شاعری در هجوم منتقدان
نویسنده:
محمدرضا شفیعی کدکنی
امتیاز دهید
شاعری در هجوم منتقدان با عنوان فرعی نقد ادبی در سبک هندی پیرامون شعر حزین لاهیجی عنوان کتابیاست نوشتۀ محمدرضا شفیعی کدکنی که به نقد و تحلیل شعر حزین لاهیجی و منتقدان وی میپردازد.
در ابتدای فصل حزین در عصر ما آمده:
حدود چهل سال پیش ازین، وقتی مردی سالخورده، چند غزل از غزلهای حزین لاهیجی را با تغییر تخلّص، بهنام خود انتشار داد، نیما یوشیج، آن پیشاهنگ شعر نو فارسی، گفت: «بزرگترین غزلسرایی که تاکنون دیدهام» اوست... انتشار مقداری از غزلهای حزین، بهنام یک تن از اهالی عصر ما، در آن ایّام، غوغایی در محافل ادب برانگیخته بود. روزی از روزهای سال ۱۳۴۰ که در کتابخانۀ آستان قدس رضوی بودم، ناگهان متوجه شدم که یکی از ابیاتی که بهنام آن استاد در حافظه دارم، در این تذکره بهنام حزین لاهیجی آمدهاست. تمام غزلهای برجستهای که بهنام این «شاعر بزرگ معاصر» بنده و همۀ شعردوستان عصر، در دفترها و حافظههای خود ثبت کردهایم، بدون کوچکترین تغییری، در دیوان حزین موجود است.
بیشتر
در ابتدای فصل حزین در عصر ما آمده:
حدود چهل سال پیش ازین، وقتی مردی سالخورده، چند غزل از غزلهای حزین لاهیجی را با تغییر تخلّص، بهنام خود انتشار داد، نیما یوشیج، آن پیشاهنگ شعر نو فارسی، گفت: «بزرگترین غزلسرایی که تاکنون دیدهام» اوست... انتشار مقداری از غزلهای حزین، بهنام یک تن از اهالی عصر ما، در آن ایّام، غوغایی در محافل ادب برانگیخته بود. روزی از روزهای سال ۱۳۴۰ که در کتابخانۀ آستان قدس رضوی بودم، ناگهان متوجه شدم که یکی از ابیاتی که بهنام آن استاد در حافظه دارم، در این تذکره بهنام حزین لاهیجی آمدهاست. تمام غزلهای برجستهای که بهنام این «شاعر بزرگ معاصر» بنده و همۀ شعردوستان عصر، در دفترها و حافظههای خود ثبت کردهایم، بدون کوچکترین تغییری، در دیوان حزین موجود است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شاعری در هجوم منتقدان
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟ با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از «حزین» است امروز کوه و صحرا مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد