دیوان شاه نعمت الله ولی
نویسنده:
شاه نعمت الله ولی
مصحح:
م. درویش
امتیاز دهید
شاه نعمتالله ولی (نام کامل: سید نورالدین نعمتالله بن محمد بن کمالالدین یحیی کوه بنانی کرمانی) معروف به سید نورالدین شاه نعمتالله ولی ماهانی کرمانی (۷۳۰، ۷۳۱–۸۳۲، ۸۳۴)، صوفی بزرگ و عارفِ ایرانی بود. سلسله نعمتاللهی منسوب به اوست.
شاه نعمتالله از اقطاب و عرفای سدهٔ هشتم و نهم هجری است که طریقتی جدید در تصوف ایجاد کرد و پیروان سایر طریقتها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. او از جمله شعرای تصوف ایران و قطب دراویش نعمتاللهی است. او در طریقهٔ تصوف مؤسس سلسلهٔ مشهور نعمتاللهی است و در راه طریقت و سیر و سلوک مقامی بلند داشتهاست.
نمونه غزل:
خار بی کنگر چه کار آید مرا
راه بی رهبر چه کار آید مرا
گر نباشد مرتضی با من رفیق
خدمت قنبر چه کار آید مرا
عیسی مریم همی جویم به جان
بندگی خر چه کار آید مرا
گر نه سر باشد فدای پای او
دردسر بر سر چه کار آید مرا
خوشتر از مشک است بوی یار من
مشک یا عنبر چه کار آید مرا
خم مِی دارم مدام از حضرتش
جام یا ساغر چه کار آید مرا
بندگی سیدم چون پیشوا است
خدمت سنجر چه کار آید مرا
بیشتر
شاه نعمتالله از اقطاب و عرفای سدهٔ هشتم و نهم هجری است که طریقتی جدید در تصوف ایجاد کرد و پیروان سایر طریقتها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. او از جمله شعرای تصوف ایران و قطب دراویش نعمتاللهی است. او در طریقهٔ تصوف مؤسس سلسلهٔ مشهور نعمتاللهی است و در راه طریقت و سیر و سلوک مقامی بلند داشتهاست.
نمونه غزل:
خار بی کنگر چه کار آید مرا
راه بی رهبر چه کار آید مرا
گر نباشد مرتضی با من رفیق
خدمت قنبر چه کار آید مرا
عیسی مریم همی جویم به جان
بندگی خر چه کار آید مرا
گر نه سر باشد فدای پای او
دردسر بر سر چه کار آید مرا
خوشتر از مشک است بوی یار من
مشک یا عنبر چه کار آید مرا
خم مِی دارم مدام از حضرتش
جام یا ساغر چه کار آید مرا
بندگی سیدم چون پیشوا است
خدمت سنجر چه کار آید مرا
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان شاه نعمت الله ولی
علامه شهید مطهری(رحمة الله علیه) در باره فرقه گرایی میفرمایند: در عرفان بویژه آنجا که جنبه فرقه ای پیدا میکند، بدعتها و انحرافات زیادی میتوان یافت که با کتاب الله و سنت معتبر وفق نمیدهد.[1]
اهم رفتار و اقدامات شاه نعمت الله که تصوف را به فرقه گرایی بیشتر سوق داد عبارتند از:
الف. مرید پروری: ترویج رفتارهایی مانند: دست بوسی و پابوسی، از ویژگیهای بارز شاه نعمت الله ولی است. سید مهدی تبریزی که یکی از مریدان وی است، میگوید: «دوازده سال زیر آستانهی قصر شاه منزل داشتم و در یک ماه رمضان 61 بار ارادهی پابوسی شاه را نمودم.»[2]
ب. ثروت اندوزی: تصوف که تا قبل از شاه نعمت الله با زهد و انزوا طلبی و گوشه گیری شناخته میشد با پیدایش شاه نعمت الله دگرگون شد. ثروت وی چنان بود که حاکمان وقت از وی استمداد بر طرف نمودن مشکلات حکومت را مینمودند. در قسمتی از زندگی نامهی وی چنین آمده است: «زمانی که کرمان از جناب سید (شاه نعمت الله ولی) استدعا نمودند که خانههای خیل و حشم و خدم شما بسیار است، اجازه دهید دختران و پسران خود را به آنها بسپاریم.»[3]
فراوانی ثروت وی، اعتراض بسیاری از مردم را در پی داشت و او در پاسخ فردی که معترض به ثروت وی بود گفت:
