رسته‌ها
آخرین موج
امتیاز دهید
5 / 5
با 8 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 5
با 8 رای
كتاب‌هايي كه درباره‌ي سرگذشت پيامبران و امامان(ع) نوشته مي‌شوند، هميشه جذاب بوده‌اند. اين كتاب‌ها نگاه ما را به سرگذشت مردماني كه در كنار مردان بزرگ تاريخ زنگي كرده‌اند جهت مي‌دهند و با روايت ماجراهايي كه بر آن‌ها رفته است، ما را به فكر فرو مي‌برند. اين كتاب‌ها براي گروه‌هاي سني گوناگون نوشته شده‌اند كه هر يك از آن‌ها جلوه‌هاي متفاوتي از يك ماجرا را بيان مي‌كنند.
كتاب «آخرين موج» نيز سرگذشت قوم حضرت نوح(ع) و ماجراي معروف و حيرت‌انگيز توفان نوح را بيان مي‌كند. اين كتاب براي گروه‌هاي سني «ج» و «د» (دانش‌آموزان سال‌هاي چهارم و پنجم دبستان و دوره‌ي راهنمايي) نوشته شده است.
در ابتداي داستان با دو جوان هيزم‌شكن آشنا مي‌شويم كه براي يكي از افراد ثروتمند شهر هيزم مي‌برند و آن مرد دستمزد آن‌ها را كامل نمي‌دهد و مي‌گويد بخشي از آن را براي سهم خدايان برداشته است.
در طول گفت‌وگويي كه ميان مرد ثروتمند و جوانان هيزم‌شكن اتفاق مي‌افتد، آن مرد به جرم بي‌احترامي به خدايان دستمزد آن دو جوان را پس مي‌گيرد.
هيزم‌شكن‌ها پس از اين ماجرا زماني كه براي جمع‌آوري هيزم به جنگل مي‌روند با پيرمردي آشنا مي‌شوند كه هر روز به آنجا مي‌آيد و هيزم جمع‌ مي‌كند و در پايان روز همراه با عده‌اي ديگر اين هيزم‌ها را همراه خود مي‌برند.
اين دو جوان از روي كنجكاوي نزد پيرمرد مي‌روند و با او آشنا مي‌شوند و پيرمرد از آن‌ها مي‌خواهد كه با هم كار كنند. زماني كه جوانان تنه‌هاي درختي را كه شكسته‌اند همراه با پيرمرد مي‌برند، به جايي مي‌رسند كه عده‌ي زيادي مشغول به كارند و يك كشتي نيمه‌ساز روي زمين است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
34
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
سپربلوط
سپربلوط
1398/05/04

کتاب‌های مرتبط

دوقلوهای ناتنی
دوقلوهای ناتنی
4.7 امتیاز
از 6 رای
The Tin Woodman of Oz
The Tin Woodman of Oz
5 امتیاز
از 1 رای
شکار عقاب پیر
شکار عقاب پیر
3.8 امتیاز
از 25 رای
هفت خوان رستم
هفت خوان رستم
4.3 امتیاز
از 49 رای
قصه ها
قصه ها
4.6 امتیاز
از 18 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آخرین موج

تعداد دیدگاه‌ها:
2
خدایان طوفان نوح!
شعر سومری ترجمه شده توسط Thorkild Jacobsen، انتشار توسط دانشگاه ییل، 1987:
در آن زمان، Ziusudra یکی از پادشاه زمین بود، روزی چیزی که رویا نبود بر او ظاهر شد: سوگند به بهشت ​​و زمین، خدایان مخلوقات خود را خواهند کشت. و همانطور که زیسودرا ایستاده بود شنید، نزدیکتر بیا و به من گوش بده، بگذار یک کلمه با شما صحبت کنم و ممکن است آنچه که می گویم را درک نکنید، ممکن است شما به توصیه من توجه نکنید!
با دست ما، یک سیل بزرگ جاری خواهد شد و تمام شهرها و کشورها نابود خواهند گشت، تصمیم گرفته شده است که بشریت نابود شود. این حکم و فرمان را نمی توان لغو کرد ...
باز کپی و پیست بی امان شروع شد؟ جناب Samane12 و یه ۱۰ بیست تا پروفایل دیگه؟
آخرین موج
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک