ایستگاهی برای آرمیدن
نویسنده:
بهرام حیدری
امتیاز دهید
✔از متن کتاب:
«ـ … جلوِ نظرتون اومده که از همون روزِ شکستِ ایران چه مناظری در سراسرِ نقاطِ زیرِ تسلّطِ عَرَبا بهوجود اومد… بخصوص پدرائی رو دَمِ نظر بیارین که در حالی که زخمِ شمشیر سر و صورتشونو شکافته بود یا پهلوشونو دریده بود یا دست و بازوشونو قطع کرده بود، افتاده بودن به جونکَندنِ دَمها و دقیقههای آخرِ عمرشون، چه بسیار در وضعیکه هنوز بهحالِ هوشیاری، با چشمای خودشون میدیدن که چطور دیوهای سیاهِ متعفّن لباسا رو از تنِ دخترا و زَنا و پسراشون کندهئَن و افتادهئَن رُوشون و یا مشغولِ غارتِ خونههاشون و حیووناشون شدهئَن؛ به برادرائی فکر کنین که چطور بهحالِ زخمخوردگی یا بهحالِ اسیری با دستای بسته باید با چشمای خودشون میدیدن که به خواهرا و برادرای هشت ـ نُه ـ ده ـ دوازدهسالهشون هم تجاوز میشه؛ پیرزنا و پیرمردائی رو به یاد بیارین که میدیدن طناب به گردنِ جووناشون بستهئَن تا بعد بدتر از حیوون بِرُونَن بِبَرَنشون به اسیری بدونِ اینکه بدونن این همون «فرمودۀ» قرآنه در طرزِ رفتار با اُسَرا؛ فراریهائی رو دَمِ نظر مجسّم کنین که پناهندۀ صحرا و کوه و درّه میشدن تا بعد یا از گُشنگی ـ تشنگی بمیرن یا از نیشِ مار بمیرن یا طعمۀ کفتار و خرس و گرگ و پلنگ بشن؛ کوچه ـ پسکوچههائی رو جلوِ چشم بیارین که نشونه ـ نشونهدار شده بودن از خونِ تازه و خونِ دَلَمهشده با سنگینیِ بوی خون و تعفّن، و اینکه نقطه به نقطهشون انباشته از اجساد بودن…»
«ـ … «صدمیلیارد کهکشان» رو گفتی اما نگفتی که توی هرکدوم از این صدمیلیارد، صدمیلیارد یا دویستمیلیارد یا بیشتر ستاره وجود دارن و باز اگه نه به نسبتِ ستارهها، ولی یه خُرده کمتر تُوش سیارههائی مثلِ زمین هم وجود دارن.»
«ـ اگه بر فرض ِ محال خدائی وجود داشت و حقیقةً خدای زردشتیها و یهودیها و مسیحیها و مسلمونا بود، پس چرا نه داخلِ اَوِستا و نه داخلِ قرآن و نه داخلِ انجیلها و نه داخلِ تورات هیچ خطّ و خبری نداد راجع به اینکه چه خبره توی آسمون و فقط یه ماه و یه آفتاب و یه مشت ستاره رو میشناخت که تازه باز خبر نداشت که مثلاً بزرگیِ همون یه مشت ستاره هم چه بزرگیئیه؟! پس یه اینجُور خدائی بهعلاوۀ اون آیههاش و با اون ظلماش داخلِ همۀ دیانتا، حکمِ همون سوزن و دریا رو داره که دیگه به کارِ اون آدمائی که این اخبارو شنیدهئَن نمیاد…»
ـ جنابِ آقای ابراهیمِ عَلائی! حالا مابَینِ این صدمیلیارد کهکشان و این پونزدهمیلیارد سالِنوری برو بِگَرد به جُستِ خدا و اسلام!
ـ نه جانم، نه، دیگه حتّی اونکسی هم که مغزِ خر خورده باشه و دستِ چپ و راستِ خودشو هم نشناسه، اینا رو که بشنوه که ما شنیدیم، دیگه مثلِ خودِ روز براش روشن میشه که دیگه حتّی اسمِ خدا رو به زبون آوردن نه فقط ننگه بلکه نشونۀ اینه که داره راه میده به اون دین و دیانتی که کارش همهش کارِ دروغ و بخوربخور و غارت و ظلمِ سیاه و خونریزی بوده!
مُرادی گفت: «خُلاصۀ کلام، این نتیجهگیری قطعیه که حرفِ بیپایانیِ مطلقِ فضا، دقیقاً حرفِ بیپایانیِ مطلقِ محالبودنِ وجودِ خدا هم هست و با دَمِنظرآوردنِ شنیدههای واقعیّتِ عِلمی ـ فضائی، میبینین که نه وجودِ یه خدا و نه وجودِ هزاران خدا و نه وجودِ میلیونها خدا هیچ تناسبی باشون نداره و ندارن و هیچ علّتِ وجودیئی براش و براشون وجود نداره.»
