ستاره سینما، فیلم - شماره 2 - پاییز 1352
نویسنده:
جمشید اکرمی
امتیاز دهید
شمارۀ دوم، پاییز 1352
یادداشت اختصاصی آقای جمشید اکرمی
آقای امیر عزتی برای بازنشر دو شمارۀ قدیمی «فصلنامۀ فیلم» در "آرشیو مجازی نشریات گهگاهی" از من خواستند مقدمهای بنویسم. اجازه بدهید مقدمه را با تشکر عمیقی از ایشان شروع کنم بابت زحمتی که برای برقراری «باشگاه ادبیات» میکشند که کاریست کارستان:
انتشار اینترنتی کتب و نشریات قدیمی و جدیدی که دسترسی به آنها از طرق دیگر میسر نیست. از جمله همین دو شمارۀ تقریباً گمشدۀ «فصلنامۀ فیلم» که حدود چهل و پنج سال پیش منتشر شدند.
«فصلنامۀ فیلم» با پیشنهاد آقای علی مرتضوی -از ناشران معتبر نشریات سینمایی - به من برای راه انداختن یک فصلنامۀ سینمایی شروع شد. جوان بودم و سرشار از شور فیلم. قبول کردم. هدف اعتلای فرهنگ و ادبیات فیلم بود و بخصوص حمایت از سینمای جوانی که آن سالها داشت در ایران شکل میگرفت. اختصاص دادن روی جلد شمارۀ اول به داریوش مهرجویی پشت صحنۀ «پستچی» و شماره دوم به مسعود کیمیایی پشت صحنۀ «خاک» این هدف را روشن میکرد.
شاید امروز تعجب کنید که یکی از مطالب شماره دوم فیلم مصاحبهای بود که دوستم ایرج صابری با مرتضی ممیز، سهراب شهیدثالث و عباس کیارستمی کرده بود و عنوان مطلب هم "اینها که فیلم کوتاه میسازند" بود!
«فصلنامۀ فیلم» زمانی منتشر شد که شهرت این عزیزان از دست رفته محدود به ساختن فیلمهای کوتاه بود.
مقدمۀ شماره اول را که الان میخوانم، می بینم که چقدر تلخ و یاس آمیز نوشتهام. هرچند که در همین مقدمه اشاره کردهام لحظۀ تولد یک نشریه قاعدتاً باید لحظۀ فرخندهای باشد. ولی نگرانی من از عمر کوتاه نشریات مستقل کم خوانندهای شبیه «فصلنامۀ فیلم» بود که تقدیری جز توقف زودرس نداشتند.
متاسفانه چقدرحق داشتم! «فصلنامۀ فیلم» هم بعد از انتشار فقط دو شماره تعطیل شد. تازه بین همین دو شماره هم شش ماه فاصله افتاد (زمستان 1351 تا پاییز 1352) . چند سال بعد هم که توفان انقلاب خود سینما را موقتاً در ایران تعطیل کرد. نوع سینمایی هم که بعدها به تدریج جایگزین شد دیگر آن سینمای قبل از انقلاب نبود، نه خانگیاش و نه خارجیاش. وقتی به نقدهایی که در این دو شماره فصلنامه چاپ شدهاند نگاه میکنم، میبینم دربارۀ آخرین فیلمهای این سینماگران هستند:
آلفرد هیچکاک، اینگمار برگمان، لوکینو ویسکونتی، ویتوریو دسیکا، فرانسوا تروفو، میکلآنجلو آنتونیونی، سام پکینپا، آرتور پن، دان سیگل، کوستا گاوراس، جان بورمن، رومن پولانسکی، استیون اسپیلبرگ، مایک نیکولز، پیتر باگدانوویچ و چند فیلمساز موج نوی ایرانی که الان در شمار استادان سینمای ایرانند. پردۀ سینماهای ایران در آن زمان جولانگاه آثار این سینماگران بود. یاد باد آن روزگاران یاد باد!
