رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 126 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 126 رای
در باب شعر و آفرینش‌های شاعرانه هر بحثی کرده شود، خواه جزئی و خواه کلی به یک تعبیر نقد می‌شود؛ نقد شعر یا نقد ادبی. خود شاعر هم وقتی در شعر خویش الفاظ و معانی را سبک سنگین می‌کند، وقتی کار خود را مرور و اصلاح می‌کند، وقتی در باب شیوه کار یا هدف و ذوق خویش سخن می‌گوید، دیگر شاعر نیست و منتقد است. حتی بعضی شاعران مثل امیرخسرو دهلوی در نقد شعر خویش هم انصاف به خرج داده‌اند و هم زیرکی؛ مثل یک منتقد واقعی. این کتاب، کتابی است در فنون شعر، سبک و نقد شعر فارسی، با ملاحضات تطبیقی و انتقادی درباره شعر کهن و شعر امروز. این کتاب حاوی نقطه‌نظرهای گوناگون شادروان دکتر زرین‏کوب در حوزه شعر فارسی و مطالعه‏ای تطبیقی در شعر قدیم و معاصر عرب و جهان غرب است. زنده‏یاد زرین‏کوب در این کتاب در واقع به تمام مباحثی که راجع به شعر در سایر آثار خود داشته، پرداخته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

تعداد دیدگاه‌ها:
469
[quote='tankamanee']نه تو در شعرمن میمانی
ونه من در راه تو
مرا مسافر درونت کردی
اعماقت تاریک
تاریکتر از پایان شعر من
شعر من در نیستی
بود
با هستی تو
هویدا شد
ای کاش در هستی نهان بودی
ای کاش..
![/quote]
خب دوست عزیز. مشکل تشبیه تکراری رو که گفته بودیم حل کردی. خوب هم حل کردی اما من باز هم با تهش مشکل دارم. مشکل اصلیم اینجاست: ای کاش در هستی نهان بودی
ای کاش..

خیلی خوبه که من این جمله رو نفهمیدم. چون بنابر گفته ی خود شعر؛ پایان شعر باید تاریک باشه و تاریک اینجا می تونه مبهم معنا بده. اما به نظرم این آرزوی که کاش در هستی نهان بودی، پشتوانه ی شعری نداره.
در کل بهتر شده. آفرین!

اگر مشکل وزن این بیت
نام من را تو بخوان تنگ غروب دل زار
نام من را تو بزن جار بزن جار بزن جار
را هم حل می کردید کارتان بی نقص می شد.
شعر پر احساسی است. آفرین بر شما.
بر سر ماذنه پیمان من است
بر لب دوست روان نام من است
دل من تنگ دلم تنگ دلم تنگ شده
بین بودن و نبودن همه تن جنگ شده
بر سر دار محبت گل قالی شده ام
بس که پا خورده ام از عاطفه خالی شده ام
نفسم تنگ نفس تنگ نفس تنگ شده
دلم از دست شما آدمیان سنگ شده
نام من را تو بخوان تنگ غروب دل زار
نام من را تو بزن جار بزن جار بزن جار
به گوش رمه دار
گله دارم گله دارم گله دارم رمه دار
دل من بس که شکسته.....
بی خیال
نه تو در شعرمن میمانی
ونه من در راه تو
مرا مسافر درونت کردی
اعماقت تاریک
تاریکتر از پایان شعر من
شعر من در نیستی
بود
با هستی تو
هویدا شد
ای کاش در هستی نهان بودی
ای کاش..

