تهران در آتش، کابینه قوام و حوادث سی ام تیر
نویسنده:
محمد ترکمان
امتیاز دهید
از متن کتاب:
مجله خواندنی ها در چند مقاله تحت عنوان "اسرار مهمی از وقایع سی تیر 1331 که تاکنون فاش نشده" در اولین سالگرد 30 تیر به قلم علی اصغر امیرانی، حقایقی را در این باره افشا نمود. از جمله در شماره 87 سال 13 خواندنیها نوشت:
"اکنون تقریبا روشن شده در راس عواملی که منجر به روی کار آمدن قوام السلطنه و پیشامد وقایع 30 تیر گردید قبل از همه والا حضرت اشرف و ملکه مادر و بعد سیاست خارجی نقش مهمی را به عهده داشته اند."
نویسنده فوق 7 ماه از وقایع 30 تیر به عقب رفته و به نقل از روزنامه ایران ما مورخ 29 آذر 1330 می نویسد:
"روز دوشنبه دکتر مصدق، آقای اعلاء وزیر دربار را خواسته و گله زیادی از دربار کرده، گفته است علیا حضرت ملکه مادر و والا حضرت اشرف با اغلب نمایندگان مخالف دولت در مجلس ارتباط سیاسی نزدیک دارند و مخالفین دولت را پیوسته تحریک و تشویق می کنند و آقای میدلتون، کاردار سفارت انگلیس نقشه های مخالف آمیز خود را در دربار طرح می کند. اگر ارتباط دربار با وکلای مخالف دولت قطع نشود، من با بیان علت استعفای خود برای مردم، کناره گیری خواهم کرد..."
بیشتر
مجله خواندنی ها در چند مقاله تحت عنوان "اسرار مهمی از وقایع سی تیر 1331 که تاکنون فاش نشده" در اولین سالگرد 30 تیر به قلم علی اصغر امیرانی، حقایقی را در این باره افشا نمود. از جمله در شماره 87 سال 13 خواندنیها نوشت:
"اکنون تقریبا روشن شده در راس عواملی که منجر به روی کار آمدن قوام السلطنه و پیشامد وقایع 30 تیر گردید قبل از همه والا حضرت اشرف و ملکه مادر و بعد سیاست خارجی نقش مهمی را به عهده داشته اند."
نویسنده فوق 7 ماه از وقایع 30 تیر به عقب رفته و به نقل از روزنامه ایران ما مورخ 29 آذر 1330 می نویسد:
"روز دوشنبه دکتر مصدق، آقای اعلاء وزیر دربار را خواسته و گله زیادی از دربار کرده، گفته است علیا حضرت ملکه مادر و والا حضرت اشرف با اغلب نمایندگان مخالف دولت در مجلس ارتباط سیاسی نزدیک دارند و مخالفین دولت را پیوسته تحریک و تشویق می کنند و آقای میدلتون، کاردار سفارت انگلیس نقشه های مخالف آمیز خود را در دربار طرح می کند. اگر ارتباط دربار با وکلای مخالف دولت قطع نشود، من با بیان علت استعفای خود برای مردم، کناره گیری خواهم کرد..."
آپلود شده توسط:
شازده
1398/03/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تهران در آتش، کابینه قوام و حوادث سی ام تیر
صبح روز ۳۰ تیر بود مردم از اطراف و اکناف تهران به طرف مجلس راه افتادند. جلو دادگستری آمدیم. در آنجا، سرهنگ طاهری، افسر شهربانی آدم قسی القلبی بود که با عدهای نیروی سوار بر اسب ایستاده بود در آن موقع پاسبانها سوار اسبها میشدند. صدای نعل اسبها، روی آسفالت ایجاد وحشت و رعب در میان مردم میکرد. کسانی که آمدند بیشتر جوانهای بازار بودند یک عده هم ما بودیم...اولین گلوله شلیک شد. جوانی بر زمین افتاد. شلیک گلوله توسط پاسبانها بود. پاسبانها فرار کردند. از جنازه خون میریخت. چه کسی بود نمیشناختیم. زیر جنازه را گرفتیم و از جلو دادگستری حرکت کردیم آمدیم طرف باب همایون سابق. چشم مردم به خون افتاده بود. کسی کشته شده بود. اصلا جلو مردم نیرویی نمیتوانست مقاومت کند، سیل جمعیت از توپخانه به سمت لاله زار آمد. وسط لاله زار دوباره پلیس حمله کرد. دومین نفر در لاله زار کشته شد.
