هیچ اتفاقی برای من نمی افتد
نویسنده:
مسعود کدخدایی
امتیاز دهید
✔مجموعه 6 داستان در مورد مردان و زنانی که از ایران فرار کردند. آیا واقعا وطن به یک منطقه جغرافیایی مشخص یا یک زبان مشترک، محدود میشود. این مسئله درونمایۀ اصلی این داستانها میباشد.
از داستان هیچ اتفاقی برای من نمی افتد:
امروز اولین روز نوزدهمین سالی است که در خارج هستم. می خواهم امروز را ثبت کنم، اما مشکل این است که این جا هیچ اتفاق مهمی برای من پیش نمی آید که ارزش ثبت داشته باشد .
من با همسرم و پسر کوچکم زندگی می کنم. پسر بزرگترم هم که دانشجو است حالا پیش ما زندگی می کند. او الآن در تعطیلات است و چند روز دیگر به انگلستان می رود که سومین سال دانشگاهش را شروع کند .
دوست دارم امروز برایم اتفاقی بیفتد، اما می دانم که نمی افتد .
پسر بزرگم علاوه بر کمک هزینه ی دانشجویی که دولت دانمارک به او می دهد، و با وجود این که وام دانشجویی را هم می گیرد، سالانه مقداری پول هم از ما می گیرد. البته این ها غیر از آن امکان های غیر نقدی است که در اختیارش می گذاریم .
اول صبح با این فکر که در این مملکت اتفاقی برای من نمی افتد از خواب بیدار می شوم. پسر کوچکم که کلاس نهم است تا صدای باز شدن در اتاق خواب ما را می شنود، فرزی از تختش می پرد پایین و سلام نکرده می دود طرف حمام. با اشاره ی سر از همسرم می پرسم “چی شده؟”
من صبح ها تا مسواکم را نزنم با کسی حرف نمی زنم. آخر برام عجیب است این پسری که باید هفته ای یکی دو بار به زور او را می فرستادی حمام، حالا تند و تند، سرش را می گیری پاش تو حمام است و پاش را می گیری، سرش تو حمام است...
بیشتر
از داستان هیچ اتفاقی برای من نمی افتد:
امروز اولین روز نوزدهمین سالی است که در خارج هستم. می خواهم امروز را ثبت کنم، اما مشکل این است که این جا هیچ اتفاق مهمی برای من پیش نمی آید که ارزش ثبت داشته باشد .
من با همسرم و پسر کوچکم زندگی می کنم. پسر بزرگترم هم که دانشجو است حالا پیش ما زندگی می کند. او الآن در تعطیلات است و چند روز دیگر به انگلستان می رود که سومین سال دانشگاهش را شروع کند .
دوست دارم امروز برایم اتفاقی بیفتد، اما می دانم که نمی افتد .
پسر بزرگم علاوه بر کمک هزینه ی دانشجویی که دولت دانمارک به او می دهد، و با وجود این که وام دانشجویی را هم می گیرد، سالانه مقداری پول هم از ما می گیرد. البته این ها غیر از آن امکان های غیر نقدی است که در اختیارش می گذاریم .
اول صبح با این فکر که در این مملکت اتفاقی برای من نمی افتد از خواب بیدار می شوم. پسر کوچکم که کلاس نهم است تا صدای باز شدن در اتاق خواب ما را می شنود، فرزی از تختش می پرد پایین و سلام نکرده می دود طرف حمام. با اشاره ی سر از همسرم می پرسم “چی شده؟”
من صبح ها تا مسواکم را نزنم با کسی حرف نمی زنم. آخر برام عجیب است این پسری که باید هفته ای یکی دو بار به زور او را می فرستادی حمام، حالا تند و تند، سرش را می گیری پاش تو حمام است و پاش را می گیری، سرش تو حمام است...
آپلود شده توسط:
amirezati
1398/11/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیچ اتفاقی برای من نمی افتد