و اما چرا انتشار فصلنامۀ فیلم و نشریات مشابه آن ادامه پیدا نمیکرد. مشکل از ضعف زیرساختها و نبودن چارچوبهای کار حرفهای بود. این هم ناشی از ضعف مالی نشریات تخصصی و کم تیراژ بود که گاهی حتی هزینههای فنی چاپ و پخش آنها را هم تامین نمیکرد. همه ما هم باید بدون چشمداشت مالی و از روی علاقه کار می کردیم.
من بیش از چهل است در ایران زندگی نمیکنم و نمیدانم این مسایل در ایران امروز تا چه حد تغییر کرده است. میبینم که تعداد نشریات روزانه، هفتگی، ماهانه و فصلنامهای که اختصاصاً به سینما میپردازند به مراتب بیشتر شده، همین طور وبسایتهای سینمایی.
طبیعتاً زمان ما سایتی در کار نبود، ولی انتشار روزنامه سینمایی هم حتی قابل تصور نبود. شاید تفاوت در ایران سی میلیونی آن زمان با ایران هشتاد میلیونی امروز باشد. سینما آشکارا دوستداران پرشمارتری پیدا کرده است.
اما چیزی که چهل سال پیش قابل تصور نبود، عدم حضور فیلمهای خارجی روی پردۀ سینماهای ایران بود که حالا یکی از واقعیتهای تلخ فرهنگی ایران بعد از انقلاب است و ناشی از سانسور سختگیرانه و بی ترحمی که امکان نمایش به فیلم های خارجی نمیدهد و ضربههای توانفرسایی هم به پیکر نحیف سینمای بومی میزند.
پرسش این است که چگونه با همۀ محدودیتها آتش عشق به سینما در ایران هر روز شعلهورتر میشود. پاسخ شاید این باشد که هر چه سانسور گستاختر و بیپرواتر شود، تعداد رسانهها هم بیشتر میشود و صدای اعتراضشان هم رساتر.
بیشتر
یادداشت اختصاصی آقای جمشید اکرمی
آقای امیر عزتی برای بازنشر دو شمارۀ قدیمی «فصلنامۀ فیلم» در "آرشیو مجازی نشریات گهگاهی" از من خواستند مقدمهای بنویسم. اجازه بدهید مقدمه را با تشکر عمیقی از ایشان شروع کنم بابت زحمتی که برای برقراری «باشگاه ادبیات» میکشند که کاریست کارستان:
انتشار اینترنتی کتب و نشریات قدیمی و جدیدی که دسترسی به آنها از طرق دیگر میسر نیست. از جمله همین دو شمارۀ تقریباً گمشدۀ «فصلنامۀ فیلم» که حدود چهل و پنج سال پیش منتشر شدند.
«فصلنامۀ فیلم» با پیشنهاد آقای علی مرتضوی -از ناشران معتبر نشریات سینمایی - به من برای راه انداختن یک فصلنامۀ سینمایی شروع شد. جوان بودم و سرشار از شور فیلم. قبول کردم. هدف اعتلای فرهنگ و ادبیات فیلم بود و بخصوص حمایت از سینمای جوانی که آن سالها داشت در ایران شکل میگرفت. اختصاص دادن روی جلد شمارۀ اول به داریوش مهرجویی پشت صحنۀ «پستچی» و شماره دوم به مسعود کیمیایی پشت صحنۀ «خاک» این هدف را روشن میکرد.
شاید امروز تعجب کنید که یکی از مطالب شماره دوم فیلم مصاحبهای بود که دوستم ایرج صابری با مرتضی ممیز، سهراب شهیدثالث و عباس کیارستمی کرده بود و عنوان مطلب هم "اینها که فیلم کوتاه میسازند" بود!
«فصلنامۀ فیلم» زمانی منتشر شد که شهرت این عزیزان از دست رفته محدود به ساختن فیلمهای کوتاه بود.
