خرنامه
نویسنده:
محمدرضا زادهوش
امتیاز دهید
در این کتاب می توانید امثال و حکم فارسی درباره خر را مطالعه بفرمایید.
//
بیشتر
//
تگ:
مثلهای فارسی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1391/01/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خرنامه
(!)
چاکرم را دوش گفتم خیز و شو
تا پى من پاره بریان خرى
چون رسى بر رسته بریان گران
بر توبادا کز فلان دکان خرى
خود همه چیزى نکو باید خرید
خاصه چیزى کز پى مهمان خرى
چون بیاورد و بدیدم گفتمش
هیچ حر خورد آن چه تو نادان خرى
گفتم این جز پوست چیزى نیست گفت
این چنین باشد چو سخت ارزان خرى
گفتم انبان است بریان نیست این
گفت چون ارزان خرى انبان خرى
اردشیر اومانى
در دم طلبی قدم همی زد دم می طلبید و دم نمی زد
روزی نه ز راه اختیاری بگذشت میان کشتزاری
دهقان به سرش کشید فریاد گفت این همه کشته رفت بر باد
برگرد که جای خرگری نیست خر لایق سبزه پروری نیست
اینجا سر خر کسی نیارد آنهم چه خری که دم ندارد
خر از غم دم به عر عر آمد از زخم زبان به هم بر آمد
آزرده و رنجه خیره سر شد از کینه به مرد حمله ور شد
مرد از پی دفع شر بر آمد با چوب به جنگ آن خر آمد
هی بر سر و گوش خر همی زد از روی حساب هم نمی زد
چون کار به جنگ و جوش افتاد هم از سر خر دو گوش افتاد
بیچاره خر آرزوی دم کرد نایافته دم دو گوش گم کرد
ایرج میرزا
قبل هر چیز بگویم خر و خر فرق کند / خر ملا دگر است و خر عیسی دگر است
خر ملا خر یک آدم معمولی بود / خر عیسی نبی مرکب پیغامبر است
باز برگردیم به همان بحث خرو فایده اش / و بگوییم چرا صاحب علم و هنر است
از قدیم تا بکنون وقت سفر این حیوان / میکشد جور تو و راهبرو باربر است
هست در هندسه یک قاعده با نام حمار / این دلیلی است که خرعالم و صاحب نظراست
آن زمان که رسد بر سر جوی نپرد / گر بفهمد که ز ابعاد دو پا بیشتراست
هر بلای که بیاید مثلا زلزله ای / قبل از آنی که بیاید خر از آن با خبراست
حال باید تو از ا ین مساله خوشحال شوی / گر بگویند که آقای فلانی چه خراست
آدم شو و بعد از این صفاکن
گفتا که برو مرا رها کن
زخم تن خویش را دوا کن
خر صاحب عقل و هوش باشد
دور از عمل وحوش باشد
یا آن که ز دیگری برد نان؟
دیدی تو خری حریف جوید؟
یا مرده و زنده باد گوید؟