وضعیت حق تکثیر و مالکیت حقوقی این کتاب مشخص نیست؛ بنابراین امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید، با ما تماس بگیرید. همچنین در صورتی که شما نسبت به این اثر محق هستید، میتوانید اجازه انتشار تمام یا بخشی از نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید، یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید. برای اطلاعات بیشتر صفحه «فروش کتاب الکترونیکی» را در بخش راهنما مطالعه کنید.
با توام ، با توخــــــــدا..
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست...
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند...
نامه ای هم بفرست
کوچه های دل من باز خلوت شده است...
قبل از اینکه برسم
دوستــی را بردند
یک نفر گفت به من: باز دیر آمده ای .... دوست قسمت شده است
با توام با تو خدا ....
یک دل قلابی ...
یک دل خیلی بد... چقدر می ارزد؟ ....
من که هرجا رفتم جار زدم : شده این قلب حراج ... بدوید... یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند.... به همین ارزانــــی
هیچ وقت اما... هیچ کس قلب مرا قرض نکرد...
هیچ کس دل نخرید...
با توام... با تو؛ خـــــدا...
پس بیا... این دل من ... مال خودت...
من که دیگر رفتم اما...
ببر این دل را...
دنبال خودت
این سماور جوش است
پس چرا می گفتی
دیگر آن خاموش است؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
دستهایت: سینی نقره نور
اشکهایم: استکانهای بلور
کاش، استکانهای مرا
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی اشک مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آماده است
« چای با طعم خدا »
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
پاشو مهمان عزیز!
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز
«عرفان نظر آهاری»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چای با طعم خدا
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست...
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند...
نامه ای هم بفرست
کوچه های دل من باز خلوت شده است...
قبل از اینکه برسم
دوستــی را بردند
یک نفر گفت به من: باز دیر آمده ای .... دوست قسمت شده است
با توام با تو خدا ....
یک دل قلابی ...
یک دل خیلی بد... چقدر می ارزد؟ ....
من که هرجا رفتم جار زدم : شده این قلب حراج ... بدوید... یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند.... به همین ارزانــــی
هیچ وقت اما... هیچ کس قلب مرا قرض نکرد...
هیچ کس دل نخرید...
با توام... با تو؛ خـــــدا...
پس بیا... این دل من ... مال خودت...
من که دیگر رفتم اما...
ببر این دل را...
دنبال خودت
باز نشد
پس چرا می گفتی
دیگر آن خاموش است؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
دستهایت: سینی نقره نور
اشکهایم: استکانهای بلور
کاش، استکانهای مرا
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی اشک مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آماده است
« چای با طعم خدا »
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
پاشو مهمان عزیز!
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز
«عرفان نظر آهاری»
تشکر