رسته‌ها
رهبران مشروطه - جلد 1
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 53 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 53 رای
احوالات موثرین در انقلاب مشروطه

827 صفحه

فهرست بیوگرافیها:
سید جمال الدین اسد آبادی، میرزا ملکم خان، امین الدوله، میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، ظهیرالدوله، سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبائی، صمصام السلطنه بختیاری، سردار اسعد، سپهدار تنکابنی، سید جمال الدین اصفهانی، ملک المتکلمین، صنیع الدوله، ستارخان، وثوق الدوله ......

مقدمه:
نویسنده در مقدمه کتاب مینویسد. نهضت مشروطه ایران در زمان صدارت عین الدوله (1323ق) آغاز گردید ولی پایه های آن با قتل ناصر الدین شاه گذاشته شد(جمعه 17 ذیقعده 1313ق)، گر چه مدتها پیش از آغاز این نهضت هم افکار آزادیخواهی در ایران وجود داشت ولی اینگونه افکار بسیار اندک بود واز قوه بفعل نیامده بود، در اواخر دوران ناصرالدین شاه وزمان مظفرالین شاه عوامل بسیار برای رشد این نهضت فکری بکار افتاد. مهمترین عوامل عبارت بود از :

1- نابسامانی اوضاع اجتماعی ایران در اواخر عهد ناصرالدین شاه وبه ستوه آمدن مردم از جور وبیدادگری حکام وعمال استبداد وماموران متجاوز دولت.

2- برقراری رژیم مشروطه وتدوین قانون اساسی در عثمانی.

3- نشر نوشته های بیدار کننده روز نامه هائی مانند روز نامه "اختر" چاپ استانبول، روز نامه "حبل المتین" چاپ کلکته وروزنامه های "پرورش" و"ثریا" و"حکمت" چاپ مصر وروز نامه "قانون"چاپ لندن........
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
827
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
settareh
settareh
1395/09/20

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رهبران مشروطه - جلد 1

تعداد دیدگاه‌ها:
50
[quote='kaydan']
در مقابل مثال های متعدد بعدی همچون پیشه وری و شیخ خزعل ووو.... بهتر دیدید سکوت اختیار نمایید و نفرمودید که این خائنین به ایران با وجود علاقه ای که برخی تجزیه طلبان و قوم گرایان به آنها دارند از نگاه شما دارای چه مقام و منزلتی هستند؟!(احتمالا اینان نیز به دلیل سرودهایی که دربابشان سروده اند از وطن پرستان و مشروطه خواهان واقعی بودند!)
[/quote]
معذرت می خواهم که در بحث بین شما و آقای بهروز گرامی دخالت می کنم ولی لازم دیدم یک نکته را متذکر شوم که معیار سنجش شما از خائن و خادم با معیار سنجش دیگری فرق دارد. بنده با اینکه با مارکسیسم و کمونیسم مخالفم و نه فقط به خاطر مشکلاتی که بعد از به حکومت رسیدن به وجود آورده اند بلکه اساسا معتقدم فلسفه،جامعه شناسی و اقتصاد غلطی را ارائه می دهد و نتیجتا فاجعه می آفریند شخصا هم به لیبرال دمکراسی و نوع جمهوری حاکمیت عمیقا معتقدم و برای ایران یک سیستم فدرال را مناسب ترین سیستم می دانم کل عقاید بنده این است این ها را عرض کردم تا دائما برچسب زنی نکنید. اما در مورد پیشه وری که یک سوسیالیست ملی گرای ترک بود باید عرض کنم پیشه وری از نظر من آذربایجانی،شخص بسیار خادم به آذربایجان بود و نقشه های بسیاری برای ایران نیز داشت. حتی در سخنرانی هایش وجود دارد که آذربایجان را مقدمه راه برای اصلاح کل ایران می دانست،یعنی آذربایجان شروع راه اصلاح اقتصادی ایران بود از نظر پیشه وری، ولی با اینحال عشق عجیبی در سخنانش به آذربایجان دیده می شود مسلم است که شما از پیشه وری دل پری دارید چون دغدغه اصلی ایشان آذربایجان بود و باعث ایجاد تشکیل حکومت ملی آذربایجان شد برای من قابل درک است بریتانیا از گاندی ناراضی باشد. البته قیاس گاندی با پیشه وری قیاس صحیحی نیست اما مقصود را می رساند.
