رسته‌ها
او فقط جو می خواست
امتیاز دهید
5 / 4.9
با 8 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.9
با 8 رای
✔در ابتدای کتاب می خوانیم:
غلام مادرش را هرگز ندیده بود. سیزده ساله بود که پدرش مرد. پیش از آن "پسر قُمبُل" صدایش می زدند و بعد نام کوچکش جایگزین کلمه پسر شد.
او وارث منحصر به فرد پدرش بود. خانه اش، اسب لاغرش، گاری زهوار دررفته اش، نامش و همه چیزش.
خانه اش متشکل بود از مستراحی مخروبه، حیاطی کوچک و اتاقی محقر و کاهگلی که با مقداری چوب و تخته به دو قسمت تقسیم شده بود: نیمی از آن غلام و نیمی از آن اسب. اسب اما برخی اوقات به حریم صاحبش تجاوز می کرد و گاه همانجا تپاله می انداخت. نیمه غلام سکویی بلند داشت که با کهنه پلاسی، به جا مانده از پدرش، مفروش بود. او هر سحرگاه اسب را به گاری می بست و به دنبال کار از خانه بیرون می زد و شامگاه با مقداری علوفه، یک نان سنگک، یک کاسه ماست یا اندکی پنیر بازمی گشت. ابتدا به اسبش آب و علوفه می داد، سپس خودش غذا می خورد و از یکنواختی شکایتی نداشت.
در پی تکرار تکرارها، یک روز متوجه شد اسبش می لنگد. با نگرانی به چراغعلی، گاریچی پیر، مراجعه کرد و از او راهنمایی خواست. چراغعلی را از کودکی می شناخت. دوست نزدیک پدرش بود و بعد از مرگ او، سرپرست، راهنما و مشاورش...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
244
آپلود شده توسط:
.hanieh
.hanieh
1398/03/29

کتاب‌های مرتبط

مسیر سخت با تو بودن
مسیر سخت با تو بودن
5 امتیاز
از 1 رای
گذرگاه زندگی
گذرگاه زندگی
3.5 امتیاز
از 8 رای
مقدس لاس وگاس
مقدس لاس وگاس
4.2 امتیاز
از 5 رای
دختر چشم طلایی
دختر چشم طلایی
4.1 امتیاز
از 56 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی او فقط جو می خواست

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
او فقط جو می خواست
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک