نقد برنامه گتا
نویسنده:
کارل مارکس
مترجم:
صادق انصاری
امتیاز دهید
بررسی «نقد برنامه گُتا» که در آن «حاصل ۳۰ سال کار غولآسای مارکس، بنیادگذار سوسیالیسم علمی، بازتاب یافته است»، گذشته از راهیابی بهسوی آینده، پژوهشگران را در تحلیل رویدادهای جهانی تاریخی دوران ما، ازجمله پدیده «فروپاشی» راهنمایی میکند. و همین نکته اساسی است که در شرایط ویژه کنونی، ترجمه و انتشار این اثر برجسته مارکس که نسخههایی از ترجمههای قبلی آن نیز در دسترس نیست سودمند و الزامآور میکند.
سخنی از مترجم
در ماه مه ۱۸۶۳ «اتحادیه عمومی کارگران آلمان» به رهبری «فردیناند لاسال» بنیان یافت و خود او رئیس آن شد. لاسال خردهبورژوایی دمکرات، ناشر و مشاور حقوقی و نیز مبلغی زبردست بود که در میان طبقه کارگر آلمان جاذبهای داشت. او بر آن بود که برای رهایی کارگران از استثمار، «انتخابات همگانی» کفایت میکند، چرا که امکان میدهد دولت بورژوازی به «دولت آزاد» آلمان مبدل شود و اتحادیهها با کمک دولت و بر اصول عدالت به بازسازی اقتصاد جامعه بپردازند و کارگران بدون بهدست گرفتن انقلابی قدرت به سوسیالیسم دست یابند.
تکامل ذهنی لاسال در سالهای جوانی متأثر از «هگل» بود. از اینرو، در اعتقاد به «حکومت» عملاً با «بیسمارک» (۱)، صدراعظم آلمان کنار آمده بود. بدینسان، پیکار مارکس و انگلس به ضد لاسال و لاسالیها عمیقاً سرشتی اصولی داشت. فردریش انگلس مینویسد: «هرگاه بخت یاری نمیکرد و لاسال به موقع بر اثر تیراندازی کشته نمیشد کار او قطعاً به خیانت عملی به جنبش میانجامید.» (لاسال بر اثر زخمی کشنده که در جریان یک دوئل عشقی بر او وارد شد در سال ۱۸۶۴ درگذشت.)
در سالهای پایانی ۱۸۶۰، آگاهترین عناصر طبقاتی آلمان، یعنی همرزمان و شاگردان مارکس، از اتحادیه لاسالی گسستند و بر شالوده مارکسیسم به تبلیغ کارگران پرداختند و در اوت ۱۸۶۹، با برگزاری کنگرهای در شهر «آیزناخ»، «حزب سوسیال دمکرات کارگران آلمان» (۲) را بنیان نهادند. در برنامه این حزب، که از سال ۱۸۷۰ جنبش جهانی همبستگی پرولتاریا با «کمون پاریس» (۳) را رهبری میکرد، اعلام شد که آزادیهای سیاسی و انتخابات همگانی تنها یک وسیله برای طبقه کارگر است. پرولتاریا باید برای برافکندن سلطه طبقاتی و نظام کار مزدوری پیکار کند.
پس از تأمین وحدت آلمان در سالهای ۷۴۱۸۷۳، و بر اثر آن، دو حزب مخالف در فکر وحدت افتادند. رهبران لاسالی به «آیزناخی»ها پیشنهاد وحدت دادند. سرانجام در مارس ۱۸۷۵، «کنگره وحدت» در شهر «گُتا» (۴) برگزار شد. در این زمان «آوگوست ببل»، از رهبران «حزب سوسیال دمکرات کارگران آلمان»، در زندان بود؛ مارکس و انگلس در مهاجرت انگلستان بهسر میبردند و چنین بود که لاسالیها ابتکار تهیه پیشنویس «برنامه گُتا» را در دست گرفتند.
«پیشنویس» که انتشار یافت و عیوب اساسی آن آشکار گشت، به مارکس رنجشی ژرف دست داد: آنچه را که او طی سالیان دراز بر سر آنها با لاسال و لاسالیها جنگیده بود در آن برنامه یافت. انگلس نوشت: «برنامه دارای آنچنان ماهیتی است که هرگاه تصویب شود، مارکس و من هرگز قادر نخواهیم بود پیوستگی خود را با حزب جدیدی که بر این پایه بنیاد یافته است، اعلام کنیم.» در نظر او، آن برنامه «زانو زدن پرولتاریای سوسیالیست آلمان در برابر لاسالیسم» بود.