خلاصه اینکه وقتی می خواهید شخصی را بد معرفی کنید برای کل ایرانیان از دیدگاه کل ایرانیان به قضیه بنگرید و معیار واقع بینانه ای انتخاب کنید که معیار همگانی باشد شما با معیار خود اشخاص را می سنجید همانطور که برای من کسروی یک خائن بالفطره بود که اندیشه های ارتجاعی بسیار بسیار زیادی هم داشت،اندیشه هایی حتی بسیار نابخردانه و ابلهانه اما برای شما قهرمان است و آزاد اندیش که هر چند این به اصطلاح آزاد اندیش خود از پیروان دیکتاتوری و بستن راه اندیشه های مردم بود و کارش تخته کردن اندیشه هایی به غیر از اندیشه های ارتجاعی خود بود حتی دینی ساخته بود به اسم پاک دینی که دگماتیسم تر از هر دینی بود در حالی که شخصی بسیار منطقی و باسوادتر مانند دکتر جواد هیئت برای شما نمونه یک شخص پانترک بی سواد است همان نظری که من به کسروی دارم یک شخص دگماتیسم خائن بی سواد تناقض گو.
شما که خود را لیبرال می خوانید نباید چوب تکفیر بدست بگیرید و با تکفیر کردن دیگران را تخته کنید پیشه وری شاید برای جنابتان آدم بدی باشد ولی برای آذربایجان شخص ملی گرا و مفیدی بود. جالب است که سلطنت طلبان دکتر مصدق را خائن معرفی می کنند و کودتاگر 28 مرداد را قهرمان!!! هر کسی با دید و منافع خودش افراد را قضاوت می کند.
در آخر هم عرض کنم خواهشا جنابان تشریف نیاورند بحث را به تجزیه طلبی بکشند ایران متشکل از اقوام و ملت های مختلف است ایران را باید اینگونه دید و اینگونه پذیرفت تا همگی با حقوق برابر و با آزادی در کنار همدیگر زندگی کنیم و برای آبادی ایران تلاش کنیم.آذربایجان همیشه برابری خواسته،در هر زمانی در راه آبادانی پیش قدم بوده و متوجه بوده که ترک ایرانی است و حق مساوی با تمام ایران دارد نه از ایران می گذرد و نه از حقوق خودش.
[quote='Behruz67']نقل قول از kaydan: ...
دوست عزیز، خیلی ساده، مثال شما در مقایسه‌ی ترورهای فردی حیدر عمواوغلی با کشتارهای دستجمعی هیتلر و غیره اشتباه بود و توضیح بعدی‌تون هم کمکی به موضوع نکرد (این که قصدتون مقایسه‌ی محبوبیت این افراد در بین هواداراشون هست، در حالی که اقدامات مثبت حیدر وی رو یک شخص محبوب و «قهرمان» در بین مردم آذربایجان کرده و بخشی از فرهنگ فولکوریک آنان شده ولی هیتلر فقط مورد پسند عده‌ای در گروه‌های سیاسی دست‌راستی / نژادپرستانه می‌باشه).
شاید بهتر می‌بود دست به مقایسه‌ی ترورهای ایشان با ترورهای گروه‌های چریکی زمان شاه می‌زدید که هم در «چپ» بودن و هم در محدودیت ترورهای فردی مشابه بودند.
مقایسه‌ی ترور و وحشت زمان حیدر با دوره‌ی ژاکوبن‌ها و روبسپیرها هم مطلقا خطاست و بازهم مشکل متدولوژی شما رو در این زمینه نشون میده.
بعدتر، اخلاقیات رو وارد بحث میکنی تا ترورهای حیدر و احتکار بازاریان در پی سود بیشتر رو در یک کفه نشون بدی و در نتیجه یا باید هر دو محکوم بشن یا یا هر دو تبرئه! تنها موردی که یادتون رفت این بود که من اشاره به «دستور حاکم» شهر در احتکار مواد غذایی به مثابه‌ی یک ابزار سیاسی و به منظور به شکست کشاندن جنبش اعتراضی داشتم و در نتیجه پاسخ سیاسی حیدر در شکل ترور این حاکم یا حاکمین در همراهی با انقلابیون به نظر «بایسته» بود.
و باز هم بعدتر، می‌گویید که «... یکی از دلایل شکست جنبش مشروطه را همین هرج و مرج و تسویه حسابهای انقلابی بدانیم که نتیجتا ریشه در فرهنگ استبداد زده جامعه شرقی و ایرانی دارد ...». مطمئنم آگاهید که این نوع هرج و مرج‌ها و تسویه‌طلبی‌ها در بحرا‌ن‌های تاریخی از قدیم و ندیم بوده و مختص جامعه‌ی شرقی و ایرانی نیست و در کشورهای دیگر هم رخ داده و هنوز قابل رخ دادن است اگر زمانه‌اش برسد. اما این که این موضوع رو «یکی از دلایل شکست جنبش مشروطه»‌ بدونیم حداقل برای من یکی تازه‌ست!
