تنهایی من کرگدنی است که تو را دوست دارد
آینه را
خاک گرفته است،
کفشهایت
کتابهایت
عینکت
و تمام شهر را
خاک گرفته است.
میدانستم
روزی باز خواهی گشت
با کفش و کتاب و عینکت
و در تمام شهر پرسه خواهی زد.
تنهایی من کرگدنی است که تو را دوست دارد
از کرم ابریشم
تا پروانه
اجبار زیبایی است.
تنهایی من کرگدنی است که تو را دوست دارد
قلب تنها زندانی است
که صاحبش را اسیر میکند.
تنهایی من کرگدنی است که تو را دوست دارد
آرام گفت:
میانمان باشد
چیزی میانمان نیست.
تنهایی من کرگدنی است که تو را دوست دارد
دروغ
برای گفتن است
و
راستی تنها
برای شنیدن.
تنهایی من کرگدنی است که تو را دوست دارد
صدای تو
صدایِ دریاست
تو حرف میزنی
و من غرق میشوم.