نامه های سرگردان
(!)زمانی که فرانک میرقهاری وارد عالم هنر شد پدرش او را به ویگن سپرد و گفت میخواهم تو از دخترم مراقبت کنی. مدتی میگذرد تا اینکه ویگن به همراه چند نفر از جمله فرانک به شمال میروند. شبی در متل قو، ویگن و فرانک سر یک میز نشسته بودند و مشغول
نامه های سرگردان
زمانی که فرانک میرقهاری وارد عالم هنر شد پدرش او را به ویگن سپرد و گفت میخواهم تو از دخترم مراقبت کنی. مدتی میگذرد تا اینکه ویگن به همراه چند نفر از جمله فرانک به شمال میروند. شبی در متل قو، ویگن و فرانک سر یک میز نشسته بودند و مشغول خور