تاریخ نقد جدید - جلد 3
نویسنده:
رنه ولک
مترجم:
سعید ارباب شیرانی
امتیاز دهید
وقتی به زندگی ولک از ابتدای تحصیلات تا آخر کار نگاه میکنیم، مثل اینکه او از همان ابتدا تصمیم گرفته بود تا تاریخ نقد جدیدی بنویسد. این موضوع نه تنها در تحصیلات بلکه در مقالاتی که نوشته و کارهایی که کرده کاملا واضح است. مقالاتی که از ولک چاپ شده در آثار قبلی او یک نوع تمرین برای اوست که روزی تاریخ نقد جدید را بنویسد. البته تاریخ بعضی از این مقالات هم تقریبا همزمان با جلد اول و دوم تاریخ نقدجدید است. اما به هر حال خودش را برای این کار آماده میکند. ولک از نظر خانوادگی، فرهنگی و زباندانی شاید بهترین فردی بود که میتوانست به این کار دست بزند. تعداد زبانهایی که او میدانست استثنایی است. ولک در ۲۳ سالگی دکترایش را گرفت. بعد به انگلیس و امریکا برای مطالعه رفت و اینها همه به او مطالبی را اضافه کرد. زمانی که در پراگ دکترا گرفت، با محفل زبانشناسان پراگ همکاری میکرد و از آن طریق با فرمالیستهای روس آشنا شد. بنابراین همه اینها به صورتی ولک را برای نوشتن تاریخ نقد آماده میکند. اگر تاریخ نقد را بخوانید وسعت اطلاعات او خیرهکننده است نه تنها درباره ادبیات که درباره فرهنگ مغرب زمین به طور کلی اعجابآور است.
فقط مسئله این نیست که راجع به نظریهپردازان و منتقدان صحبت میکند، راجع به حرفهایی که آنها درباره داستانها و شعرها و نمایشنامهها هم زدند، صحبت میکند و در مواردی با آنها به بحث میپردازد. یعنی ولک نه تنها تمام آثار این منتقدان را خوانده و منتقدان دیگر را، بلکه راجع به تمام ادبیات مغرب زمین از دوران یونان باستان تا امروز آگاهی دارد. در زمینه فلسفه هم آگاهی دارد و اولین کتاب او درباره کانت و تاثیر او بر رمانتیکهای انگلیس بود. اگر بخواهیم تاکید خاصی بکنیم تاکیدی است که او بر فلسفه آلمان دارد. این چیزی است که در کتابهایی که درباره نقد دو قرن اخیر در انگلیس نوشته شده، به آن توجه نشده بود. کمتر کسی توجه کرده بود که میزان دین کولریج به فلاسفه آلمانی تا چه حد است. ولک است که به این مسئله نکته به نکته میپردازد. بعضی از منتقدان انگلیسی هم زیاد خوششان نیامد و حملاتی به ولک کردند. مسئله دیگری که درباره ولک مهم است، علاقهای است که به ادبیات تطبیقی داشت و اینکه معتقد بود که ادبیات نمیتواند محدود به زمان و مرزهای جغرافیایی و ملیت و قومیت باشد. به خصوص در فرهنگ وسیع مغرب زمین، افراد روی هم تاثیر میگذارند. بنابراین اگر بخواهیم مسائل را فقط به ادبیات فرانسوی، ادبیات روس، ادبیات آلمان محدود کنیم، مقداری از واقعیت را نادیده میگیریم. کاری که ولک کرد و از این نظر هم اهمیت خاص دارد این است که ولک به نوعی پایهگذار نحله جدید ادبیات تطبیقی در امریکا است.
فقدان سنت نقدنویسی در زبان فارسی
من معتقدم که مترجم وظایفی دارد غیر از برگردان متن از یک زبان به زبان دیگر، به خصوص در کشورهایی مثل ما که مرجع به راحتی در اختیار خواننده نیست، من حق ندارم کتابی را ترجمه کنم و یک مشت اسم و مفاهیم ناشناس را دنبال هم بگذارم و برای چاپ بفرستم. اگر دنبال پول هم باشم ترجمههای راحتتری هست. بنابراین لازم است که این توضیحات داده شود و گاهی پیدا کردن این توضیحات مشکل است. یک نکته تاسفانگیز در زبان فارسی، فقدان سنت نقدنویسی در ادبیات فارسی است. عجیب است که ادبیاتی با چنین غنایی، سنت نقدنویسی نداشته باشد. ما هنوز ترجمهای از رساله ابنسینا درباره شعر نداریم. واقعا باعث شرم است. من دو یا سه ترجمه از این رساله به انگلیسی با شرح و مقایسه آن با کتاب بوطیقای ارسطو سراغ دارم. تنها چیزی که خبر دارم این است که مرحوم دانشپژوه سالها پیش در سخن شروع به ترجمه کوتاهی از این کار کرد که بعد هم رها شد.
سعید اربابشیرانی
بیشتر
فقط مسئله این نیست که راجع به نظریهپردازان و منتقدان صحبت میکند، راجع به حرفهایی که آنها درباره داستانها و شعرها و نمایشنامهها هم زدند، صحبت میکند و در مواردی با آنها به بحث میپردازد. یعنی ولک نه تنها تمام آثار این منتقدان را خوانده و منتقدان دیگر را، بلکه راجع به تمام ادبیات مغرب زمین از دوران یونان باستان تا امروز آگاهی دارد. در زمینه فلسفه هم آگاهی دارد و اولین کتاب او درباره کانت و تاثیر او بر رمانتیکهای انگلیس بود. اگر بخواهیم تاکید خاصی بکنیم تاکیدی است که او بر فلسفه آلمان دارد. این چیزی است که در کتابهایی که درباره نقد دو قرن اخیر در انگلیس نوشته شده، به آن توجه نشده بود. کمتر کسی توجه کرده بود که میزان دین کولریج به فلاسفه آلمانی تا چه حد است. ولک است که به این مسئله نکته به نکته میپردازد. بعضی از منتقدان انگلیسی هم زیاد خوششان نیامد و حملاتی به ولک کردند. مسئله دیگری که درباره ولک مهم است، علاقهای است که به ادبیات تطبیقی داشت و اینکه معتقد بود که ادبیات نمیتواند محدود به زمان و مرزهای جغرافیایی و ملیت و قومیت باشد. به خصوص در فرهنگ وسیع مغرب زمین، افراد روی هم تاثیر میگذارند. بنابراین اگر بخواهیم مسائل را فقط به ادبیات فرانسوی، ادبیات روس، ادبیات آلمان محدود کنیم، مقداری از واقعیت را نادیده میگیریم. کاری که ولک کرد و از این نظر هم اهمیت خاص دارد این است که ولک به نوعی پایهگذار نحله جدید ادبیات تطبیقی در امریکا است.
فقدان سنت نقدنویسی در زبان فارسی
من معتقدم که مترجم وظایفی دارد غیر از برگردان متن از یک زبان به زبان دیگر، به خصوص در کشورهایی مثل ما که مرجع به راحتی در اختیار خواننده نیست، من حق ندارم کتابی را ترجمه کنم و یک مشت اسم و مفاهیم ناشناس را دنبال هم بگذارم و برای چاپ بفرستم. اگر دنبال پول هم باشم ترجمههای راحتتری هست. بنابراین لازم است که این توضیحات داده شود و گاهی پیدا کردن این توضیحات مشکل است. یک نکته تاسفانگیز در زبان فارسی، فقدان سنت نقدنویسی در ادبیات فارسی است. عجیب است که ادبیاتی با چنین غنایی، سنت نقدنویسی نداشته باشد. ما هنوز ترجمهای از رساله ابنسینا درباره شعر نداریم. واقعا باعث شرم است. من دو یا سه ترجمه از این رساله به انگلیسی با شرح و مقایسه آن با کتاب بوطیقای ارسطو سراغ دارم. تنها چیزی که خبر دارم این است که مرحوم دانشپژوه سالها پیش در سخن شروع به ترجمه کوتاهی از این کار کرد که بعد هم رها شد.
سعید اربابشیرانی
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تاریخ نقد جدید - جلد 3