جیوردانو برونو
مشخصات:
نام واقعی:
تاریخ تولد:
تاریخ درگذشت:
محل تولد:
جنسیت:
ژانر:
زندگینامه
آخرین دیدگاهها
جوردانو برونو، فیلسوفی را که به حکم کلیسا به آتش کشیدند
جوردانو_برونو، فیلسوفی بود که بخاطر عقایدش، که مخالف تعلیمات کلیسای کاتولیک بود، به حکم دادگاه_تفتیش_عقاید و با موافقت پاپ_کلمنت_هشتم، در شهر رم سوزانده شد. به همین دلیل او را از #شهدای_علم میدانند. برونو، کشیش و فیلسوف مسیحی ایتالیایی، در جوانی به خدمت یک صومعه درآمد، اما بهخاطر عقاید هنجارشکناش از صومعه فرار کرد و تبدیل به چهرهای فراری و خانهبه دوش شد. او به کشورهای مختلفی سفر کرده و خرج زندگی خود را با آموزش هنر تقویت حافظه درمیآورد. برونو در کلاسهای درس خود فلسفهاش را هم ترویج میکرد، که تلفیقی از فلسفه طبیعی و علوم خفیه و عرفان بود. برونو پس از چندسال سفر و خانهبهدوشی، زمانی که تصور میکرد با پاپشدن کلمنت هشتم (اسم دوران کاردینالیاش آلدو براندینی بوده)، اوضاع آرامتر و معتدلتری بر کلیسای کاتولیک حاکم است و میتواند با کلیسا از در مصالحه درآید، به کشورش بازگشت. او با اصرار اشرافزاده ثروتمندی به نام #موچنیگو به خانه این مرد در ونیز رفت تا هنر تقویت حافظه را به او آموزش دهد. گفته میشود اینمرد عامل کلیسا برای به دام انداختن برونو بوده و سرانجام هم وقتی برونو میخواست منزلش را ترک کند، با دسیسهای باعث دستگیری او شد. اتهام برونو، ابراز تردید به اصول مسیحیت و عقاید غیر قابل قبول کلیسای کاتولیک و کفر بود، که چون توبه نکرد محکوم شد. کلیسای کاتولیک ماهها منتظر توبه کردن برونو بود، تا درباره اجرای حکم تصمیم بگیرد، که وی حاضر به بازگشت از عقاید خود و توبه کردن نشد.
* برونو پس از انتقال به رم، وارد #قلعه_سنتآنجلو شد که سالها مکان شکنجه و حبس دانشمندان و مخالفان کلیسای کاتولیک بوده است. از تاریخ قلعه سنتآنجلو با عنوان "قلب سیاهی، کانون شرارت مسیحی" یاد شده است که پر از فریاد و نعرههای دردناک افرادی است که در آن شکنجه شدهاند. ساعت ۵:۳۰ صبح ۱۹ فوریه، پنجشنبه روزی که در رم روز جشن بود، جوردانو_برونو را پای در زنجیر از قلعه بیرون آوردند. او لباس سفید بلندی پوشیده بود که تا قوزک پایش میرسید و با صلیب سنت اندرو چراغانی شده بود... مسیر بسیار شلوغ و آکنده از پرهیزگاران و کنجکاوان بود. این آدمسوزی را خیلی مهم کرده بودند. حتی نوعی خبرنامه ابتدایی چاپ شده بود تا خبر برگزاری این مراسم را به مردم بدهد:
" قرار است یک مراسم آدم سوزی قضایی سرگرم کننده انجام گیرد ".
*نسخههای این خبرنامه در میان جمعیت هیجانزده دست به دست میگشت. به جماعتی که به برونو میخندیدند و ادایش را درمیآوردند و فریاد میزدند، با آوردن نقلقولهایی از کتابهایش و گفتههای مردم باستان واکنش نشان میداد. تسلی دهندگانش، اعضای انجمن برادری سنت جان، میکوشیدند آن بگومگوها را آرام کنند و از او در برابر بیحرمتی بیشتر محافظت کنند، اما برونو به آنها اعتنا نمیکرد. در نتیجه، این راهپیمایی همگانی پس از چند دقیقه توسط خادمان عدالت متوقف شد. یکی از زندانبانها را جلو انداختند و دو زندانبان دیگر سر برونو را محکم نگه داشتند. یک سیخ دراز فلزی را در گونه چپش فرو کردند. سیخ زبانش را سوراخ کرد و از گونه راستش بیرون آمد. بعد سیخ دیگری را به طور عمودی در لبهایش نشاندند. این سیخها با هم صیلبی را میساختند.
