سفر اروپاییان به ایران
نویسنده:
ژن رز فرانسواز شیبانی
مترجم:
سید ضیاالدین دهشیری
امتیاز دهید
قسمتی از متن کتاب:
در راه شناختن ایران موانع بی شمار موجود بود. ایران با وجود دخول در جرگه ممالک اسلامی، تا سال 1660 بیش و کم به صورت همان شاهنشاهی باستانی ایران باقی ماند. ولی از این تاریخ به بعد، هجوم مسافران فرانسوی به کشور شاهنشاهی صفویان، مفهوم "پارس، ایران" را دگرگون ساخت. این مسافران به یاری سفرنامه های خود، شرح مشاهدات خود را که مطبوع طبع توده مردم بود، به فرانسه می آوردند. بدین سان ایران قبول عام یافت. توفیق شرح سفرها روز افزون گردید و در آغاز سده هیجدهم به اوج خود رسید. به موازات آن، این قبول عام همه محافل و مجامع و محیط ها را فراگرفت و ارباب علم و ادب را به پژوهشهای عالمانه برانگیخت و شرق شناسان را به فراگرفتن زبان فارسی واداشت. بدین ترتیب قرن هیجده توانست همه عناصری که مفهوم "ایران" را مشخص تر و واضح تر می کرد، بهم تلفیق دهد...
در این کتاب میخوانیم:
فصل نخست: شناخت ایران
فصل دوم: دستاویز و تغییر ظاهرها
فصل سوم: ایران و فلسفه
فصل چهارم: قهرمان روشنایی ها: زرتشت
فصل پنجم: افول رونق و اعتبار ایران
مآخذ و منابع
بیشتر
در راه شناختن ایران موانع بی شمار موجود بود. ایران با وجود دخول در جرگه ممالک اسلامی، تا سال 1660 بیش و کم به صورت همان شاهنشاهی باستانی ایران باقی ماند. ولی از این تاریخ به بعد، هجوم مسافران فرانسوی به کشور شاهنشاهی صفویان، مفهوم "پارس، ایران" را دگرگون ساخت. این مسافران به یاری سفرنامه های خود، شرح مشاهدات خود را که مطبوع طبع توده مردم بود، به فرانسه می آوردند. بدین سان ایران قبول عام یافت. توفیق شرح سفرها روز افزون گردید و در آغاز سده هیجدهم به اوج خود رسید. به موازات آن، این قبول عام همه محافل و مجامع و محیط ها را فراگرفت و ارباب علم و ادب را به پژوهشهای عالمانه برانگیخت و شرق شناسان را به فراگرفتن زبان فارسی واداشت. بدین ترتیب قرن هیجده توانست همه عناصری که مفهوم "ایران" را مشخص تر و واضح تر می کرد، بهم تلفیق دهد...
در این کتاب میخوانیم:
فصل نخست: شناخت ایران
فصل دوم: دستاویز و تغییر ظاهرها
فصل سوم: ایران و فلسفه
فصل چهارم: قهرمان روشنایی ها: زرتشت
فصل پنجم: افول رونق و اعتبار ایران
مآخذ و منابع
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سفر اروپاییان به ایران
این خانم شیبانی فرانسوی و لیسانسیه بود اما سالهای متمادی رئیس گروه زبان و ادبیّات فرانسهی دانشگاه تهران بود. از این لیسانسیهها نبود که دکترهاشون هم به جای اینکه بگن "مردی رو که معرّفی کردی دیدم" میگن "مردی که معرّفی کردی رو دیدم" یا "راجع به" رو "راجب" بنویسن. شوهرش دکتر عبدالله شیبانی بود که از فرط کهولت شبیه اشباح شده بود. از اولین فارغالتحصیلهای دانشکدهی علوم، به نظرم شیمی (یادم نیس، شاید هم زیستشناسی) در دورهی رضاشاه بود. پیرمرد بینهایت مهربونی بود که اون ماههای آخر قبل از انقلاب رئیس دانشگاهش کردن و آبان ماه پلیس ضد شورش دانشجوها رو تو زمین فوتبال، که الآن محل نماز جمعهس، به رگبار بست و خیلی کشته شدن. دکتر شیبانی اومد تو زمین و از تماشای اون خونها و اجساد بیشتر از پدربزرگهای سنگدل، یعنی بیشتر مثل پدرها، هایهای گریه کرد و استعفا داد.
خانم شیبانی زن خیلی چاقی بود که مثل آدمهای لنگ با زحمت خیلی زیادی راه میرفت. علیرغم سختگیری و عدم گذشت علمی، بینهایت مهربون بود. اون هم مثل مادربزرگها بود. مترجم این کتاب هم، دکتر سیّد ضیاءالدّین دهشیری، که شخصاً ازش بدی دیدم و اوّلین ضربهی زنده-به-گوریِ رو از اون خوردم، طوری که تا الآن هم بعد از چهل و چند سال کمر راست نکردهم، از مترجمین کمنظیر ایران بود. تسلّط رشکانگیزی بر زبان و ادبیّات فارسی و دکترای سیکل سوّم زبان و ادبیّات فرانسه از کشور فرانسه داشت که معادل فوق لیسانس امروز بود. از یزدیهای اصیل و ریشهدار و باخونوادهای بود که از نوجوونی رسماً وارد دنیای قلم شده بود. از درویشهای اهل عبادت بود و اشعار فارسی مستحکمی در قالبهای متقدّم و کهن میگفت و تخلّصش سها بود. مرد درازی بود، یعنی بلندقامت امّا لاغر، و بینی درازی هم داشت که، برای حفظ تناسب اجزای صورتش، سبیل پُرپشتی میذاشت که مقدار زیادی از درازی دماغش رو کم نشون میداد. بیاندازه شیکپوش هم بود.
زبان فارسیش از همهی استادهای یگانهی ادبیّات فارسی هم که الآن کلاسهاشون جای سوزن انداختن نیست به مراتب شامختر و والاتر بود. دههی 60 که مصائب حلّاج رو، نوشتهی لویی ماسینیون، ترجمه کرد خیلی سخت و شاید هم موهنانه از جانب منتقدی مورد شماتت واقع شد که هم اون منتقد حق داشت و هم مرحوم دکتر دهشیری. ماسینیون قطعاتی از آثار کهن عربی و فارسی نقل کرده بود (البته به صورت ترجمهای که ازشون به فرانسه کرده بود) و دکتر دهشیری اصل عربی یا فارسیِ اون قطعات رو پیدا و درج نکرده بود. فقط ترجمهی فرانسهی ماسینیون رو به فارسی ترجمه کرده بود که البته پیدا کردن اصلِ همهی اونها کار حضرت فیل بود ولی اگه کسی اصل فارسی اون قطعات رو با ترجمهی دهشیری، از فرانسه به فارسی، مقابله کنه انگشت به دهن میمونه. حتّی فارسی دهشیری مستحکمتر از اصل فارسی قرنها پیشِ اون قطعاته. ولی چکار باید کرد که حق با اون منتقد بود و این کار دکتر دهشیری مغایر اصول علمی ترجمهی اینجور متونی بود. دهشیری خونهش طرفهای امیریه بود و سالهای دههی 80 یه موتور سواری تو پیادهرو نقش زمینش کرده و در رفته بود. خدا رحمتش کنه.
این کتاب خانم شیبانی هم از کارهای خیلی ارزشمنده ولی طبق اون ضربالمثلِ "از تعارف کم کن و بر مبلغ افزای" چون متأسفانه خیلی پیش اونو خوندهم و محسّناتش رو یادم نیس که اینجا بهشون اشارهکنم با این حواشی دردسر دادم.