مارکس، در حالی که سخت گرفتار بود و به گفته خود او «میبایست فراتر از آنچه پزشکان اجازه دادهاند» کار کند، به نگارش «حاشیهنویسی بر برنامه حزب کارگران آلمان» که بعدها «نقد برنامه گُتا» نام گرفت پرداخت و با این اثر خود، که چند صفحهای بیش نیست «برای سراسر جنبش بینالمللی کارگری در دوران نو، یعنی در شرایط مبارزه طبقه کارگر در دولت نظامی پروس آلمان و در دورانی که باید از کمون پاریس درسهایی گرفته شود، یک برنامه پیکار ارائه کرد.»
مارکس، در صفحههایی اندک، درباره مسایل اساسی تئوری کمونیسم علمی اندیشههای مهمی را مطرح کرد: نقش دولت، انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا، دوران گذار از سرمایهداری به کمونیسم، سوسیالیسم و خطوط اصلی کمونیسم رشدیافته، تولید و توزیع کل فرآوردههای اجتماعی، انترناسیونالیسم پرولتری و حزب طبقه کارگر و .... مارکس نوشته خود را با این عبارت انجیل پایان داد: «من سخن خود را گفتم و جانم را خلاص کردم.»
در میان آثار برجسته مارکس و انگلس، پس از «مانیفست حزب کمونیست» و «سرمایه»، مهمرین سند تئوریک مارکسیسم «نقد برنامه گُتا» است. این سند در سراسر جنبش جهانی طبقه کارگر، تازگی خود را همچنان حفظ کرده است.
ممکن است کسانی چنین بیندیشند که انتقاد مارکس از نوشتهها و عبارات صد و چند سال پیش مردی بهنام فردیناند لاسال امروزه و در شرایط آغازین سده بیستویکم، دیگر چه اهمیتی دارد؟ اما پاسخ روشنی وجود دارد:
بخش تئوریک «نقد برنامه گُتا»، که هماکنون از رئوس آن سخن رفت، در واقع موضوعهای برنامهای مارکسیسم را برای جامعه کمونیستی آینده در میان میگذارد. سوسیالیسم از زمانی که پا میگیرد و اعتبار مییابد و آغاز به رشد میکند، تا زمانی که به مرحله عالیتر به کمونیسم فراروید، ناگزیر با دردهای دیرپای زایمان همراه خواهد بود؛ دردهایی که در آن زمان «قابله»ای چون مارکس توانست به آنها بیاندیشد و چگونگی را با آن صراحت و دقت ویژه خود پیشبینی کند. «نقد برنامه گُتا» نه فقط به برخی از اصول اقتصادی و مسایل سازمانی حزبی و پلمیک با لاسالیها میپردازد، بل، بهمراتب بیشتر، به آیندهای که هنوز در پیش است میاندیشد، و نه به گذشته! چنانکه لنین میکوید: مارکس، هم با پدیده ویرانی سرمایهداری که در پیش است، رودررو بود، و هم با رشد آینده کمونیسم.
همچنین ممکن است کسانی باشند که متأثر از «فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم» و هیاهوی جهانشمول «نظم نوین جهانی»، اصالت و اعتبار مارکسیسم را زیر سئوال برند: بهزعم آنها با پدیده «فروپاشی» گویا مارکسیسم امتحان خود را داده و مردود اعلام شده است، و از اینرو، «نقد برنامه گُتا» را نیز باید به تاریخ سپرد.
ببینیم خود تاریخ چه میگوید؟ تاریخ میگوید طی این یکصد و چند سال پس از مرگ مارکس، از میان اندیشمندان برون از قلمرو نفوذ جهانخواران، تاکنون کسی پیدا نشده است که با دلایلی روشن، همخوان، همهجانبه، دقیق و با همان زبان دقیق ریاضی مختص مارکس، در رد اصول پایهای «مارکسیسم» توفیق یافته باشد.
هرگاه از آنگونه تغییرات برخاسته از گذشت زمانه که هر علمی را دستخوش تحول و تکامل میکند، و مارکسیسم نیز چون یک علم از این قاعده مستثنی نیست، بگذریم، بهنظر میرسد که هیچیک از آن اصول بنیادین که «سوسالیسم علمی» بر پایه آنها تکوین یافته، اعتبار خود را از دست نداده است.
با این همه در شرایط آغازین هزاره سوم آنچه اهمیت تعیینکننده دارد و از اینرو، وظیفه اساسی پژوهشگران آرمانخواه است، و همانا بررسی آن تحولاتی است که در انطباق با دگرگونی زمانه و تغییر شرایط مادی و فرهنگی زندگی انسانها، پویایی مارکسیسم و چگونگی سمت و سوی تکامل آن را مینمایاند.
و چنین است که بررسی «نقد برنامه گُتا» که در آن «حاصل ۳۰ سال کار غولآسای مارکس، بنیادگذار سوسیالیسم علمی، بازتاب یافته است»، گذشته از راهیابی بهسوی آینده، پژوهشگران را در تحلیل رویدادهای جهانی تاریخی دوران ما، ازجمله پدیده «فروپاشی» راهنمایی میکند. و همین نکته اساسی است که در شرایط ویژه کنونی، ترجمه و انتشار این اثر برجسته مارکس را که نسخههایی از ترجمههای قبلی آن نیز در دسترس نیست سودمند و الزامآور میکند.
در عینحال، از آنجایی که ممکن است برخی از خوانندگان برای توضیح یا تفسیر این نوشته مارکس به منابع معتبر دیگر دسترسی نداشته باشند، لازم بود به ترجمه چند سند پژوهشی توضیحی در این زمینه نیز اقدام شود. بدینسان، مجموعهای که در دست دارید، علاوه بر متن اصلی «نقد برنامه گُتا» و نامههایی از انگلس در ارتباط با این سند، که همگی از مجموعه سه جلدی «منتخب آثار مارکس و انگلس» برگرفته شدهاند، شامل یک فصل ضمیمه به قلم دو تن از پژوهشگران اتحاد شوروی در توضیح «نقد برنامه گُتا» نیز هست. این فصل از کتاب که در سال ۱۹۸۸ تحت عنوان «نقد مارکس بر برنامه گُتا»، توسط انتشارات پروگرس در مسکو انتشار یافت، برگرفته شده است.
از آنجا که تاریخ انتشار کتاب نامبرده به پیش از رویداد «فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم» بازمیگردد، چه بسا نکاتی از آن برای برخی از خوانندگان بحثانگیز بهنظر برسد. با این وجود، نظر به اهمیت توضیحات تاریخی مندرج در آن، مترجم بر آن شد که بخشهایی از کتاب را بهعنوان ضمیمه در سند حاضر بگنجاند.
بدین امید که مجموعه حاضر بتواند به پویندگان راه کمونیسم و سوسیالیسم علمی، و به مبارزات آنها برای تحقق بخشیدن به جامعهای بری از ستم اجتماعی و استثمار طبقاتی، یاری رساند.
ا. برزگر
پاییز ۱۳۷۵
بیشتر
سخنی از مترجم
در ماه مه ۱۸۶۳ «اتحادیه عمومی کارگران آلمان» به رهبری «فردیناند لاسال» بنیان یافت و خود او رئیس آن شد. لاسال خردهبورژوایی دمکرات، ناشر و مشاور حقوقی و نیز مبلغی زبردست بود که در میان طبقه کارگر آلمان جاذبهای داشت. او بر آن بود که برای رهایی کارگران از استثمار، «انتخابات همگانی» کفایت میکند، چرا که امکان میدهد دولت بورژوازی به «دولت آزاد» آلمان مبدل شود و اتحادیهها با کمک دولت و بر اصول عدالت به بازسازی اقتصاد جامعه بپردازند و کارگران بدون بهدست گرفتن انقلابی قدرت به سوسیالیسم دست یابند.
تکامل ذهنی لاسال در سالهای جوانی متأثر از «هگل» بود. از اینرو، در اعتقاد به «حکومت» عملاً با «بیسمارک» (۱)، صدراعظم آلمان کنار آمده بود. بدینسان، پیکار مارکس و انگلس به ضد لاسال و لاسالیها عمیقاً سرشتی اصولی داشت. فردریش انگلس مینویسد: «هرگاه بخت یاری نمیکرد و لاسال به موقع بر اثر تیراندازی کشته نمیشد کار او قطعاً به خیانت عملی به جنبش میانجامید.» (لاسال بر اثر زخمی کشنده که در جریان یک دوئل عشقی بر او وارد شد در سال ۱۸۶۴ درگذشت.)
