دخترک کبریت فروش
وقتی پدرم این قصه را اولین بار برام خوند پنج ساله بودم۰۰۰از اون روز تا امروز هر وقت به یادش افتادم بغض راه گلوم رو بست و نم اشک چشمهام رو سوزوند۰۰۰۰خلاصه خیلی غصه خوردم۰۰۰امیدوارم این جور ماجراها فقط تو قص ها اتفاق بیفته و همه ی کودکان جهان