قصر سیاه - جلد 3
نویسنده:
امیر عشیری
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
جافارد در جوابش گفت:
- اگر فرصت داشته باشید، فکر او را هم کرده ام.
وی ادامه داد:
تنها راه از سر باز کردن عالیجناب این است که او را درون کالسکه اش بیندازیم و کالسکه را در نزدیکی سواحل به سفر رها کنیم و از همان راه به طرف سالونیک حرکت نماییم.
همه نظر او را پسندیدند و فی الفور مقدمات امر فراهم شد.
به دستور جافارد، جعفر پاشا را که اندکی بهوش آمده ولی قادر به ایستادن نبود، به درون کالسکه اش سوار کردند و سورچی و غلام او را هم که دست و پایشان را بسته بودند، کف کالسکه انداختند...
بیشتر
جافارد در جوابش گفت:
- اگر فرصت داشته باشید، فکر او را هم کرده ام.
وی ادامه داد:
تنها راه از سر باز کردن عالیجناب این است که او را درون کالسکه اش بیندازیم و کالسکه را در نزدیکی سواحل به سفر رها کنیم و از همان راه به طرف سالونیک حرکت نماییم.
همه نظر او را پسندیدند و فی الفور مقدمات امر فراهم شد.
به دستور جافارد، جعفر پاشا را که اندکی بهوش آمده ولی قادر به ایستادن نبود، به درون کالسکه اش سوار کردند و سورچی و غلام او را هم که دست و پایشان را بسته بودند، کف کالسکه انداختند...
آپلود شده توسط:
morad850
1397/01/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قصر سیاه - جلد 3