صحبت‌ طولانی‌تان درباره‌ی بهبهانی و ترور وی توسط حیدر نیز نمی‌دونم تا چه اندازه مرتبط با بحث کنونی‌ست ولی می‌دونم که برخلاف دیدگاه‌تون، ایشان نه مدافع مشروطیت بودند و نه انسان درستی، و به درستی که «شاه سیاه»‌ لقب گرفته بودند. در توضیح اعمال منفی وی نوشته‌هایی یافت می‌شه ...
در اشاره‌ی شما به گفته‌ی من که شعور افراد بر اساس خاستگاه و ذهنیت طبقاتی‌شون شکل میگیره هم توضیحی اضافی به دوست دیگرمان دادم که شاید کمکی باشد به توضیح مطلب من.
با تشکر از طرح نقطه‌نظرات متفاوت از شما و دیگر دوستان، این بحث کمی پیش از حد طولانی شده و انصافا علاقمندم به همان مطالعه‌ی چند کتاب دم دست بازگردم. اگر پاسخی از من نشنیدید حمل بر بی‌ادبی من نگیرید. مرسی.[/quote]
با سپاس از شما دوست عزیز
چیز خاصی در نظرات شما مشاهده نشد بجز مغلطه کلام وفرار به سوی جلو، برای مثال باز با پیش کشیدن موضع مثال هیتلر با وجود اشاراتی که پیشتر در برداشت اشتباه شما آورده شد به نوعی سعی دارید با لوس کردن موضوع بحث رو به انحراف بکشید. در صورتی که در مقابل مثال های متعدد بعدی همچون پیشه وری و شیخ خزعل ووو.... بهتر دیدید سکوت اختیار نمایید و نفرمودید که این خائنین به ایران با وجود علاقه ای که برخی تجزیه طلبان و قوم گرایان به آنها دارند از نگاه شما دارای چه مقام و منزلتی هستند؟!(احتمالا اینان نیز به دلیل سرودهایی که دربابشان سروده اند از وطن پرستان و مشروطه خواهان واقعی بودند!)
به هر حال بهتر میدانم با دقت و وسعتی بیشتر تاریخ را مطالعه و مرور نمایید. حیدرخان عمواغلو کسی بود که شخصا از محمد علی شاه پول گرفت و از سویی به جنگ ستارخان کسی که از بزرگان مشروطه بود برخواست،(جای تعجب نیست که فردا روز بگویید که ستارخان نیز مهره استبداد بوده!)
با آرزوی موفقیت برای شما دوست عزیز
[quote='kaydan'] ... [/quote]
دوست عزیز، خیلی ساده، مثال شما در مقایسه‌ی ترورهای فردی حیدر عمواوغلی با کشتارهای دستجمعی هیتلر و غیره اشتباه بود و توضیح بعدی‌تون هم کمکی به موضوع نکرد (این که قصدتون مقایسه‌ی محبوبیت این افراد در بین هواداراشون هست، در حالی که اقدامات مثبت حیدر وی رو یک شخص محبوب و «قهرمان» در بین مردم آذربایجان کرده و بخشی از فرهنگ فولکوریک آنان شده ولی هیتلر فقط مورد پسند عده‌ای در گروه‌های سیاسی دست‌راستی / نژادپرستانه می‌باشه).
شاید بهتر می‌بود دست به مقایسه‌ی ترورهای ایشان با ترورهای گروه‌های چریکی زمان شاه می‌زدید که هم در «چپ» بودن و هم در محدودیت ترورهای فردی مشابه بودند.
مقایسه‌ی ترور و وحشت زمان حیدر با دوره‌ی ژاکوبن‌ها و روبسپیرها هم مطلقا خطاست و بازهم مشکل متدولوژی شما رو در این زمینه نشون میده.
بعدتر، اخلاقیات رو وارد بحث میکنی تا ترورهای حیدر و احتکار بازاریان در پی سود بیشتر رو در یک کفه نشون بدی و در نتیجه یا باید هر دو محکوم بشن یا یا هر دو تبرئه! تنها موردی که یادتون رفت این بود که من اشاره به «دستور حاکم» شهر در احتکار مواد غذایی به مثابه‌ی یک ابزار سیاسی و به منظور به شکست کشاندن جنبش اعتراضی داشتم و در نتیجه پاسخ سیاسی حیدر در شکل ترور این حاکم یا حاکمین در همراهی با انقلابیون به نظر «بایسته» بود.
