هرگز کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکن: تجربه ها و داستان های مدیریت
نویسنده:
ابراهیم میرخورسندی لنگرودی
امتیاز دهید
نویسنده در این کتاب با ارائة داستانهایی کوتاه تلاش دارد تا مسائل و مباحث روز مدیریت را مورد بررسی قرار داده و راهکارهایی را در جهت رسیدن به مدیریت کارآمد عرضه کند. نقطة مشترک تمامی این داستانها انتقال این مطالب است که دیدگاه انسانها در برخورد با کار و زندگی و همچنین رسیدن به موفقیت بسیار کارساز است. همچنین هر یک از این داستانها مجموعهای از پیامهای اخلاقی و آموزشی را در حوزه مدیریت به مخاطبان منتقل میکند. شایان ذکراست که در ابتدای هر داستان نیز کلیاتی به صورت مختصر در رابطه با موضوع داستان، آورده شده است.
بخشی از متن کتاب:
شیری در جنگل در حال استراحت بود. موشی جلویش ظاهر شد. موش دستپاچه شد و به طرف شیر رفت و شیر او را گرفت. موش فریاد زد: «من را رها کن، قول میدهم روزی به شما کمک کنم.» شیر تعجب کرد چگونه این موش کوچک میتواند به او کمک کند. در هر صورت او را آزاد کرد. چند روز بعد، شیر در دام شکارچی گرفتار شد و نمیتوانست خود را آزاد کند. او مدام نعره میکشید. موش صدای نعره را شنید و با دندانهایش تور را پاره کرد و شیر آزاد شد. موش گفت: «یادت هست گفتم روزی به شما کمک خواهم کرد؟ تو آن وقت خندیدی، حالا دیدی که موش میتواند به شیر کمک کند.»
بیشتر
بخشی از متن کتاب:
شیری در جنگل در حال استراحت بود. موشی جلویش ظاهر شد. موش دستپاچه شد و به طرف شیر رفت و شیر او را گرفت. موش فریاد زد: «من را رها کن، قول میدهم روزی به شما کمک کنم.» شیر تعجب کرد چگونه این موش کوچک میتواند به او کمک کند. در هر صورت او را آزاد کرد. چند روز بعد، شیر در دام شکارچی گرفتار شد و نمیتوانست خود را آزاد کند. او مدام نعره میکشید. موش صدای نعره را شنید و با دندانهایش تور را پاره کرد و شیر آزاد شد. موش گفت: «یادت هست گفتم روزی به شما کمک خواهم کرد؟ تو آن وقت خندیدی، حالا دیدی که موش میتواند به شیر کمک کند.»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هرگز کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکن: تجربه ها و داستان های مدیریت