دیوان طاهره قرةالعین
وای به حال مُرغ دل ، دانه یکی و دام دو
محتسب است و شیخ و من ، صُحبت عشق در میان
از چه کنم مجابشان ، پخته یکی و خام دو
از رخ و زلفت ای صنم روز من است همچو شب
وای به روزگار من ، روز یکی و شام دو
ساقی ماهروی من از چه نشسته غافلی
باده ب