پسر ستاره: زندگینامه پورسینا
نویسنده:
حسین فتاحی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
دو سال بود که نوح بن منصور سامانی به جای پدرش بر تخت نشسته بود. در ابتدا مردم بخارا حکومت او را جشن گرفتند، اما مدت زیادی نگذشت که جنگ ها و درگیری های امیر با سردارانش شروع شد و جان مردم بخارا را به لب رساند. امیر نوح به کمک وزیر دانشمندش، ابوالحسن عتبی، توانست سردار مقتدر و امیر لشکرش، ابوالحسن سیمجور را به قتل برساند و به این وسیله زهر چشمی از مخالفان خود بگیرد و آن ها را سر جای خود بنشاند.
عبدالله سینا، یکی از مردانی بود که در آن روزگار در دربار امیر نوح کار می کرد. عبدالله پیش از آن به پدر امیر نوح، یعنی منصور سامانی هم خدمت کرده بود. او، که مردی باتجربه و فهمیده بود، وقتی اوضاع پایتخت را شلوغ و پر از درگیری دید، سعی کرد از این درگیری ها دور باشد. برای همین پیشنهاد یکی از دوستانش در دیوانخانه را پذیرفت و از بخارا به « خرمیثن » رفت تا به کار وصول مالیات آن ناحیه بپردازد. خرمیثن روستای بزرگی در حومه بخارا بود که روستاهای کوچکتر نیز، زیر نظر حاکم آن اداره می شد. عبدالله علاوه بر این که در خرمیثن، از درگیری های داخلی دور بود، خوشبختی دیگری هم نصیبش شد. او که برای گرفتن مالیات به روستاهای اطراف خرمیثن رفت و آمد داشت، در یکی از آن روستاها به نام افشنه، با خانواده نجیب و آبرومندی آشنا شد و این آشنایی، آن قدر عمیق و صمیمی شد که عبدالله با دختر آن ها، ستاره ازدواج کرد...
بیشتر
دو سال بود که نوح بن منصور سامانی به جای پدرش بر تخت نشسته بود. در ابتدا مردم بخارا حکومت او را جشن گرفتند، اما مدت زیادی نگذشت که جنگ ها و درگیری های امیر با سردارانش شروع شد و جان مردم بخارا را به لب رساند. امیر نوح به کمک وزیر دانشمندش، ابوالحسن عتبی، توانست سردار مقتدر و امیر لشکرش، ابوالحسن سیمجور را به قتل برساند و به این وسیله زهر چشمی از مخالفان خود بگیرد و آن ها را سر جای خود بنشاند.
عبدالله سینا، یکی از مردانی بود که در آن روزگار در دربار امیر نوح کار می کرد. عبدالله پیش از آن به پدر امیر نوح، یعنی منصور سامانی هم خدمت کرده بود. او، که مردی باتجربه و فهمیده بود، وقتی اوضاع پایتخت را شلوغ و پر از درگیری دید، سعی کرد از این درگیری ها دور باشد. برای همین پیشنهاد یکی از دوستانش در دیوانخانه را پذیرفت و از بخارا به « خرمیثن » رفت تا به کار وصول مالیات آن ناحیه بپردازد. خرمیثن روستای بزرگی در حومه بخارا بود که روستاهای کوچکتر نیز، زیر نظر حاکم آن اداره می شد. عبدالله علاوه بر این که در خرمیثن، از درگیری های داخلی دور بود، خوشبختی دیگری هم نصیبش شد. او که برای گرفتن مالیات به روستاهای اطراف خرمیثن رفت و آمد داشت، در یکی از آن روستاها به نام افشنه، با خانواده نجیب و آبرومندی آشنا شد و این آشنایی، آن قدر عمیق و صمیمی شد که عبدالله با دختر آن ها، ستاره ازدواج کرد...
تگ:
پورسینا پزشک
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پسر ستاره: زندگینامه پورسینا