در سالهای پایانی ۱۸۶۰، آگاهترین عناصر طبقاتی آلمان، یعنی همرزمان و شاگردان مارکس، از اتحادیه لاسالی گسستند و بر شالوده مارکسیسم به تبلیغ کارگران پرداختند و در اوت ۱۸۶۹، با برگزاری کنگرهای در شهر «آیزناخ»، «حزب سوسیال دمکرات کارگران آلمان» (۲) را بنیان نهادند. در برنامه این حزب، که از سال ۱۸۷۰ جنبش جهانی همبستگی پرولتاریا با «کمون پاریس» (۳) را رهبری میکرد، اعلام شد که آزادیهای سیاسی و انتخابات همگانی تنها یک وسیله برای طبقه کارگر است. پرولتاریا باید برای برافکندن سلطه طبقاتی و نظام کار مزدوری پیکار کند.
پس از تأمین وحدت آلمان در سالهای ۷۴۱۸۷۳، و بر اثر آن، دو حزب مخالف در فکر وحدت افتادند. رهبران لاسالی به «آیزناخی»ها پیشنهاد وحدت دادند. سرانجام در مارس ۱۸۷۵، «کنگره وحدت» در شهر «گُتا» (۴) برگزار شد. در این زمان «آوگوست ببل»، از رهبران «حزب سوسیال دمکرات کارگران آلمان»، در زندان بود؛ مارکس و انگلس در مهاجرت انگلستان بهسر میبردند و چنین بود که لاسالیها ابتکار تهیه پیشنویس «برنامه گُتا» را در دست گرفتند.
«پیشنویس» که انتشار یافت و عیوب اساسی آن آشکار گشت، به مارکس رنجشی ژرف دست داد: آنچه را که او طی سالیان دراز بر سر آنها با لاسال و لاسالیها جنگیده بود در آن برنامه یافت. انگلس نوشت: «برنامه دارای آنچنان ماهیتی است که هرگاه تصویب شود، مارکس و من هرگز قادر نخواهیم بود پیوستگی خود را با حزب جدیدی که بر این پایه بنیاد یافته است، اعلام کنیم.» در نظر او، آن برنامه «زانو زدن پرولتاریای سوسیالیست آلمان در برابر لاسالیسم» بود.
مارکس، در حالی که سخت گرفتار بود و به گفته خود او «میبایست فراتر از آنچه پزشکان اجازه دادهاند» کار کند، به نگارش «حاشیهنویسی بر برنامه حزب کارگران آلمان» که بعدها «نقد برنامه گُتا» نام گرفت پرداخت و با این اثر خود، که چند صفحهای بیش نیست «برای سراسر جنبش بینالمللی کارگری در دوران نو، یعنی در شرایط مبارزه طبقه کارگر در دولت نظامی پروس آلمان و در دورانی که باید از کمون پاریس درسهایی گرفته شود، یک برنامه پیکار ارائه کرد.»
مارکس، در صفحههایی اندک، درباره مسایل اساسی تئوری کمونیسم علمی اندیشههای مهمی را مطرح کرد: نقش دولت، انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا، دوران گذار از سرمایهداری به کمونیسم، سوسیالیسم و خطوط اصلی کمونیسم رشدیافته، تولید و توزیع کل فرآوردههای اجتماعی، انترناسیونالیسم پرولتری و حزب طبقه کارگر و .... مارکس نوشته خود را با این عبارت انجیل پایان داد: «من سخن خود را گفتم و جانم را خلاص کردم.»
در میان آثار برجسته مارکس و انگلس، پس از «مانیفست حزب کمونیست» و «سرمایه»، مهمرین سند تئوریک مارکسیسم «نقد برنامه گُتا» است. این سند در سراسر جنبش جهانی طبقه کارگر، تازگی خود را همچنان حفظ کرده است.
ممکن است کسانی چنین بیندیشند که انتقاد مارکس از نوشتهها و عبارات صد و چند سال پیش مردی بهنام فردیناند لاسال امروزه و در شرایط آغازین سده بیستویکم، دیگر چه اهمیتی دارد؟ اما پاسخ روشنی وجود دارد:
بخش تئوریک «نقد برنامه گُتا»، که هماکنون از رئوس آن سخن رفت، در واقع موضوعهای برنامهای مارکسیسم را برای جامعه کمونیستی آینده در میان میگذارد. سوسیالیسم از زمانی که پا میگیرد و اعتبار مییابد و آغاز به رشد میکند، تا زمانی که به مرحله عالیتر به کمونیسم فراروید، ناگزیر با دردهای دیرپای زایمان همراه خواهد بود؛ دردهایی که در آن زمان «قابله»ای چون مارکس توانست به آنها بیاندیشد و چگونگی را با آن صراحت و دقت ویژه خود پیشبینی کند. «نقد برنامه گُتا» نه فقط به برخی از اصول اقتصادی و مسایل سازمانی حزبی و پلمیک با لاسالیها میپردازد، بل، بهمراتب بیشتر، به آیندهای که هنوز در پیش است میاندیشد، و نه به گذشته! چنانکه لنین میکوید: مارکس، هم با پدیده ویرانی سرمایهداری که در پیش است، رودررو بود، و هم با رشد آینده کمونیسم.