و باز هم بعدتر، می‌گویید که «... یکی از دلایل شکست جنبش مشروطه را همین هرج و مرج و تسویه حسابهای انقلابی بدانیم که نتیجتا ریشه در فرهنگ استبداد زده جامعه شرقی و ایرانی دارد ...». مطمئنم آگاهید که این نوع هرج و مرج‌ها و تسویه‌طلبی‌ها در بحرا‌ن‌های تاریخی از قدیم و ندیم بوده و مختص جامعه‌ی شرقی و ایرانی نیست و در کشورهای دیگر هم رخ داده و هنوز قابل رخ دادن است اگر زمانه‌اش برسد. اما این که این موضوع رو «یکی از دلایل شکست جنبش مشروطه»‌ بدونیم حداقل برای من یکی تازه‌ست!
صحبت‌ طولانی‌تان درباره‌ی بهبهانی و ترور وی توسط حیدر نیز نمی‌دونم تا چه اندازه مرتبط با بحث کنونی‌ست ولی می‌دونم که برخلاف دیدگاه‌تون، ایشان نه مدافع مشروطیت بودند و نه انسان درستی، و به درستی که «شاه سیاه»‌ لقب گرفته بودند. در توضیح اعمال منفی وی نوشته‌هایی یافت می‌شه ...
در اشاره‌ی شما به گفته‌ی من که شعور افراد بر اساس خاستگاه و ذهنیت طبقاتی‌شون شکل میگیره هم توضیحی اضافی به دوست دیگرمان دادم که شاید کمکی باشد به توضیح مطلب من.
با تشکر از طرح نقطه‌نظرات متفاوت از شما و دیگر دوستان، این بحث کمی پیش از حد طولانی شده و انصافا علاقمندم به همان مطالعه‌ی چند کتاب دم دست بازگردم. اگر پاسخی از من نشنیدید حمل بر بی‌ادبی من نگیرید. مرسی.
[quote='EFA']نقل قول از Behruz67:شعور افراد بر اساس خاستگاه و ذهنیت طبقاتی‌شون شکل میگیره حتی اگه خوشایند خیلی‌ها نباشه.
بهروز گرامی با نوشته شما موافقم تنها با قسمتی از نوشته شما مخالفم که در بالا نقل قول شده است. توجه کنید برادر گرامی دو نفر که در یک طبقه اجتماعی و اقتصادی قرار دارند هیچ گاه شعور همسان و فرهنگ همسان و باور همسان و حتی دیدگاه همسان ندارند به نظر من عوامل بسیار زیادی هستند که در شعور فرد تاثیر می گذارد و این که همه چیز را به تضاد طبقاتی و مبارزات طبقاتی و اختلافات طبقاتی و جایگاه طبقاتی تقسیم کنیم و ربط دهیم منطق غلطی است و از این منطق نتیجه درستی حاصل نخواهد شد.
البته من منکر تاثیر جایگاه طبقاتی نیستم اما معتقدم همه چیز نیست و یکی از عوامل محسوب می شود در کنار عوامل دیگر.[/quote]
دوست گرامی، با صحبت شما موافق هستم و منکر «عوامل بسیار زیادی» در شکل‌گیری شعور افراد نیستم و از این رو «ذهنیت طبقاتی» رو هم در معادله آوردم. یعنی صرفا در یک طبقه‌ی اجتماعی / اقتصادی بودن کافی نیست (شکل کمیک مارکسیسم) و ذهنیت افراد نیز در این شناخت مهم است که این ذهنیت خود پیشاپیش توسط نهادهای آموزشی طبقات حاکم (که شاید به «روبنا»ی آلتوسری بشود تقلیلش داد) بر جامعه قبولانده شده و تا زمانی که افراد به «آگاهی» نسبی از خود و جامعه / اقتصاد /سیاست پیرامونی‌شان دست نیابند تحت سیطره‌ی آن ذهنیت خواهند ماند.
...پس تاریخ را باید نه چونان یک رشته واقعیت های سفت و سخت، بلکه چونان گفتگویی جاری و پایدار با همتایان در باره مسائل مهم و مورد علاقه- گذشته، حال یا آینده- دانست. این بحث و گفتگو شاید به صورت مناظره و مجادله باشد یا به مشاجره ای خشن و شدید تبدیل شود. ولی چنانکه در هر دادوستدی مدنی صورت می گیرد، درک دیدگاه های دیگر به همان اندازه ضروری است که بیان دیدگاه های خود. (درآمدی بر فلسفه تاریخ، مایکل استنفورد،ترجمه احمد گل محمدی)
و اما آنکه ما تاریخ را یک علم بخوانیم یا نوعی از داده ها و نظراتی که وابسته به برخی علوم تجربی قلمداد کنیم موضوعیست که همچنان در میان اصحاب رای و متفکرین مورد مناقشه است، باید دید تعریف ما از علم چیست و چه دستاوردهایی را از علم مد نظر داریم.