مقدمۀ شماره اول را که الان میخوانم، می بینم که چقدر تلخ و یاس آمیز نوشتهام. هرچند که در همین مقدمه اشاره کردهام لحظۀ تولد یک نشریه قاعدتاً باید لحظۀ فرخندهای باشد. ولی نگرانی من از عمر کوتاه نشریات مستقل کم خوانندهای شبیه «فصلنامۀ فیلم» بود که تقدیری جز توقف زودرس نداشتند.
متاسفانه چقدرحق داشتم! «فصلنامۀ فیلم» هم بعد از انتشار فقط دو شماره تعطیل شد. تازه بین همین دو شماره هم شش ماه فاصله افتاد (زمستان 1351 تا پاییز 1352) . چند سال بعد هم که توفان انقلاب خود سینما را موقتاً در ایران تعطیل کرد. نوع سینمایی هم که بعدها به تدریج جایگزین شد دیگر آن سینمای قبل از انقلاب نبود، نه خانگیاش و نه خارجیاش. وقتی به نقدهایی که در این دو شماره فصلنامه چاپ شدهاند نگاه میکنم، میبینم دربارۀ آخرین فیلمهای این سینماگران هستند:
آلفرد هیچکاک، اینگمار برگمان، لوکینو ویسکونتی، ویتوریو دسیکا، فرانسوا تروفو، میکلآنجلو آنتونیونی، سام پکینپا، آرتور پن، دان سیگل، کوستا گاوراس، جان بورمن، رومن پولانسکی، استیون اسپیلبرگ، مایک نیکولز، پیتر باگدانوویچ و چند فیلمساز موج نوی ایرانی که الان در شمار استادان سینمای ایرانند. پردۀ سینماهای ایران در آن زمان جولانگاه آثار این سینماگران بود. یاد باد آن روزگاران یاد باد!
و اما چرا انتشار فصلنامۀ فیلم و نشریات مشابه آن ادامه پیدا نمیکرد. مشکل از ضعف زیرساختها و نبودن چارچوبهای کار حرفهای بود. این هم ناشی از ضعف مالی نشریات تخصصی و کم تیراژ بود که گاهی حتی هزینههای فنی چاپ و پخش آنها را هم تامین نمیکرد. همه ما هم باید بدون چشمداشت مالی و از روی علاقه کار می کردیم.
من بیش از چهل است در ایران زندگی نمیکنم و نمیدانم این مسایل در ایران امروز تا چه حد تغییر کرده است. میبینم که تعداد نشریات روزانه، هفتگی، ماهانه و فصلنامهای که اختصاصاً به سینما میپردازند به مراتب بیشتر شده، همین طور وبسایتهای سینمایی.
طبیعتاً زمان ما سایتی در کار نبود، ولی انتشار روزنامه سینمایی هم حتی قابل تصور نبود. شاید تفاوت در ایران سی میلیونی آن زمان با ایران هشتاد میلیونی امروز باشد. سینما آشکارا دوستداران پرشمارتری پیدا کرده است.
اما چیزی که چهل سال پیش قابل تصور نبود، عدم حضور فیلمهای خارجی روی پردۀ سینماهای ایران بود که حالا یکی از واقعیتهای تلخ فرهنگی ایران بعد از انقلاب است و ناشی از سانسور سختگیرانه و بی ترحمی که امکان نمایش به فیلم های خارجی نمیدهد و ضربههای توانفرسایی هم به پیکر نحیف سینمای بومی میزند.
پرسش این است که چگونه با همۀ محدودیتها آتش عشق به سینما در ایران هر روز شعلهورتر میشود. پاسخ شاید این باشد که هر چه سانسور گستاختر و بیپرواتر شود، تعداد رسانهها هم بیشتر میشود و صدای اعتراضشان هم رساتر.
آپلود شده توسط:
amirezati
1397/02/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ستاره سینما، فیلم - شماره 2 - پاییز 1352