من، تو، او و تلفن
نویسنده:
آنار رسول رضا
مترجم:
رسول قنبری
امتیاز دهید
✔️ داستان با این جملات آغاز می شود:
دیروز تلفن تو مُرد. فقط آدمها نیستند که می میرند. شماره تلفن ها هم می میرند. طی سالهای زندگی ات رقم های زیادی را فراموش خواهی کرد: شماره پاسپورتت، مبلغ آخرین حقوقی که گرفته ای، شماره پلاک اتومبیل دوستت، فاصله زمین تا ماه، جمعیت شهری که در آن زندگی می کنی و شماره های دیگر را... همه را فراموش خواهی کرد، به جز این پنج رقم. این پنج رقم، در این تداوم برایت عزیزترین هدیه است. پنج رقم، صدای او و بوی بنفشه ای که از گوشی تلفن می آید. گاه طوری دسته سیاه رنگ تلفن را بلند می کردم که گویی در پوش پیانو را بلند می کنم. گاهی این دسته سیاه رنگ را طوری بر جای خود می گذاشتم که گویی در تابوتی را می گذارم.
اما حالا دیگر این شماره وجود ندارد. یعنی نه اینکه وجود نداشته باشد، نه... دیگر برای من وجود ندارد. برای من این شماره دیگر منطقه ای ممنوعه است...
بیشتر
دیروز تلفن تو مُرد. فقط آدمها نیستند که می میرند. شماره تلفن ها هم می میرند. طی سالهای زندگی ات رقم های زیادی را فراموش خواهی کرد: شماره پاسپورتت، مبلغ آخرین حقوقی که گرفته ای، شماره پلاک اتومبیل دوستت، فاصله زمین تا ماه، جمعیت شهری که در آن زندگی می کنی و شماره های دیگر را... همه را فراموش خواهی کرد، به جز این پنج رقم. این پنج رقم، در این تداوم برایت عزیزترین هدیه است. پنج رقم، صدای او و بوی بنفشه ای که از گوشی تلفن می آید. گاه طوری دسته سیاه رنگ تلفن را بلند می کردم که گویی در پوش پیانو را بلند می کنم. گاهی این دسته سیاه رنگ را طوری بر جای خود می گذاشتم که گویی در تابوتی را می گذارم.
اما حالا دیگر این شماره وجود ندارد. یعنی نه اینکه وجود نداشته باشد، نه... دیگر برای من وجود ندارد. برای من این شماره دیگر منطقه ای ممنوعه است...
آپلود شده توسط:
emperor67
1396/11/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی من، تو، او و تلفن