«ـ جا یا جای خداس یا جای اون سالای نوری و اون کهکشانا!…»
این کتاب که به تازگی در اروپا منتشر شده، از سوی ناشر و مولف در اختیار باشگاه ادبیات گذاشته شده تا امکان دسترسی کتابخوانهای داخل کشور به آن فراهم شود. از ایرانیان ساکن اروپا و آمریکا و ... خواهشمندیم با خرید نسخهای از کتاب به پویایی نشر فارسی در خارج از مرزهای ایران کمک کنند. متشکریم
بیشتر
«ـ … جلوِ نظرتون اومده که از همون روزِ شکستِ ایران چه مناظری در سراسرِ نقاطِ زیرِ تسلّطِ عَرَبا بهوجود اومد… بخصوص پدرائی رو دَمِ نظر بیارین که در حالی که زخمِ شمشیر سر و صورتشونو شکافته بود یا پهلوشونو دریده بود یا دست و بازوشونو قطع کرده بود، افتاده بودن به جونکَندنِ دَمها و دقیقههای آخرِ عمرشون، چه بسیار در وضعیکه هنوز بهحالِ هوشیاری، با چشمای خودشون میدیدن که چطور دیوهای سیاهِ متعفّن لباسا رو از تنِ دخترا و زَنا و پسراشون کندهئَن و افتادهئَن رُوشون و یا مشغولِ غارتِ خونههاشون و حیووناشون شدهئَن؛ به برادرائی فکر کنین که چطور بهحالِ زخمخوردگی یا بهحالِ اسیری با دستای بسته باید با چشمای خودشون میدیدن که به خواهرا و برادرای هشت ـ نُه ـ ده ـ دوازدهسالهشون هم تجاوز میشه؛ پیرزنا و پیرمردائی رو به یاد بیارین که میدیدن طناب به گردنِ جووناشون بستهئَن تا بعد بدتر از حیوون بِرُونَن بِبَرَنشون به اسیری بدونِ اینکه بدونن این همون «فرمودۀ» قرآنه در طرزِ رفتار با اُسَرا؛ فراریهائی رو دَمِ نظر مجسّم کنین که پناهندۀ صحرا و کوه و درّه میشدن تا بعد یا از گُشنگی ـ تشنگی بمیرن یا از نیشِ مار بمیرن یا طعمۀ کفتار و خرس و گرگ و پلنگ بشن؛ کوچه ـ پسکوچههائی رو جلوِ چشم بیارین که نشونه ـ نشونهدار شده بودن از خونِ تازه و خونِ دَلَمهشده با سنگینیِ بوی خون و تعفّن، و اینکه نقطه به نقطهشون انباشته از اجساد بودن…»
«ـ … «صدمیلیارد کهکشان» رو گفتی اما نگفتی که توی هرکدوم از این صدمیلیارد، صدمیلیارد یا دویستمیلیارد یا بیشتر ستاره وجود دارن و باز اگه نه به نسبتِ ستارهها، ولی یه خُرده کمتر تُوش سیارههائی مثلِ زمین هم وجود دارن.»
«ـ اگه بر فرض ِ محال خدائی وجود داشت و حقیقةً خدای زردشتیها و یهودیها و مسیحیها و مسلمونا بود، پس چرا نه داخلِ اَوِستا و نه داخلِ قرآن و نه داخلِ انجیلها و نه داخلِ تورات هیچ خطّ و خبری نداد راجع به اینکه چه خبره توی آسمون و فقط یه ماه و یه آفتاب و یه مشت ستاره رو میشناخت که تازه باز خبر نداشت که مثلاً بزرگیِ همون یه مشت ستاره هم چه بزرگیئیه؟! پس یه اینجُور خدائی بهعلاوۀ اون آیههاش و با اون ظلماش داخلِ همۀ دیانتا، حکمِ همون سوزن و دریا رو داره که دیگه به کارِ اون آدمائی که این اخبارو شنیدهئَن نمیاد…»
ـ جنابِ آقای ابراهیمِ عَلائی! حالا مابَینِ این صدمیلیارد کهکشان و این پونزدهمیلیارد سالِنوری برو بِگَرد به جُستِ خدا و اسلام!
ـ نه جانم، نه، دیگه حتّی اونکسی هم که مغزِ خر خورده باشه و دستِ چپ و راستِ خودشو هم نشناسه، اینا رو که بشنوه که ما شنیدیم، دیگه مثلِ خودِ روز براش روشن میشه که دیگه حتّی اسمِ خدا رو به زبون آوردن نه فقط ننگه بلکه نشونۀ اینه که داره راه میده به اون دین و دیانتی که کارش همهش کارِ دروغ و بخوربخور و غارت و ظلمِ سیاه و خونریزی بوده!
مُرادی گفت: «خُلاصۀ کلام، این نتیجهگیری قطعیه که حرفِ بیپایانیِ مطلقِ فضا، دقیقاً حرفِ بیپایانیِ مطلقِ محالبودنِ وجودِ خدا هم هست و با دَمِنظرآوردنِ شنیدههای واقعیّتِ عِلمی ـ فضائی، میبینین که نه وجودِ یه خدا و نه وجودِ هزاران خدا و نه وجودِ میلیونها خدا هیچ تناسبی باشون نداره و ندارن و هیچ علّتِ وجودیئی براش و براشون وجود نداره.»
«ـ جا یا جای خداس یا جای اون سالای نوری و اون کهکشانا!…»
این کتاب که به تازگی در اروپا منتشر شده، از سوی ناشر و مولف در اختیار باشگاه ادبیات گذاشته شده تا امکان دسترسی کتابخوانهای داخل کشور به آن فراهم شود. از ایرانیان ساکن اروپا و آمریکا و ... خواهشمندیم با خرید نسخهای از کتاب به پویایی نشر فارسی در خارج از مرزهای ایران کمک کنند. متشکریم
آپلود شده توسط:
.hanieh
1396/11/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ایستگاهی برای آرمیدن