فایز دشتی
مراتن زورق است ونا خدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
رسد فایزبه ساحل یاشود غرق
نمی دانم برد ماراکجادل
تصنیف های عارف قزوینی
بگذرشبی به خلوت این همنشین درد تا شرح ان دهم که غمت با دلم چه کرد