زمستان
[quote='ضیایی']...
تا سحرگاهان، که می داند که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای..آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از ÷ی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می