من همیشه از آن وحشت داشته ام. من گاه طبیعت را با خودمان مقایسه می کنم و می بینم از بعضی لحاظ خیلی بهم شباهت داریم...
بیشتر
از داستان لورا:
با ساب وی (ترن زیرزمینی) از واشنگتن هایتز به منزل می آمدم. یکی از روزهای بهاری بود و طبیعت مثل همیشه باز از پیری و خمودگی پشیمان شده، جوانی از سرگرفته بود.
ما همیشه می گوییم: جوانی یادت بخیر! ولی این طبیعت پیر گویی به آب زندگی دست یافته است چون به محض اینکه از سردی و خمودگی زمستان دلتنگ می شود با یک تکان خود را آرایش داده و چنان دلربایی می کند که همه زشتی ها و چین و چروک های زمستان را از یاد شما می برد. من طبیعت را دوست دارم چون همیشه در حال تغییر است، چون بلهوس است و هیچ وقت به یک حال نمی ماند، چون زود از یکنواختی زده می شود و خود را عوض می کند. همیشه در یک حال بودن و دو دستی به یک وضع و حال چسبیدن، حال احمقانه ای در شخص ایجاد می کند که من همیشه از آن وحشت داشته ام. من گاه طبیعت را با خودمان مقایسه می کنم و می بینم از بعضی لحاظ خیلی بهم شباهت داریم...
آپلود شده توسط:
amirezati
1399/02/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قوس قزح