برای پرداختن به دیگر نظرات و کامنتهای شما به دلیل ضیق وقت،اگر اجازه دهید در فرصتی دیگر در خدمت خواهم بود. ولی کوتاه اشاره به این مهم اینکه حتی اگر جمهور مورخین و محققین در باب یک رخداد تاریخی یا شخصیتی تاریخی هم رای و هم کلام باشند به هیچ عنوان نمی تواند دلیلی قاطع بر درستی آن آرا و نظریات باشد(کما اینکه در باب شخصیتی همچون سردار اسعد بختیاری اسناد و شواهد تاریخی و همچنین نظرات برخی مورخین و محققین برخلاف این دیدگاه است که در آینده به آن خواهم پرداخت.))
باسپاس فراوان از نظرات و بیاناتی که آوردید.
[quote='khoday']
دوست عزیز سخت در اشتباه هستید,فلسفه قدرت تحلیل شما را بالا میبرد و این دانش ادمیت و تحلیل های منطقی نشات گرفته از خواندن فلسفه است,ضمنا تاریخ علم است و این علم هر روز با نظریه ای تغییر میکند!اسنادی بیرون امده و در اینده خواهد امد که نه تنها مورخین,حتی تحلیل های ادمیت را نیز نقض خواهد کرد,اتفاقا خود ادمیت هم در برخی جهات نقل قول های غلطی از تاریخشروطه کرده است,لطف کنید کتاب را اگر نخوانده اید بخوانید بعد نظری بنویسید.
سپاس[/quote]
دوست گرامی اگر با تعمقی بیشتر به آنچه که بنده آوردم نظر نمایید خواهید دید که در اینجا موضوع بحث ما(من) این نیست که فواید و یا معایت دیدگاه فلسفی بر نظرات مورخین را برشماریم بلکه بحث بر سر این است که اسناد و مدارکی که مورخین قدیم تا پیش از هگل و ابن خلدون و توکویل به نوع روایی(اخباری) و سنتی(که ما آن را شیوه تاریخنگاری کلاسیک می خوانیم) گردآوری نموده اند در جمع بندی شما در کجا قرار دارند؟ متاسفانه این موضوع ارزش گذاری بر این نوع گردآوری شواهد و قرائن که (با وجود ضعف و قوت خود)از اهمیت بسیار بالایی در بازنگری و شناخت تاریخ گذشته نیز برخوردار است در پاسخهایی که آوردید همچنان مجهول و نا مشخص است.
اینکه فلسفه به قولی که کانت می گوید(نه اندیشیدن بلکه روش صحیح اندیشیدن) را به یک فیلسوف و متفکر می آموزد، نگاهیست نو که به دو سه قرن اخیر تعلق دارد ولی بسیاری از دستاوردهای تاریخنگری و تاریخنگاری بشری نه در دو صده اخیر بلکه در طی تاریخ دو سه هزار سال پیش( و چه بسا بیشتر)ریشه دارد، با این وجود آنچه که شما برای درک یک مورخ به شیوه نگاهی فلسفی به تاریخ مد نظر دارید می تواند تمام اندوخته های چند هزار ساله بشری را به نوعی بی اعتبار قلمداد نماید. به قول یک اندیشمند که می گوید: فلسفه تاریخ دو وظیفه دارد که یکی درک ماهیت فعالیت مورد مطالعه تاریخ است و دیگری برسی مسائل و معماهایی که از آن فعالیت ناشی می شود ولی با فنون و افزار متعلق به فعالیت مورد نظر نمی توان از عهده آنها برآمد. بنابراین، تلاش های انجام شده در سده بیستم برای نشان دادن تاریخ چونان نوعی علم تجربی و چونان شکلی از ادبیات، اشتباه و برخطا هستند. تاریخ یک مفهوم نیست بلکه یک فعالیت است، ولی نوعی فعالیت بی نظیر. وظیفه اصلی فیلسوف درک ماهیت خاص آن فعالیت است در فراگیر ترین معنایی که من مد نظر قرار داده ام. به باور من بهترین کار این است که تاریخ را بحثی بی پایان بدانیم که بخشی مهم از گفتگوی پایدار بشر را تشکیل می دهد. چنین موضعی در پاسخ به دو پرسش همواره موجود و مظرح در باره جایگاه و چگونگی رفتار ما در این دنیا بسیار موثر خواهد بود: ((اکنوندر کجا هستیم)) و(( چه باید بکنیم))؟ هیچ کدام از این پرسش ها معطوف به گذشته نیستند، ولی واقعیت گذشته و درک و برداشت ما از آن برای یافتن پاسخ های معتبر و مناسب ضروری هستند. از این روی فلسفه تاریخ باید بحث و نقدی عقلانی در باره این مسائل باشد، بحث و نقدی که مانند خود تاریخ نباید پایان یابد.