ما را چه از اینکه ناقصی بد گویی عیبی که به ما نیست یکی صد گوید
ما آیینهایم و هر که در ما نگرد هر نیک و بدی که گوید از خود گوید.[4]
ج. موروثی کردن تصوف: شاه نعمت الله قبل از وفات، خلفا و درویشان را خواست و فرزند خودش (شاه خلیل االله) را به جای خود تعیین نمود و این منصب تا مدتی در دودمان شاه نعمت الله باقی بود. مرور حالات و رفتار شاه نعمت الله، نشان میدهد که او در پیدایش یک عرفان فرقهگرا (تصوف) نقش مهمی را ایفا کرده است. او همواره به ساخت خانقاه به جای مسجد که از عوامل اصلی تفرقه درمیان مسلمان است اصرار میورزید. و در«تفت»،«ماهان کرمان» ساختمان خانقاهی بنا کرد. او همچنین به پوشیدن صوف سفید اصرار میورزید.[5]
پینوشت:
[1]. شهید مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، انتشارات صدرا، ج 2، ص93
[2]. نور بخش کرمانی، جواد، زندگی وآثار شاه نعمت الله ولی کرمانی، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، ص170
[3]. همان، ص37
[4]. دیوان شاه نعمت الله ولی، به اهتمام محمود علمی، چاپ تهران 1328، ص 182
[5]. نور بخش کرمانی، جواد، زندگی وآثار شاه نعمت الله ولی کرمانی، انتشارات خانقاه نعمت اللهی، ص 15
تعداد بازدید 76
مدارک نشان میدهد که در زمان شاه نعمتالله ولی از شاعران و منجمان ایرانی (۱۳۳۰–۱۴۳۱ میلادی) به ترتیب سیارهها در منظومه شمسی آگاه بودهاست که میتوان به بیت زیر از اشعار شاه نعمتالله اشاره کرد: چون زحل پس مشتری، مریخ و آنگه آفتاب / باز زهره با عطارد ماه خوش سیما بود. در اینجا شاعر ترتیب زحل، مشتری، مریخ، زمین (سیاره آفتاب)[مشکوک – بحث]، زهره و عطارد را به درستی اشاره کردهاست،
گویند روزی شاه ولی سنگ پاره یی از زمین برداشته و به درویشی داد و فرمود که این سنگ را نزد جوهری برده و بپرس که قیمت این سنگ چنداست؟ چون قیمت معلوم کنی از جوهری گرفته و آن را بازآور چون درویش آن سنگ را به نظر جوهری بُرد، جوهری پارهای لعل دید که در عمرِ خود مثل آن لعل ندیده بود. قیمت آن لعل را هزار درم گفت. درویش سنگ را بازگرفته به خدمت شاه بازآورد. آن حضرت فرمود تا آن سنگِ لعل شده را صلایه نمود شربت ساخت و هر درویشی را قطره یی چشانید و فرمود:
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم صد درد را به گوشهٔ چشمی دوا کنیم
درحبسِ صورتیم و چنین شاد و خرّمیم بنگر که در سراچهٔ معنی چهها کنیم
رندانِ لاابالی و مستانِ سرخوشیم هشیار را به مجلسِ خود کی رها کنیم
موجِ محیط و گوهرِ دریای عزتیم ما میل دل به آب و گِل، آخر چرا کنیم
در دیده رویِ ساقی و در دست جامِ می باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم
ما را نَفَس چو از دمِ عشق است لاجرم بیگانه را به یکنفسی آشنا کنیم
از خود برآ و در صفِ اصحابِ ما خرام تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم
این شرح کرامات و این اشعار منتشر میشد و حافظ نیز آن را شنید. حافظ که مردی دانشمند و عارفی پاک نهاد بود این غزل را ساخت و پرداخت:
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟
البته دیگه راست ودروغش گردن اینهایی که این جفنگیاتونوشتن منم برای شما نقل قول کردم
بطوری که در طول تاریخ بعد از رخ دادن وقایع این وقایع به پیشگویی های شاه نعمت الله اضافه شده :)):)):))