ماجراهای نخودی، جلد 8، سقوط حاکم
نویسنده:
حمید عاملی
امتیاز دهید
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدای مهربون توی زمین و آسمون هیچکس نبود.
در روز و روزگارات خیلی دور پسری بود به اسم نخودی که اگه قد و هیکلش کوچک و کوتاه بود اما عقل و هوشش زیاد و شهامتش بسیار بود.
بابای نخودی را که چوپانی پیر و زحمتکش بود، ماموران بیرحم حاکم ظالم شهر در زمانیکه نخودی بیش از پنج یا شش سال نداشت، کشته بودند و نخودی از همان دوران کودکی بنا به وصیت پدرش تصمیم گرفته بود تا انتقام خون پدرش را از حاکم ظالم بگیرد...
بیشتر
در روز و روزگارات خیلی دور پسری بود به اسم نخودی که اگه قد و هیکلش کوچک و کوتاه بود اما عقل و هوشش زیاد و شهامتش بسیار بود.
بابای نخودی را که چوپانی پیر و زحمتکش بود، ماموران بیرحم حاکم ظالم شهر در زمانیکه نخودی بیش از پنج یا شش سال نداشت، کشته بودند و نخودی از همان دوران کودکی بنا به وصیت پدرش تصمیم گرفته بود تا انتقام خون پدرش را از حاکم ظالم بگیرد...
آپلود شده توسط:
MohammadAemmi
1397/06/10
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ماجراهای نخودی، جلد 8، سقوط حاکم