در این هنگام جوانکی از حزب زحمتکشان آن موقع بیرون آمد. لباس دانشجویی دبیرستان نظام به تن داشت. نام او امیر بیجار بود. او را میشناختیم. از ورزشکاران بود. فریاد زد: «درود بر مصدق»، «یا مرگ یا مصدق» که بلافاصله با گلوله او را زدند. امیر بیجار افتاد. با این که سالها از آن حادثه گذشته اما هر وقت یاد آن صحنه می افتم بی اختیار متاثر میشوم. امیر بیجار با خون خود نوشت «یا مرگ یا مصدق» و تمام کرد.
دیگر کسی کوشش بدهکار نبود. گلوله از اطراف میآمد. خیلیها کف نهر یا کف خیابان خوابیده بودند. در خیابان سفی علیشاه با عباس لؤلؤ بودم. دوتایی بودیم که گلوله زدند، خورد به عباس لؤلؤ و افتاد توی نهر. پلیس عقب نشینی کرد. من با رفیقم رضایی جنازه عباس را برداشتیم و روی شانه گرفتیم. از پشت خیابان صفی علیشاه رفتیم گفتند ببرید اینجا یک بیمارستان است. البته ما نمیدانستیم بیمارستان شهربانی بود. عباس لؤلؤ را که خواباندیم روی تخت بیمارستان دیدیم جان داد...تمام لباس ما خونین بود.
و بعد آمدیم بیرون تو خیابانها. شعار بسیارزیاد بود ولی پاسبانها و نیروهای انتظامی در خیابان نبودند. همه گرسنه و تشنه پراکنده بودند. دیگر رمق نداشتیم ولی آن قدر تحت تاثیر عظمت آن روز قرار گرفته بودیم که توجه نداشیم چه میشود.
تقریبا ساعت چهار بعداز ظهر بود. دیدیم یک ماشین به سرعت سناتور ظهیراسلام را همراه خود میآورد.آمدیم جلوی مجلس شورا. ظهیرالاسلام از ماشین آمد پایین و گفت: «آقایان شاه اجازه داد مصدق بیاید، بروید خانه تان» این را گفت و رفت تو مجلس. یک ربع بعد مهندس حسیبی از داخل مجلس جلو نردههای مجلس فریاد زد: «...قوام السلطنه استعفا کرد» با تشکیل جلسه، مجلس به دکتر مصدق ابراز تمایل کرد. همه مردم ریختند کلانتری ٢ روبروی مسجد سپهسالار راگرفتند. مردم آن شب شهر را نگه داشتند. سر چهارراهها، مردم ایستاده بودند راهنمایی میکردند. تاریخ را که نگاه میکنی میبینی در آن شب یک دکان چپاول نشد. یک شیشه شکسته نشد. شاید آن شب امنترین شبهایی بود که در تهران گذشته است.
بعد از اعلام رای تمایل مجلس بلافاصله دکتر مصدق از رادیو پیام داد و ضمن تشکر و قدردانی از مردم خواست که آرامش و نظم عمومی را حفظ کنند و به منازلشان بروند. وقتی مصدق پیام را داد، متوجه شدیم که شاه تا ظهر آن روز باز مصر بود که اگر قوام السلطنه نمی تواند با سیدضیاءالدین وارد مذاکره شود ولی سیدضیاءالدین گفته بود آقا دیگر کار از کارگذشته است.
خاطرات حسین شاه حسینی
مصدق، دولت ملی و کودتا- عزت الله سحابی، ص ۸۸-۹۰