مجموعه داستان های شکسپیر: شب دوازدهم
نویسنده:
ویلیام شکسپیر
مترجم:
جواد ثابت نژاد
امتیاز دهید
بازنویسی: اندرو متیوز
تصویرگر: تونی راس
از متن کتاب:
سباستیان و خواهر دوقلویش ویولا، مانند دو قطره باران شبیه هم بودند. آنها موی قهوه ای روشن، چشمانی آبی آسمانی و لبخند دلربایی بر لب داشتند. زمانیکه آنها بچه بودند، گاهی اوقات ویولا لباس سباستیان را تنش می کرد و به نظر می آمد که سباستیان است و این کار هرکسی را گیج می کرد.
دوقلوها همیشه به هم نزدیک بودند. آنها با هم بزرگ شدند و تقریبا با هم مردند. روزی کشتی که با آن سفر می کردند، به صخره خطرناکی خورد و در دریا غرق شد. ویولا به صندوق لباس سباستیان چنگ زد و خود را نجات داد. آب دریا او را به ساحل ایلیری برد...
بیشتر
تصویرگر: تونی راس
از متن کتاب:
سباستیان و خواهر دوقلویش ویولا، مانند دو قطره باران شبیه هم بودند. آنها موی قهوه ای روشن، چشمانی آبی آسمانی و لبخند دلربایی بر لب داشتند. زمانیکه آنها بچه بودند، گاهی اوقات ویولا لباس سباستیان را تنش می کرد و به نظر می آمد که سباستیان است و این کار هرکسی را گیج می کرد.
دوقلوها همیشه به هم نزدیک بودند. آنها با هم بزرگ شدند و تقریبا با هم مردند. روزی کشتی که با آن سفر می کردند، به صخره خطرناکی خورد و در دریا غرق شد. ویولا به صندوق لباس سباستیان چنگ زد و خود را نجات داد. آب دریا او را به ساحل ایلیری برد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مجموعه داستان های شکسپیر: شب دوازدهم