این اندیشمند در بحث نقد مراجعه به جمهوریت آرا بر یک موضوع چنین عنوان می نماید که به عقیده من نیز می تواند صحیح و منطقی باشد.
همه تفسیرها و تبین ها به اندازه توصیف ها موقتی هستند و باید باشند. بنابراین، نقطه ضعف تاریخ نیست که موجب بحث های بی پایان می شود، بلکه وظیفه آن است. مانند سیاست، تاریخ فعالیت انسان آزاد است. ((اتفاق نظر میان مورخان، به اندازه وحدت و همسانی آرا و دیدگاه های سیاسی خطرناک است. هردو، ویژگی آشکار دیکتاتوری ها هستند نه دولت های آزاد. بحث و گفتگوی باز و پایدار در ذات تاریخ و سیاست قرار دارد.))
و در پایان فرمودید:
"همونطور که انسان غیرسیاسی وجود نداره و شعور افراد بر اساس خاستگاه و ذهنیت طبقاتی‌شون شکل میگیره حتی اگه خوشایند خیلی‌ها نباشه."
پیش از پرداختن به این موضوع که آیا اندیشه سیاسی میتواند شامل تمامی نوع بشر گردد بهتر میدانم که تعریف از سیاست را مشخص نمایید. چه بسا نظراتی در این باب(سیاست) که در میان اندیشمندان و فلاسفه مخالف یکدیگر است. برای مثال هانا آرنت نظراتش بر این قول استوار است که ما هیچ انسان غیر سیاسی نداریم ولی برخی اندیشمندان با تعریفی دیگر از "سیاست" آن را نه مبنایی برای شیوه ای تفکر فردی بلکه سیاست را رابطه ای میان دولت و ملت می دانند.(مراجعه شود به کتاب علم سیاست به قلم دکتر حسین بشیریه) ولی این استدلال شما که شعور افراد بر اساس خاستگاه و ذهنیت طبقاتی شان شکل گرفته به عقیده من نظری نه چندان درست و علمی بلکه بنا به شواهد و قرائن می تواند خلاف واقع باشد. هرچند که دوست نازنینی در این باب توضیح لازم را آوردن ولی بد نیست کوتاه اشاره ای به این موضوع نماییم که از سویی این اشاره شما می تواند مبهم باشد و ار طرفی بسیاری از اندیشمندان از جوامع و طبقاتی برخواسته اند که از نظر طبقه بندی اجتماعی از کاست و طبقه فرودست و فقیر بوده اند ولی با در نظر داشتن برخی فاکتورها شاهد بودیم که نه تنها با رشد فکری و ذهنی خود باعث انقلاب در جامعه و زمان خود بلکه باعث تحولی عظیم در عرصه های مختلف(اعم از سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و اجتماعی) جامعه و آینده بشری گردیده اند.
این دیدگاه از نظری می تواند بسیار خطرناک باشد از آن روی که مغایر با حقوق شهروندی بوده و در بهترین حالت خود باعث سلطه افکار و آرای گروه اقلیت نخبه بر اکثریت عوام و طبقات زیردست می گردد. دیوید بنتام این شیوه حاکمیت را دیکتاتوری نخبگان می نامد.(برای درک بهتر از این نظریه و دیدگاه می توان به نظرات بنتام و کتاب دموکراسی و حقوق بشر به ترجمه محمد تقی دلفروز و درسهایی در باره دموکراسی دکتر حسین بشیریه مراجعه نمود.)
... دشمنی و کینه توزی میان دو جبهه دموکرات و اعتدالی هنوز اوج می گرفت و سید عبدالله بهبهانی را در هشتم رجب 1328 شبانگاه کشتند. هیات دولتی هم در کار نبود، بحران سیاسی ادامه داشت. ترور بهبهانی به دست مجاهدین حیدرخان انجام گرفت، حقیقتی که برکسی پوشیده نبود. شهر به جوش و خروش آمد، اصناف بازار را بستند، مردم در مدرسه خان مروی علیه عاملان ترور شعار دادند، و تقی زاده را آشکارا محکوم کردند. او که خطر را نزدیک دید بیدرنگ از ایران رفت. جبهه اعتدالی به انتقام جویی برخاست: میرزا علی محمد خان تبریزی از منسوبان تقی زاده و میرزا عبدالرزاق خان همدانی که به عنوان عناصر انقلابی شناخته شده بودند، به دست مجاهدین معز السلطان کشته شدند. به دنبال آن یکی از خویشاوندان حیدرخان را نیز به قتل رساندند. شهر را محیط ترور فرا گرفت.