همچنین ممکن است کسانی باشند که متأثر از «فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم» و هیاهوی جهانشمول «نظم نوین جهانی»، اصالت و اعتبار مارکسیسم را زیر سئوال برند: بهزعم آنها با پدیده «فروپاشی» گویا مارکسیسم امتحان خود را داده و مردود اعلام شده است، و از اینرو، «نقد برنامه گُتا» را نیز باید به تاریخ سپرد.
ببینیم خود تاریخ چه میگوید؟ تاریخ میگوید طی این یکصد و چند سال پس از مرگ مارکس، از میان اندیشمندان برون از قلمرو نفوذ جهانخواران، تاکنون کسی پیدا نشده است که با دلایلی روشن، همخوان، همهجانبه، دقیق و با همان زبان دقیق ریاضی مختص مارکس، در رد اصول پایهای «مارکسیسم» توفیق یافته باشد.
هرگاه از آنگونه تغییرات برخاسته از گذشت زمانه که هر علمی را دستخوش تحول و تکامل میکند، و مارکسیسم نیز چون یک علم از این قاعده مستثنی نیست، بگذریم، بهنظر میرسد که هیچیک از آن اصول بنیادین که «سوسالیسم علمی» بر پایه آنها تکوین یافته، اعتبار خود را از دست نداده است.
با این همه در شرایط آغازین هزاره سوم آنچه اهمیت تعیینکننده دارد و از اینرو، وظیفه اساسی پژوهشگران آرمانخواه است، و همانا بررسی آن تحولاتی است که در انطباق با دگرگونی زمانه و تغییر شرایط مادی و فرهنگی زندگی انسانها، پویایی مارکسیسم و چگونگی سمت و سوی تکامل آن را مینمایاند.
و چنین است که بررسی «نقد برنامه گُتا» که در آن «حاصل ۳۰ سال کار غولآسای مارکس، بنیادگذار سوسیالیسم علمی، بازتاب یافته است»، گذشته از راهیابی بهسوی آینده، پژوهشگران را در تحلیل رویدادهای جهانی تاریخی دوران ما، ازجمله پدیده «فروپاشی» راهنمایی میکند. و همین نکته اساسی است که در شرایط ویژه کنونی، ترجمه و انتشار این اثر برجسته مارکس را که نسخههایی از ترجمههای قبلی آن نیز در دسترس نیست سودمند و الزامآور میکند.
در عینحال، از آنجایی که ممکن است برخی از خوانندگان برای توضیح یا تفسیر این نوشته مارکس به منابع معتبر دیگر دسترسی نداشته باشند، لازم بود به ترجمه چند سند پژوهشی توضیحی در این زمینه نیز اقدام شود. بدینسان، مجموعهای که در دست دارید، علاوه بر متن اصلی «نقد برنامه گُتا» و نامههایی از انگلس در ارتباط با این سند، که همگی از مجموعه سه جلدی «منتخب آثار مارکس و انگلس» برگرفته شدهاند، شامل یک فصل ضمیمه به قلم دو تن از پژوهشگران اتحاد شوروی در توضیح «نقد برنامه گُتا» نیز هست. این فصل از کتاب که در سال ۱۹۸۸ تحت عنوان «نقد مارکس بر برنامه گُتا»، توسط انتشارات پروگرس در مسکو انتشار یافت، برگرفته شده است.
از آنجا که تاریخ انتشار کتاب نامبرده به پیش از رویداد «فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم» بازمیگردد، چه بسا نکاتی از آن برای برخی از خوانندگان بحثانگیز بهنظر برسد. با این وجود، نظر به اهمیت توضیحات تاریخی مندرج در آن، مترجم بر آن شد که بخشهایی از کتاب را بهعنوان ضمیمه در سند حاضر بگنجاند.
بدین امید که مجموعه حاضر بتواند به پویندگان راه کمونیسم و سوسیالیسم علمی، و به مبارزات آنها برای تحقق بخشیدن به جامعهای بری از ستم اجتماعی و استثمار طبقاتی، یاری رساند.
ا. برزگر
پاییز ۱۳۷۵
آپلود شده توسط:
ardeshirjam
1398/02/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نقد برنامه گتا