* چند دقیقه بعد گروه راهپیمایان وارد مکان اعدام، کامپودی_فیوری، مزرعه گلها شدند، که در آن چوبهدار در گوشهای مقابل تثاتر پمپی آماده شده بود. نگهبانها، برونو را به سمت آن تیرک چوبی قطور بردند، روی آن انداختند و طناب ضخیمی را دور شانهها، سینه، کمر و پاهایش پیچیدند. پشتههای هیزم را تا چانه محکوم روی هم تلنبار کردند و مشعل را میان پاهایش گذاشتند. شعلههای آتش در آن نسیم ملایم صبحگاهی به سرعت زبانه کشید.... چند لحظه بعد، آتش به پیراهنش گرفت و بدن برونو را سوزاند. ناله خفه ناشی از درد آن مرد، از ورای جلز و ولز و ترق توروق شعلههای آتش به گوش میرسید. بعد از آنکه آتش فروکش کرد، آنچه را که از بدن برونو باقی مانده بود، با چکش کوبیدند و به گرد مبدل کردند و خاکسترهایش را به دست باد سپردند، تا هیچکس نتواند چیزی را به عنوان یادگار و بازمانده آن بدعتگذار نگه دارد. تا آنجا که به دادگاه تفتیش عقاید مربوط میشد، برونو را از صفحه زمین زدوده بود، بدنش را نابود کرده بود، حافظهاش، ایدههایش، نوشتههایش و تمام افکارش را سر به نیست کرده و روانه جهنمش کرده بود.
✔سالروز درگذشت جوردانو برونو؛ فیلسوف و فرضیهپرداز ایتالیایی
محمد امیری؛ مدیر کانال
* برگرفته از کتاب "پاپ و مرد مرتد، زندگی جوردانو برونو"، نوشته مایکل_وایت، ترجمه فروغ پوریاوری، انتشارات روشنگران، ۱۳۸۴.
@ketab_mamnouee
نامه جوردانو برونو به پاپ کلمنت هشتم؛
عالیجناب پاپ کلمنت هشتم، جانشین خودخوانده مسیح:
"" از اینکه به شما نامه مینویسم خوشحالم و میدانم این شادی پایدار نیست. زیرا بزودی جزای آن را که حداقل حبس است خواهم دید. شگفتا که به خدا میتوان نامه نوشت، اما به شما نمیتوان! پس با نگارش این نامه به خودکشى دست زده ام. و متاسفم از اینکه باید شما را " #جانشین_مسیح" خطاب کنم؛ هرچند با قید " #خودخوانده". راستی شما کجا، و خدا و مسیح و دین کجا؟ مرد مناظره ام و به مناظره دعوتتان میکنم تا انحراف و ستیزتان را با مسیح اثبات کنم. اما میدانم که به این مناظره تن نمیدهید. به این بهانه که شانی برای خود قائلید، فراتر از شان مسیح! و آن شان کذایی از مناظره با چون منی بازتان میدارد. آن شان بقدری مغرورتان ساخته که میترسم حتی این نامه را هم نخوانید. ولی چه باک!... به اصل مطلب میپردازم:
- شایع کرده اید که من به جرم ترویج اندیشه های #کالون، #لوتر و انکار تثلیث و تحسین و تایید هیئت کوپرنیکی از دین مسیح خارج و مرتد شده ام. هراسی نیست. ارتداد روی گرداندن از بندگی خداست، نه انکار آنچه در انجیل و موعظه ها و خطابه های شما و گماشتگانتان در کلیساها روز و شب برای عوامالناس خوانده و یا گفته میشود. بدبختانه گویا شما و گماشتگانتان باورتان شده که آنچه به نام دین بر مردم القا میکنید، دین است. مثلی هست که دروغگو در اثر کثرت دروغگویی، خودش هم سرانجام دروغ خودش را باور میکند. وقتی شما دروغ هایتان را باور کرده اید، دیگر چه امیدی به مردم ساده دل و عوام است که حقیقت دین را بیابند؟ سالهایی که ساکن صومعه بودم، میشنیدم که روحانیون در خلوت خویش وقتی سرخوش بودند، میگفتند:
" یک مرید خر، به از یک ده ششدانگ ".