قضیه کشتن سید بهبهانی نه مشکل تاریخی است و نه ابهامی دارد، مسئولیت مستقیم حیدرخان و تقی زاده در آن حادثه همان اندازه مسلم است که در قتل آن کسانی دیگر که نام بردیم به وسیله فدائیان سردار محبی مغزالسلطان شبهه ای نیست. کاردار سفارت انگلیس می نویسد: سیدبهبهانی مجتهد به دست گروهی فدایی کشته شد، و آن گروه حتی این زحمت را هم به خود ندادند که هویتشان را پنهان دارند. بدون شک آن قتلی است سیاسی، و منظور این بوده حزبی را که می گویند سید عبدالله از آن طرفداری می کرده است زیر فشار قرار دهند. مسئول آن قتل را فرقه ای می دانند که تقی زاده یکی از اعضایش هست. کمی پس از ترور بهبهانی، تقی زاده مجبور گشت از ایران برود. آن قتل هیجان زیادی در شهر بوجود آورد است... کشتن میرزا علی محمد خان خواهرزاده تقی زاده را نیز تلافی کشتن سید عبدالله تلقی می نمایند.)) و این کار به دست ((جناح دیگر فدائیان)) صورت گرفت.
منبع: فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، دکتر فریدون آدمیت، صفحه 147-147،انتشارات پیام چاپ 2535
متابع بسیار دیگری نیز به این موضوع اشاره نموده از جمله تاریخ رجال ایران، مهدی بامداد و کتاب پیدایش احزاب سیاسی مشروطیت(دوره اول و دوم مجلس شورای اسلامی) به قلم منصوره اتحادیه(نظام مافی) سیاستگران دوره قاجار خان ملک ساسانی و...
5- این کامنت را در نقدبرخی اعمال حیدر عمو اوغلی و برخی از سران مشروطه به نقل از منابع خواهم آورد. آنهم در پاسخ به نظراتی که آوردید و فرمودید:
((اگر انتقادی به شیوه‌ی فعالیت سیاسی وی هست (ترور تنی چند از حاکمان) نیز باید به شرایط آن دوره نگریست که شاید چنین برخوردهایی را بایسته می‌کرد.))
اول اینکه ترور و وحشتی که حزب رادیکال اجتماعیون و عامیون که توسط رسولزاده و حیدر عمواغولی در دوران مشروطه براه انداختن و بعضا خود را دموکرات و سوسیال می خواندن و شواهد و قرائن تاریخی نشان میدهد که دستور براه اندازی چنین حزبی توسط روسها صادر شده بود(به نقل از عباس اقبال در شرحی بر زندگی حیدر عمواوغلی)، همانگونه که می دانیم رسول زاده و عمواوغلی خود دهه ها در شوروی سابق می زیسته و در جنبش مشروطه نیز از حمایت بی دریغ بسیاری از انقلابیون قفقاز و باکو برخوردار بودند( در شرح زندگی حیدر عمواوغلی به قلم ملک زاده و اسماعیل رائین نیز نقل گردیده که او در انقلاب 17اکتبر دوش به دوش لنین مبارزه می نمود) و همین امر نیز باعث گردیده تا برخی مورخین (درست یا نادرست)مدعی شوند که این شخصیت مشروطه خواه بیشتر بدنبال موقعیت خود بوده تا حب وطن پرستی و ایران دوستی( که البته از نگاه برخی مورخین این ادعا میتواند تاحدودی مغرضانه باشد.)
به هر روی یکی از افرادی که بدست حیدر عمواوغلی با همفکری تقی زاده (از سران مشروطه)کشته شد سید عبدالله بهبهانی از مجتهدین معروف و یکی از حامیان جنبش مشروطه بود. این ترور نه برای مبارزه با استبداد بلکه به دلیل دشمنی و رقابت حزبی بود که نه تنها نتیجه مثبتی برای جنبش مشروطه به همراه نداشت بلکه باعث هرج و مرج و ایجاد اعتراضات گسترده ای در میان مردم تهران و تبریز و دیگر نقاط کشور گردید تا آنجا که علمای نجف به روایتی حکم به تکفیر تقی زاده را صادر نموده و باعث گردیدن تا او از نمایندگی مجلس استعفا داده و به ترکیه و اروپا به شیوه تبعید مهاجرت نماید. پیامد این ترور برای شخص حید عمو اوغلی نیز چیزی جز حبس و تبعید به شوروی بیش نبود، این یکی از نمونه های بارز اعمال خشونت و حرکات رادیکالی بود که باعث دو دستگی بیشتر میان سران جنبش مشروطه گردید،که به شرح آن به فریدون آدمیت و برخی منابع دیگر می پردازم.