....................
باتوجه به نقدی که صورت گرفته بنده خواستم که تمکیل بکنم ...:):x
ولی فکر کنم حالا حالا خیلی کار داره!:D;-)
[quote='sagaro']
امشب من اینجا هستم تنها
در سکوت
حرف ها را تو بگو
درد ها رو تو بخوان
تلخی این رابطه را
تو به لبخندی شیرین کن
سحر نزدیک است
تو بر این خانه ی تاریک بتاب
تو که هستی برایم خورشید
تو بتاب
تو بتاب
(شیدای صحرا)
امشب من اینجا هستم تنها
در سکوت
"من" زیاد است . خوانش آهنگین شعر را بر هم میزند . " تنها" هم به بند بعدی برود بهتر است :
امشب اینجا هستم
در سکوتم تنها
تو به لبخندی "شیرینش" کن
سحر"م" نزدیک است
اینها ریتم شعر را موزون و یکدست میکند . مضمون عالیست و بسادگی حس بغض و وفاداری را تصویر کرده .
برداشتم هم شخصی است . بماند برای خودم [/quote]
من هم کاملا موافقم با نظر حناب قلندر به علاوه ی اینکه امروز با ظرفیتی که شعر نیمایی و سپید به شاعر داده اند هیچ توجیهی برای به هم زدن نحو جمله یعنی جابه جایی ارکان جمله باقی نمونه. "تو که هستی برایم خورشید" شاعرانه تر از " تو که برایم خورشید هستی" نیست! شاید یک زمانی شعرا مجبود بودن به خاطر وزن و قافیه جای فعل و فاعل و مفعول و ... رو عوض کنند( که اینکار را با دانستن اشتباه بودن، از سر ناچاری و تنگنای وزن عروضی انجام می دادن و کسی هم نمی تونست بر اونها خرده بگیره) اما همه ی شعرا در تمام قرون بر این عقیده بوده اند که شاعر باید فرزند زمانه ی خودش باشه. اینو نه در خصوص شعر شما بلکه به عنوان یک نقد کلی به شعر های بعضی از دوستان دیگه عرض می کنم که آوردن کلام قدیمی و نحو قرون گذشته و مثل حافظ و سعدی شعر گفتن هنر نیست. شاعر سال 1392 اگر نمی تواند وظیفه اش را انجام بدهد (وظیفه شاعر خبر از آینده است) و از سال مثلا 1400 حرف بزند حداقل باید از همین سال 1392 حرف بزند. چه به لحاظ مفهوم و چه به لحاظ زبان.
حالا بحث زبان آرکائیک (کهن گرا) امثال اخوان و شاملو و صحبت از گذشته برای ساخت آینده بحثی جداست که در منبر بعدی عرض می کنم.:)
دوستای گلم ببخشید طولانی شد!
mr Ali
من مست رویای توام من را نران با من بمان
با من جفاکاری مکن ای مونس روح و روان
ان خرمن گیسوی تو جانم خورده ست به ان
چشمان تو ارامش است دریای ژرف و بیکران
صیاد دل را ببر تا هر کجا تا هر کجا
ان دم نیاسایم اگر روزی شوم از تو جدا
تن پوش تو گلبرگ گل زیرا لطیفی همچو ان
تو شعر موزون منی تو حک شدی بر قلب و جان
گر تو کنی در من نگاه من وارهم از غصه ها
محو تماشای توام تنها از این دوری بکاه
در هر نفس من گویمت دردم تویی درمان تو هم
پس خاک پایت کی شود بر این دل من مرهم
شور و جنون در شعر موج میزند ولی اشکالات عروض و تکرار قافیه و ناگویایی برخی واژه ها وجود دارد :)
[edit=sagaro]1392/04/26[/edit]
نقل قول کار نمیکنه (?)
erah
به پیشنهاد یکی از دوستان عزیز شعرم رو مجدد اینجا میگذارم
منتظر نظرات ارزشمندتون هستم
کنار پنجره با بغضی نهفته
شعر پرواز را می خواندم
قاصدکی نشست بر دستم
نامه ای گذاشتم بر دوشش
به سنگینی همه دلتنگی هایم
قاصدک توان رفتن ندارد
با هرم نفس هایی
سوزان از حسرت تمام سلامهای نکرده
فوتش کردم
قاصدکم مدتی است رفته
دلم می بارد!
تو را به حرمت تمام لحظه های خوبمان
پناهش باش!
من به همین دلخوشم
که عطر نفست را برایم بیاورد
محرومم نکن!
زور که نیست ، وقتی همه چیزش خوبه ، نقد نمیخواهد :x