- میپنداشتم این را به شوخی میگویند. اما بعدها دریافتم که برای ادامه حیات در کسوت روحانی، باید به دنبال جذب این مریدها باشم، تا بتوانم به حیات کلیسا و دین کمک کرده باشم! چیزی نگذشت که از صومعه گریختم و در حقیقت از خدایی که پایداری دین خود را بر حماقت، جهل عوامالناس قرارداده بود، گریزان شدم. در اصل از خدای شما عالیجناب پاپ و گماشته های کلیسایتان گریخته بودم. اما خدایی که در بیرون صومعه به آن رسیدم و او را شناختم، خدایی است که وجودش در ذرات این عالم حضور دارد.... خدایی که در بیرون کلیسا حضور دارد، خدایی که متنفر از دروغ است. خدایی است که روحانیان را به رسمیت نمیشناسد و آنان را بخاطر دریافت پول از مردم در آخرت مجازات خواهد کرد. و چه زیبا و باشکوه است روزی که مردم پاکدل درستکار روانه بهشت شوند و شما روحانیان در آتش قهر خدا بسوزید. این خدا بسیار بزرگتر، مهربانتر و بخشنده تر از خدای شما روحانیان است. خدای شما روحانیان که او را در کلیسا میپرستید کسی نیست، جز شیطان.
- شما هیچ شاخصی را برای سنجش اعمال خود به رسمیت نمیشناسید. خود را عین عدل میدانید.آیا مسیح هم اینچنین بود؟، یقین دارم مسیح هم اگر امروز در کنار من بود، مرتد میشد. زیرا از دیدن شما که به جای او نشسته اید، مطلقا به انکار مسیحیت میپرداخت و شاید هم از نبوت خویش شرمسار و پشیمان میشد!
- روزی که شیطان در کاخ شما به هیجان آمد و آتش جنگ علیه آن خلیفه نادان مسلمان را برافروخت، آیا پاپ اوربانوس نمیتوانست به جای گسیل داشتن سربازان و مردم بی گناه به جانب بیتالمقدس شعارهای خود را تعدیل کند و از در گفتگو با آن خلیفه دیوانه درآید؟ قطعا میتوانست. اما همواره در طول تاریخ جاه طلبی حاکمان دینی، با فرامین و تکلیف الهی در ستیز بوده و هست. پاپ اوربانوس با آن شعارها و نطق های معروف مهیج شیطانی ش، مسیحیان را به تصرف بیتالمقدس تحریک کرد. شورای اسقف های کلرمون هم فتوا داده بود که کشتار مسلمانان گناهان را پاک میکند و دیگر نیازی به پرداخت کفاره گناهان نیست. وقتی آن چوپان نوجوان ۱۲ ساله ساده لوح فرانسوی هزاران نوجوان را به عشق " #فتح_بیتالمقدس" بر کشتی نشاند و در دریا غرق شان کرد، اسلاف شما نه تنها مانع آن نوجوانان معصوم نشدند، بلکه تشویقشان نیز کردند و با این شعار که:
" بهشت در انتظارشان است، فریفته آن انتحار جنون آمیزشان کردند... "
- ثروت و قدرت شما که بر نیرنگ و عوامفریبی استوار گشته، سه ضلغ تثلیثی است که بخاطر انکار آن مرا مرتد میدانید. و گرنه خوب میدانید که تثلیث را نه خود و نه دیگران نمیفهمید و نمیتوانید بفهمید. میدانم که این نامه سندی برای آوارگی و شاید مرگ من باشد ودیر یا زود شومی آن گریبانگیرم خواهد شد. اما خوشحالم که آنقدر احمق نیستم تا عالیجناب پاپ را بجای خدا و بجای مسیح پیامبر و در مقام عصمت بنشانم! ""
متن نامه ترجمه شده از وبلاگ جمشید غلامی نهاد