چه بسا بهتر است برای نفی این عمل خشونت آمیز و غیر دموکراتیک(آنهم در همان دوران و به قضاوت همان دوران نه زمان حال )به نقل از ادوارد براون که به شهادت جمهور مورخین از جمله مشروطه خواهان و حامی جنبش مشروطه بود چنین می گوید:
"...ثالثا امروز روزنامه تیمس شرحی نوشته است در اعدام موقر السلطنه(شوهر شکوه الدوله دختر مظفرالدین شاه) که او را بر ملاء چگونه بردار زدند و طناب شکست و دوباره آویختندش و سربازها جسد او را با چوب و تفنگ زدند و غیره و غیره، و این واقعه سبب اصلی بود در نوشتن این عریضه که خیلی اثر بدی کرده است در اینجا و دشمنان می گویند که معلوم شد ایران همان ایران ایام استبدادست و این حرف انسانیت و مدنیت چیزی نیست و همان وحشیگریهای سابق باقی است. درین که قتل همچنین اشخاص لازم و ناگزیر باشد حرفی نیست، ولی نباید این طور بکشند و دیدن چنین منظره های هولناک که سبب ارتقاء عوام الناس به اعلی مدارج مدنیت و انسانیت نمی شود.
چون اخلاص مخلص را و کمال حبی که نسبت به ایران دارم بر خاطر مبارک پوشیده نیست لهذا جرات نموده مطلب را صریحا گفتم، اگر چه گفتنش تلخ باشد و یقین دارم که جناب عالی که به جمیع صفات حسنه متصف می باشید سعی خواهید کرد و روسای امور را خواهید آگاهانید که هرگاه طالب استحسال و غمخواری اهل این بلاد اعنی لیبرالها می باشند باید حتی المقدور رعایت شروط مرحمت و ملایمت بکنند و اگر کشتن لازم آید باری مثله نکنند و بیشتر از آنچه ناگزیر باشد مجرم را اذیت نکنند، بلکه به یک ضرب سیف یا یک گلوله تفنگ رمق حیاتش را خاموش کنند، اگر جرات کرده ام در این اظهار آن دوست عزیز خواهد بخشید که چیزی منظور نیست الا بهبودی ایران و حس شهرت ایران و مقصدی ندارم الا اینکه دشمن که خیلی است فرصت نیابد و بد نگوید، همان طور که بد گفته اند در خصوص بردار زدن شیخ فضل الله و سایرین. یعنی نه به جهت کشتن آنها بل به جهت اینکه این مناظر هولناک مثل تماشا شد از برای مردم."
به نقل از کتاب نامه های ادوارد براون به سید حسن تقی زاده صفحه 28-29، به کوشش عباس زریاب خویی، ایرج افشار، شرکت سهامی کتاب های جیبی، تهران 1371
انچه که در بالا به شرح حضورتان آمد از قلم ادوارد بروان است کسی که خود در کتاب معروف "انقلاب ایران" و "نامه هایی از تبریز" به صراحت از مشروطه و مشروطه خواهان حمایت و با جنبش آنان همراهی می نماید. جای تعجبی نیست که یکی از دلایل شکست جنبش مشروطه را همین هرج و مرج و تسویه حسابهای انقلابی بدانیم که نتیجتا ریشه در فرهنگ استبداد زده جامعه شرقی و ایرانی دارد. جای تعجبی نیست که پیامدهای این شیوه اعمال قانون را ما به وضوح در کشتارهای سالهای 57و 60 و 67 شاهد بودیم و کماکان نیز شاهد اعدام ها در ملاء عام هستیم آنهم نه برای ترس مجرمین از عقوبت یک عمل غیر قانونی بلکه در ترویج خشونت و ایجاد رعب و وحشت در جامعه، تاریخ به صراحت نشان داده است که با ترور و ایجاد رعب و وحشت و کشتار بی حساب و کتاب و اعمال قانون به سبک خیابانی هیچ ملتی به آزادی و برقرای حکومت دموکراتیک دست نیافته است. اینکه در برهه ای از تاریخ یک ملت ، گروه و یا حزبی با سوار شدن بر موج احساسات ملتی سوار گشته وعملی ضد اخلاقی و بدور از مدنیت اجتماعی را روا داشته بسیار متفاوت است با اینکه امروزه روز ما نه تنها آن شیوه و آن عمل را تقبیح نکرده بلکه از در حمایت و طرفداری از آن برآییم. با این وجود جایی برای بازخواهی و خونخواهی آنانی که در طی چند دهه اخیر به هر دلیلی بدون رعایت موازین اخلاقی و حقوق شهروندی بردار کشیده اند باقی نخواهد ماند. آنهم به این دلیل که پس از گذشت زمان باز عده ای خواهند گفت که آن شیوه تابع زمان و مکان بوده است و نقدی برآن وارد نیست!
رهبران مشروطه - جلد 1
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک