پسری که دیو را گول زد
نویسنده:
تامارا کیت
مترجم:
محمد تقوایی
امتیاز دهید
یکی بود یکی نبود
در روزگاران گذشته پسری بود به اسم بیلی. بیلی 9 سال داشت اما قد او کوتاه بود و کمتر از 9 سال به نظر می رسید. او خیلی کوچک بود. همه او را بیلی کوچک صدا می کردند.
پدر و مادر بیلی هم عقیده داشتند که او خیلی کوچک است. به همین دلیل به او اجازه نمی دادند که هر کاری را انجام دهد. پدر بیلی یک اسب داشت. فکر می کنید که مادرش به او اجازه می داد که اسب سواری کند؟ نه، هرگز!
وقتی بیلی می خواست سوار اسب شود، مادرش می گفت:
تو خیلی کوچک هستی، دلم نمی خواهد از اسب بیفتی...
بیشتر
در روزگاران گذشته پسری بود به اسم بیلی. بیلی 9 سال داشت اما قد او کوتاه بود و کمتر از 9 سال به نظر می رسید. او خیلی کوچک بود. همه او را بیلی کوچک صدا می کردند.
پدر و مادر بیلی هم عقیده داشتند که او خیلی کوچک است. به همین دلیل به او اجازه نمی دادند که هر کاری را انجام دهد. پدر بیلی یک اسب داشت. فکر می کنید که مادرش به او اجازه می داد که اسب سواری کند؟ نه، هرگز!
وقتی بیلی می خواست سوار اسب شود، مادرش می گفت:
تو خیلی کوچک هستی، دلم نمی خواهد از اسب بیفتی...
آپلود شده توسط:
سپربلوط
1398/05/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پسری که دیو را گول زد