امشب من اینجا هستم تنها
در سکوت
حرف ها را تو بگو
درد ها رو تو بخوان
تلخی این رابطه را
تو به لبخندی شیرین کن
سحر نزدیک است
تو بر این خانه ی تاریک بتاب
تو که هستی برایم خورشید
تو بتاب
تو بتاب
(شیدای صحرا)

امشب من اینجا هستم تنها
در سکوت
"من" زیاد است . خوانش آهنگین شعر را بر هم میزند . " تنها" هم به بند بعدی برود بهتر است :
امشب اینجا هستم
در سکوتم تنها
تو به لبخندی "شیرینش" کن
سحر"م" نزدیک است
اینها ریتم شعر را موزون و یکدست میکند . مضمون عالیست و بسادگی حس بغض و وفاداری را تصویر کرده .
برداشتم هم شخصی است . بماند برای خودم :D
محسن خان عزیز اول ازتون ممنونم که دارید شرکت می کنید.
دوم اینکه چون سابقه ی دوستی من با شما بیشتر از سابقه ی دوستیم با بقیه ی دوستانه و می دونم از نقدم ناراحت نمی شید، نظرمو می گم.
سوم اینکه شما خودت چرا نقد نکردی کار مارو؟ دست کم به عنوان یک مخاطب عام.
خب بریم سراغ نقد.
شعر شما یه شعر سپیده با دوبند.
بند اول:
نه تو در شعرمن میمانی
ونه من در راه تو
که به نظرم شروع خوبی بود. این بند راوی یک جداییست اما یک جدایی معمولی نه! جدایی یک شاعر از الهه ی شعرش. و من دوست دارم بگم فرار یک سوژه از تعریف. نه شاعر می تونه همراه بشه با اله ی شعرش و نه الهه ی شعر می تونه در شعر راوی باقی بمونه. خب این یک شروع خوبه به نظر من. از این جهت خوبه که از همون اول پتانسیل شعر شدن رو داره. دلیل این فرار سوژه از شعر می تونه ادامه ی شعر باشه.
بند دوم:
مرا مسافر درونت کردی
اعماقت تاریک
تاریکتر از دل سیاه شب...
با جمله ی اول می فهمیم که شاعر خیلی هم قرار نیست از سوژه اش دور بشه. یک وصل درونی قراره اتفاق بیوفته. اما یک تشبیه مبتذل و تکراری همه چیزو خراب کرده. تشبیه تفضیل دل به شب در سیاهی که اصلا تازه نیست.همینها به ذهنم رسید
..................
درود بر شما بانو اتیفرد بزرگوار وگرامی:x
اولا من از شما ممنونم بابت اینکه ما را قابل دونستید.خیلی ممنونم بابت نقدعلمی و به جایی که کردید...
شما همیشه به بنده لطف داشتید واین لطف و بزرگواری شما فراموش نخواهدشد:x
سلام
به پیشنهاد یکی از دوستان عزیز شعرم رو مجدد اینجا میگذارم
منتظر نظرات ارزشمندتون هستم
کنار پنجره با بغضی نهفته
شعر پرواز را می خواندم
قاصدکی نشست بر دستم
نامه ای گذاشتم بر دوشش
به سنگینی همه دلتنگی هایم
قاصدک توان رفتن ندارد
با هرم نفس هایی
سوزان از حسرت تمام سلامهای نکرده
فوتش کردم
قاصدکم مدتی است رفته
دلم می بارد!
تو را به حرمت تمام لحظه های خوبمان
پناهش باش!
من به همین دلخوشم
که عطر نفست را برایم بیاورد
محرومم نکن!
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک