1367
نویسنده:
بهرام حیدری
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
«... چرا اینجا خفهشون بکنیم یا با گاز بکشیمشون که هم دردسر لش کشیشون به جونمون باشه و هم وجودمون بهم بخوره؟...به چار-پنج نفرشون میگیم اگه میخوایین اعدام نشین، باید اعدامیهائی رو که نشونتون میدیم اعدام کنین! وقتی کار رو انجام دادن، به یکیشون میگیم سه-چار نفر دیگه رو بکشه و این کار رو که کرد، اونوقت دست و پای خودش رو میگیریم پرتش میکنیم روی باقی و خاک می ریزیم روشون!...»
چشم ها به دست «مسئول ارشاد» رفته که دارد هندوانه را به دو نیم میکند و نگرانیِ چشمها از احتمالِ خوب نبودن هندوانه، به پیدا شدنِ سرخیِ سرشارِ هندوانه برطرف میشود و به صدا میآیند:«به! خون! عالی! مثل خون! مثل خودِ خون!» و همه آب دهان فرو بردهاند و آب دهان فرو میبرند و در انباشتگیِ ذهنشان از شهدِ هندوانه، جوانان فراوانی به حال جان کندن میجنبند و زیر و بالا میشوند...دست به طرف هندوانه دراز میکنند. هر دستی قطعۀ مربّع شکلی را بیرون میکشد که با بیرون کشیده شدن، دراز و مستطیل مانند میشود و مثل جسدی از اجسادِ خون آلود غوطه ور در ذهن میشود. صاحب هر دست، مشغولیّت حالیّه خود را «امرِ مهمِ» فرو بردنِ هر چه بیشتر و هر چه زودترِ قطعات هندوانه میبیند و مشغولیّت فکری خود را فکر شیرینِ «اضافه کار» و «انعامِ» بعد از کشتار میبیند...شب است و روی بلندی زندان نشستهاند و به حالِ دهان بهم زدن و با زمینه صدای دهانها، گاهگاهی نگاهشان به پائین-پائینهای خیلی افتادۀ شهر میرود و نگاهِ قدرت و تحقیر میشود. شهری که مثل حاصلِ فتحی عظیم به چنگشان افتاده است، سراسر پیکر سیاهش با نقطه نقطههای نور-با نقطه نقطه های نورِ واقعیت-سوراخ سوراخ و نشاندار شده است....
سالها و سالهاست که برای راندن و رساندن پیکرۀ سیاه شهر به معنای کنونی، گیاهان پیکره را مرتباً «وجینِ اسلامی» کردهاند و به برآورده شدن کامشان، برای ادامۀ تسلّط خود و تسلیم و خواری بی قید و شرطِ شهر، حالا را لازم دیدهاند که کشتاری یا قتل عامی به راه بیندازند...
بیشتر
«... چرا اینجا خفهشون بکنیم یا با گاز بکشیمشون که هم دردسر لش کشیشون به جونمون باشه و هم وجودمون بهم بخوره؟...به چار-پنج نفرشون میگیم اگه میخوایین اعدام نشین، باید اعدامیهائی رو که نشونتون میدیم اعدام کنین! وقتی کار رو انجام دادن، به یکیشون میگیم سه-چار نفر دیگه رو بکشه و این کار رو که کرد، اونوقت دست و پای خودش رو میگیریم پرتش میکنیم روی باقی و خاک می ریزیم روشون!...»
چشم ها به دست «مسئول ارشاد» رفته که دارد هندوانه را به دو نیم میکند و نگرانیِ چشمها از احتمالِ خوب نبودن هندوانه، به پیدا شدنِ سرخیِ سرشارِ هندوانه برطرف میشود و به صدا میآیند:«به! خون! عالی! مثل خون! مثل خودِ خون!» و همه آب دهان فرو بردهاند و آب دهان فرو میبرند و در انباشتگیِ ذهنشان از شهدِ هندوانه، جوانان فراوانی به حال جان کندن میجنبند و زیر و بالا میشوند...دست به طرف هندوانه دراز میکنند. هر دستی قطعۀ مربّع شکلی را بیرون میکشد که با بیرون کشیده شدن، دراز و مستطیل مانند میشود و مثل جسدی از اجسادِ خون آلود غوطه ور در ذهن میشود. صاحب هر دست، مشغولیّت حالیّه خود را «امرِ مهمِ» فرو بردنِ هر چه بیشتر و هر چه زودترِ قطعات هندوانه میبیند و مشغولیّت فکری خود را فکر شیرینِ «اضافه کار» و «انعامِ» بعد از کشتار میبیند...شب است و روی بلندی زندان نشستهاند و به حالِ دهان بهم زدن و با زمینه صدای دهانها، گاهگاهی نگاهشان به پائین-پائینهای خیلی افتادۀ شهر میرود و نگاهِ قدرت و تحقیر میشود. شهری که مثل حاصلِ فتحی عظیم به چنگشان افتاده است، سراسر پیکر سیاهش با نقطه نقطههای نور-با نقطه نقطه های نورِ واقعیت-سوراخ سوراخ و نشاندار شده است....
سالها و سالهاست که برای راندن و رساندن پیکرۀ سیاه شهر به معنای کنونی، گیاهان پیکره را مرتباً «وجینِ اسلامی» کردهاند و به برآورده شدن کامشان، برای ادامۀ تسلّط خود و تسلیم و خواری بی قید و شرطِ شهر، حالا را لازم دیدهاند که کشتاری یا قتل عامی به راه بیندازند...
آپلود شده توسط:
amirezati
1397/03/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی 1367
لطفا این کتاب را حذف کنید.[/quote]
کسی شما را مجبور به خواندن هیچ کتابی نکرده است. چرا حق تعیین تکلیف برای دیگران را برای خود قائل شده اید؟
شخصی با هر هدفی کتابی نوشته است. شما نیز اگر نقدی بر کتاب دارید بنویسید. پاسخ کلمات را با کلمات باید داد. سیاست حذف هرگز کاری نبوده است.